folk

base info - اطلاعات اولیه

folk - مردم

noun - اسم

/fəʊk/

UK :

/fəʊk/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [folk] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • ordinary working-class folk


    مردم عادی طبقه کارگر

  • I'd like a job working with old folk or kids.


    من شغلی را می خواهم که با افراد مسن یا بچه ها کار کنم.

  • the folks back home (= from the place where you come from)


    مردمی که به خانه برگشته اند (= از جایی که از آنجا آمده اید)

  • Folks say that he is a hard man.


    مردم می گویند که او مرد سختی است.

  • Like most folks, I enjoy a decent western.


    مانند بسیاری از مردم، من از یک وسترن مناسب لذت می برم.

  • Well folks, what are we going to do today?


    خوب، مردم، امروز چه کار می کنیم؟

  • How are your folks?


    حال مردم شما چطور است؟

  • I am going to visit my folks at the weekend.


    آخر هفته می روم به دیدن دوستانم.


  • مردم روستایی

  • townsfolk


    مردم شهر

  • farming folk


    قوم کشاورز


  • مکان هایی که برای مردم شهر جذاب است

  • a folk festival/concert


    فستیوال/ کنسرت فولکلور


  • مردم قدیمی

  • Ordinary folk can't afford cars like that.


    مردم عادی نمی توانند چنین ماشین هایی را بخرند.

  • All right folks, dinner's ready!


    بسیار خوب، مردم، شام آماده است!

  • I'm going home to see my folks.


    من به خانه می روم تا مردمم را ببینم.

  • I enjoy listening to folk (music).


    من از گوش دادن به موسیقی محلی (موسیقی) لذت می برم.

  • folk singers


    خوانندگان محلی

  • a folk club/festival


    یک کلوپ/جشنواره مردمی


  • فرهنگ عامیانه


  • هنر عامیانه

  • folk dancing


    رقص محلی

  • folk art/dance


    هنر عامیانه/رقص

synonyms - مترادف

  • هر کس


  • جمعیت

  • populace


    نوع بشر

  • humankind


    عمومی


  • جامعه


  • بشریت

  • humanity


    بشر

  • mankind


    ساکنان

  • inhabitants


    گونه ها


  • شهروندی

  • citizenry


    مردم

  • denizens


    انسان

  • folks


    افراد

  • humans


    اشخاص حقیقی

  • persons


    فانی ها

  • individuals


    روح ها

  • mortals


    جهان

  • residents


    مدیریت

  • souls


    نیم نگاهی می کند


  • انجمن

  • ménage


    کنفدراسیون

  • peeps


    گروه


  • خانواده

  • confederation


    توده ها


  • ملت


  • ملیت

  • masses


    پرولتاریا

  • menage



  • nationality


  • proletariat


antonyms - متضاد
  • nonrelative


    غیر نسبی


  • دوست


  • غریبه

  • acquaintance


    آشنایی

لغت پیشنهادی

evangelical

لغت پیشنهادی

bachelor

لغت پیشنهادی

depressions