member
member - عضو
noun - اسم
UK :
US :
شخص یا کشوری که به یک گروه یا سازمان تعلق دارد
یکی از گروه خاصی از حیوانات یا گیاهان
یک نماینده مجلس
اندام جنسی مرد
شخص، گروه یا کشوری که به یک باشگاه یا سازمان پیوسته است
شخص، حیوان یا چیزی که بخشی از یک گروه است
شخصی که برای شرکت در یک فعالیت خاص به یک گروه می پیوندد
یک پا یا بازو
a penis
یک آلت تناسلی
شخص یا چیزی که بخشی از یک گروه است
بخشی یا عضوی از بدن، مانند بازو، پا یا ریه
شخص، شرکت یا کشوری که به یک گروه یا سازمان تعلق دارد
سهامدار یک شرکت یا سازمان دیگر
او یکی از اعضای انجمن نمایش محلی است.
These employees are paid based upon what they produce either individually or as members of small work groups.
این کارمندان بر اساس آنچه تولید می کنند به صورت فردی یا به عنوان اعضای گروه های کاری کوچک دستمزد می گیرند.
سگ و گرگ هر دو عضو یک گونه هستند.
در غیر این صورت چگونه اعضای کنگره می توانند جریان ثابتی از مشارکت های کمپین را فرض کنند؟
All council members donate their time and the district being evaluated pays for travel lodging, and food.
همه اعضای شورا وقت خود را اهدا می کنند و منطقه مورد ارزیابی هزینه سفر، اسکان و غذا را پرداخت می کند.
بلیط برای اعضا 7 دلار و برای غیرعضو 10 دلار است.
این باشگاه امیدوار است اعضای بیشتری را جذب کند.
کلیسای سنت جوزف از همه اعضای جدید استقبال می کند.
It will be the responsibility of member countries to prosecute those of their own ships which transgress the convention.
این مسئولیت کشورهای عضو خواهد بود که کشتیهای خود را که از کنوانسیون تخطی میکنند محاکمه کنند.
Shares of computer equipment companies nationwide surged after several members of the industry reported earnings that exceeded expectations.
سهام شرکتهای تجهیزات رایانهای در سراسر کشور پس از گزارش چندین عضو صنعت درآمدی فراتر از انتظارات، افزایش یافت.
آنها اکنون باید برای اعضای خود رای دهند تا بتوانند اعتصاب کنند.
80 درصد از اعضای اتحادیه با اعتصاب به این موضوع مخالف هستند.
بروکس یکی از اعضای بسیار ارزشمند تیم است.
عضوی از خانواده/جامعه
او یکی از اعضای مهم تیم ما است.
عضوی از نژاد بشر
از عموم مردم دعوت می شود که بیایند و اثر را مشاهده کنند
ویژگی های مشترک برای همه اعضای گونه
می توانید یکی از اعضای خانواده یا دوستان خود را همراه داشته باشید.
به هر یک از کارکنان آموزش مراقبت از مشتری ارائه می شود.
party/union members
اعضای حزب/اتحادیه
نشست کشورهای عضو/کشورها
هزینه عضویت چقدر است؟
از اعضای جدید همیشه استقبال می شود.
یکی از اعضای فعال کلیسای محلی
یکی از اعضای موسس گروه حفاظت
او به عنوان یکی از اعضای هیئت امنا فعالیت می کرد.
اطلاعات کمی در مورد عضو سوم گروه وجود دارد.
محترم عضو برنت نورث
موری به دلیل خدماتش در انجمن فوتبال به عضویت نظم استرالیا درآمد.
اندروید می تواند به عنوان یک عضو عادی از نژاد بشر باشد.
اعضای حضار در مورد ارائه های مورد علاقه خود رای دادند.
بیوگرافی برای بازیگران موجود است.
این سرخس کوهنوردی عضوی خوش رفتار از جامعه گیاهی است.
آنها به اطلاعات دوستان نزدیک یا اعضای خانواده متکی هستند.
اعضای گروه همگی از سایه های پیچیده استفاده می کردند.
Subscriptions are cheaper for individual members.
اشتراک ها برای تک تک اعضا ارزان تر است.
10 درصد از اعضای باشگاه در انتخابات امسال شرکت کردند.
برنامه های آینده به مشارکت و نظرات اعضا در ماه های آینده بستگی دارد.
او یکی از اعضای حقوق بگیر حزب کمونیست بود.
من عضو باشگاه ورزشی محلی ما شده ام.
عضو مادام العمر صلیب سرخ
یکی از اعضای اقلیت کمیته قضایی سنا
پنج عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل
وابسته
نماینده
حامی
comrade
رفیق
همکار
subscriber
مشترک
adherent
شریک
شرکت کننده
attender
شاگرد
دنباله رو
disciple
خودی
follower
بخش
insider
تقسیم بندی
مدافع
فرقه ای
partition
نگهدارنده
وصال
عضو حامل کارت
عضو زندگی
عضو موسس
affiliate
پشتیبان
delegate
پارتیزان
sectary
رای دهنده
upholder
joiner
card-carrying member
backer
partisan
votary