portion

base info - اطلاعات اولیه

portion - بخش

noun - اسم

/ˈpɔːrʃn/

UK :

/ˈpɔːʃn/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [portion] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • a substantial/significant portion of the population


    بخش قابل توجهی / قابل توجهی از جمعیت

  • Only a small portion of the budget is spent on books.


    فقط بخش کوچکی از بودجه صرف کتاب می شود.


  • بخش مرکزی پل فرو ریخت.

  • You give this portion of the ticket to the inspector and keep the other.


    این قسمت از بلیط را به بازرس می دهید و قسمت دیگر را نگه می دارید.

  • She could recite large portions of Shakespeare.


    او می توانست بخش های زیادی از شکسپیر را بخواند.

  • a generous portion of meat


    یک بخش سخاوتمندانه گوشت

  • She cut the cake into six small portions.


    او کیک را به شش قسمت کوچک برش داد.

  • You should eat several portions of fruit a day.


    شما باید چندین وعده میوه در روز بخورید.

  • Do you serve children’s portions?


    غذای کودکان را سرو می کنید؟

  • This particular type of fish has less than 200 calories per portion.


    این نوع خاص از ماهی کمتر از 200 کالری در هر وعده دارد.


  • شما باید بخشی از تقصیر این بحران را بپذیرید.

  • Divide the mixture into individual portions and place them on a baking tray.


    مخلوط را به قسمت های جداگانه تقسیم کنید و آنها را در سینی فر قرار دهید.

  • He ordered a double portion of ham and eggs.


    او دو قسمت ژامبون و تخم مرغ سفارش داد.

  • A large/major portion of the company's profit goes straight back into new projects.


    بخش بزرگ / عمده ای از سود شرکت مستقیماً به پروژه های جدید باز می گردد.

  • I accept my portion of the blame.


    من سهم خود را از تقصیر می پذیرم.

  • The portions are very generous in this restaurant.


    وعده های غذایی در این رستوران بسیار سخاوتمندانه است.

  • She read large portions of the manuscript and offered many useful suggestions.


    او بخش‌های بزرگی از نسخه خطی را خواند و پیشنهادات مفید بسیاری ارائه کرد.

  • A portion of my paycheck was withheld for taxes.


    بخشی از دستمزد من برای مالیات نگه داشته شد.

  • They serve children’s portions at half-price.


    غذای کودکان را نیم بها سرو می کنند.

  • A large portion of the company's profits is ploughed back into new projects.


    بخش بزرگی از سود شرکت به پروژه های جدید بازگردانده می شود.


  • این محصولات سهم نسبتا کمی از فروش را به خود اختصاص می دهند.

  • Bar food lunchtime and evening comes in generous portions.


    غذای بار، هنگام ناهار و عصر، در بخش های سخاوتمندانه ارائه می شود.

  • They kept their costs down by minimizing waste and having strict portion control.


    آنها با به حداقل رساندن ضایعات و کنترل دقیق بخش، هزینه های خود را کاهش دادند.

synonyms - مترادف

  • بخش


  • قطعه


  • بیت

  • fragment


    تکه


  • گوه

  • bit


    تکه تکه

  • chunk


    توده

  • wedge


    تقسیم بندی

  • hunk


    بسته

  • lump


    دال

  • partition


    قسط


  • واج

  • parcel


    تقسیم

  • slab


    عضو

  • tranche


    زير مجموعه

  • wodge


    برش


  • جزء


  • زیر بخش

  • subdivision


    گاز گرفتن

  • cut


    باطله


  • اشتراک گذاری

  • subsection


    تراشه


  • گذر

  • scrap


    پایان


  • فصل


  • مسدود کردن


  • sliver


  • end




antonyms - متضاد

  • توافق

  • all


    همه

  • entirety


    تمامیت


  • صلح


  • جمع


  • کل

  • lot


    مقدار زیادی

  • juncture


    نقطه اتصال


  • افزایش دادن


  • بخش

  • refusal


    امتناع

  • glob


    کره

  • unevenness


    ناهمواری


  • بار

  • insert


    درج کنید


  • بدهی

  • unity


    وحدت


  • افسردگی

لغت پیشنهادی

low

لغت پیشنهادی

indonesia

لغت پیشنهادی

blindness