blame
blame - سرزنش کردن
verb - فعل
UK :
US :
گفتن یا فکر کردن که کسی یا چیزی مسئول یک چیز بد است
گفتن یا فکر کردن که کسی یا چیزی مسئول اتفاق بدی است که اتفاق افتاده است
to say who or what you think is responsible for something bad that has happened, often unfairly or wrongly
برای گفتن اینکه چه کسی یا چه چیزی به نظر شما مسئول اتفاق بدی است که اغلب ناعادلانه یا نادرست اتفاق افتاده است
گفتن اینکه کسی مسئول اتفاق بدی است که اتفاق افتاده است
to say that someone is responsible for something bad that has happened, because it was their duty to prevent it from happening
گفتن اینکه کسی مسئول اتفاق بدی است که اتفاق افتاده است، زیرا وظیفه آنها بوده که از وقوع آن جلوگیری کنند
to be blamed and punished for something that you did not do or that someone else is also responsible for
سرزنش شدن و مجازات شدن برای کاری که انجام نداده اید یا شخص دیگری نیز مسئول آن است
مسئولیت یک اشتباه یا چیز بد
to say or think that someone or something did something wrong or is responsible for something bad happening
گفتن یا فکر کردن که کسی یا چیزی کار اشتباهی انجام داده یا مسئول اتفاق بدی است
said in order to tell someone that you understand why they are doing something and that you agree with the reason for doing it
گفت تا به کسی بگوید که دلیل انجام کاری را میفهمید و با دلیل انجام آن کار موافقید
دلیل اتفاق بدی باشد
the situation in which people say or think that someone or something did something wrong or is responsible for something bad happening
موقعیتی که در آن مردم می گویند یا فکر می کنند که فلان یا فلان کار اشتباهی انجام داده یا مسئول اتفاق بدی است
اگر کاری را مقصر بدانید، می گویید آن کار را انجام داده اید یا تقصیر شماست
مسئول ساختن کسی یا چیزی برای چیزی
اگر کسی را به خاطر چیزی سرزنش نکنید، دلایل آن شخص را برای آن درک کرده و می پذیرید
در اینجا باز هم، ابهامات سیاست دولت حداقل تا حدی مقصر است.
این شخصیت من نبود، بلکه شرایط مقصر بود.
پرز برای هیچ چیز مقصر نیست.
تگزاسی عصبانی شریک رقص خود را به خاطر زمین خوردن سرزنش کرد.
این ایده شماست - اگر کار نکرد، من را سرزنش نکنید.
سالها خودم را مقصر مرگ او میدانستم.
But anomalies like these should not be blamed on linguistics, higher mathematics or the new history.
اما ناهنجاری هایی مانند این را نباید به گردن زبان شناسی، ریاضیات عالی یا تاریخ جدید انداخت.
دموکرات ها جمهوری خواهان را مسئول شکست در دستیابی به توافق می دانند.
همه می خواهند وقتی تیمشان می بازد، داوران را مقصر بدانند.
برخی از زنان خشونت همسران خود را به دلیل مصرف مشروبات الکلی می دانند.
اپل تقاضای ضعیف تر از حد انتظار و فشارهای قیمتی را مقصر دانست.
باید با آن پیرمردهای عزیز در امپراتور صحبت می کردی و من تو را سرزنش نمی کنم.
او کسی را برای مرگ پدرش مقصر نمی داند.
یک سیگار افتاده مقصر آتش سوزی است.
چرا دیگران را به خاطر مشکلاتش سرزنش می کند؟
شما واقعاً نمی توانید آنها را سرزنش کنید که به شما نگفته اند.
در چنین مواقعی به راحتی می توان رسانه ها را مقصر دانست.
پلیس رانندگی خطرناک را عامل این حادثه می داند.
این خشونت تا حدی به ستیزه جویان نسبت داده شد.
اگر کسی مقصر است، این من هستم.
مقصر تصادف کدام راننده بود؟
یک سخنگوی گفت که آب و هوای بد تا حدودی عامل این تاخیر بوده است.
اگر دوست دارید به او زنگ بزنید، اما اگر عصبانی است مرا سرزنش نکنید.
«وقتی این حرف را زد، فقط گوشی را به هم کوبیدم.» «تو را سرزنش نمیکنم!»
اگر شغلتان را از دست بدهید، فقط خودتان را مقصر خواهید داشت.
Blaming the victim is characteristic of any prejudice.
سرزنش قربانی مشخصه هر تعصبی است.
او به طور گسترده به خاطر طراحي حملات متهم مي شود.
من جک را به خاطر این اشتباه سرزنش نمی کنم.
The government has been widely blamed for the crisis.
دولت به طور گسترده مقصر این بحران است.
به سختی می توانید پیتر را به خاطر عصبانیت با او سرزنش کنید.
او دولت را به دلیل ناتوانی در پاسخگویی به بحران سرزنش کرد.
هر وقت مشکلی پیش بیاید همه آن را به گردن من می اندازند.
اگر اتوبوس را از دست دادی مرا سرزنش نکن (= تقصیر من نیست!
هیو مادرش را به خاطر عدم اعتماد به نفسش سرزنش می کند.
هیو عدم اعتماد به نفس خود را به گردن مادرش می اندازد.
من او را به خاطر عصبانی شدن سرزنش نمی کنم - او واقعاً آزاردهنده است.
هوای گرم تا حدودی عامل کمبود آب است.
Health officials put the blame for the disease on (= say that the reason for the disease is) poor housing conditions.
مسؤولان صحی تقصیر بیماری را به گردن (= می گویند علت بیماری است) وضعیت نامناسب مسکن می دانند.
سعی کردند تقصیر قتل را به گردن افسر بیگناه ارتش بیاندازند.
We want to find out what happened, not to apportion blame (= to say someone or something was wrong).
ما میخواهیم بفهمیم چه اتفاقی افتاده است، نه تقصیر (= گفتن کسی یا چیزی اشتباه است).
اگر مشکلی پیش بیاید، من مقصر هستم.
شما نمی توانید دولت را برای همه مشکلات خود مقصر بدانید.
من او را به خاطر عدم حمایت از توافق نهایی بودجه سرزنش نمی کنم.
culpability
مقصر بودن
عیب
accountability
مسئوليت
guilt
گناه
onus
بر عهده
قابل سرزنش
blameworthiness
رپ
rap
محکومیت
condemnation
مسئولیت
liability
پاسخگویی
answerability
انتقاد
censure
جرم انگاری
incrimination
بار
گناهکار
culpableness
اتهام زنی
guiltiness
دلار
recrimination
شارژ
آسپرشن
انتساب
aspersion
انجام اشتباه
ascription
تخلف
wrongdoing
نادرستی
criminality
بزهکاری
malfeasance
ننگ
wrongfulness
بدنامی
delinquency
امری ضروری
stigma
تعهد
infamy
تصدی
imperative
incumbency
innocence
بی گناهی
exculpation
تبرئه
exoneration
سرزنش ناپذیری
irreproachability
بی عیب بودن
innocency
blamelessness
faultlessness
guiltlessness
irreproachableness
acquittal
sinlessness