old

base info - اطلاعات اولیه

old - قدیمی

adjective - صفت

/əʊld/

UK :

/əʊld/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [old] در گوگل
description - توضیح
  • something that is old has existed or been used for a long time


    چیزی که قدیمی است برای مدت طولانی وجود داشته یا استفاده می شود

  • someone who is old has lived for a very long time


    کسی که پیر شده است برای مدت بسیار طولانی زندگی کرده است

  • people who are old


    افرادی که پیر هستند

  • used to talk about how long a person or thing has lived or existed


    برای صحبت در مورد مدت زمان زندگی یا وجود یک شخص یا چیز استفاده می شود


  • خانه قدیمی، شغل، دوست دختر و غیره شما همان چیزی است که قبلا داشتید

  • old things are things that are familiar to you because you have seen them or experienced them many times before


    چیزهای قدیمی چیزهایی هستند که برای شما آشنا هستند زیرا قبلاً آنها را بارها دیده یا تجربه کرده اید


  • دوست قدیمی، دشمن و غیره کسی است که شما مدت زیادی است که می شناسید

  • having lived for a long time


    که برای مدت طولانی زندگی کرده است

  • a polite word for old


    یک کلمه مودبانه برای قدیمی

  • becoming old


    پیر شدن

  • aged relatives are very old


    اقوام مسن بسیار پیر هستند

  • an older brother or sister. Elder sounds more formal than older


    یک برادر یا خواهر بزرگتر بزرگتر رسمی تر از مسن تر به نظر می رسد

  • very oldused humorously


    بسیار قدیمی - به صورت طنز استفاده می شود


  • نسبتا پیر بودن


  • پیر شدن برای انجام کاری


  • مربوط به مراقبت های پزشکی و درمان افراد مسن

  • very oldused about things that existed thousands of years ago or things that look very old


    بسیار قدیمی - در مورد چیزهایی که هزاران سال پیش وجود داشته اند یا چیزهایی که بسیار قدیمی به نظر می رسند استفاده می شود

  • antique furniture clocks, jewellery etc are old and often valuable


    مبلمان عتیقه، ساعت، جواهرات و غیره قدیمی و اغلب ارزشمند هستند

  • used about traditions, problems, or situations that have existed for a very long time


    در مورد سنت ها، مشکلات یا موقعیت هایی استفاده می شود که برای مدت بسیار طولانی وجود داشته اند

  • having lived or existed for many years


    سالها زندگی کرده یا وجود داشته است

  • unsuitable because intended for older people


    نامناسب زیرا برای افراد مسن در نظر گرفته شده است

  • used to describe or ask about someone's age


    برای توصیف یا پرسیدن سن کسی استفاده می شود


  • از دوره ای در گذشته


  • یک زبان زمانی که در مراحل اولیه توسعه خود بود

  • (especially of a friend) known for a long time


    (مخصوصاً از یک دوست) که برای مدت طولانی شناخته شده است

  • used before someone's name when you are referring to or talking to them to show that you know that person well and like them


    قبل از نام کسی که به او اشاره می کنید یا با او صحبت می کنید استفاده می شود تا نشان دهد که آن شخص را به خوبی می شناسید و دوستش دارید.

  • old people considered together as a group


    افراد مسن با هم به عنوان یک گروه در نظر گرفته می شوند

  • having lived or existed for a long time in comparison to others of the same kind


    در مقایسه با دیگران از همان نوع، برای مدت طولانی زندگی کرده یا وجود داشته است

  • (esp. of a friend) known for a long time


    (به طور خاص از یک دوست) برای مدت طولانی شناخته شده است


  • infml Old همچنین برای نشان دادن اینکه کسی را می شناسید و دوست دارید استفاده می شود


  • داشتن سن خاص یا سن مناسب برای یک فعالیت یا شرایط خاص

example - مثال
  • The baby was only a few hours old.


    بچه فقط چند ساعت سن داشت.

  • In those days most people left school when they were only fifteen years old.


    در آن روزها بیشتر مردم وقتی فقط پانزده سال داشتند مدرسه را ترک کردند.

  • At thirty years old he was already earning £40 000 a year.


    در سی سالگی، او قبلاً 40000 پوند در سال درآمد داشت.

  • two fourteen-year-old boys


    دو پسر چهارده ساله

  • a class for five-year-olds (= children who are five)


    کلاسی برای کودکان پنج ساله (= کودکان پنج ساله)

  • I didn't think she was old enough for the responsibility.


    من فکر نمی کردم که او برای این مسئولیت بزرگ باشد.

  • He's not too old to play Romeo.


    او برای بازی در نقش رومئو سن زیادی ندارد.

  • How old is this building?


    این ساختمان چند قدمت دارد؟

  • He's the oldest player in the team.


    او مسن ترین بازیکن تیم است.

  • She's much older than me.


    او از من خیلی بزرگتر است.

  • My two older sisters and I shared a bedroom.


    من و دو خواهر بزرگترم یک اتاق خواب مشترک داشتیم.

  • to get/grow old


    پیر شدن/پیر شدن

  • The old man lay propped up on cushions.


    پیرمرد روی کوسن ها دراز کشیده بود.


  • یک پیرزن کوچولو

  • She was a woman grown old before her time (= who looked older than she was).


    او زنی بود که پیش از زمان خود پیر شده بود (= پیرتر از او به نظر می رسید).

  • He was beginning to look old.


    او داشت پیر به نظر می رسید.

  • Tom was the last surviving member of the older generation of the family.


    تام آخرین بازمانده از نسل قدیمی خانواده بود.


  • پیرها بیشتر از جوانها سرما را احساس می کنند.

  • old habits


    عادت های قدیمی

  • He always gives the same old excuses.


    او همیشه همان بهانه های قدیمی را می آورد.

  • This carpet's getting pretty old now.


    این فرش در حال حاضر بسیار قدیمی شده است.

  • a beautiful old farmhouse


    یک خانه مزرعه قدیمی زیبا

  • Things were different in the old days.


    در قدیم اوضاع فرق می کرد.

  • I went back to visit my old school.


    برگشتم تا از مدرسه قدیمی ام دیدن کنم.

  • Old and Middle English


    انگلیسی قدیم و میانه

  • People are still clinging to the old ways of thinking.


    مردم هنوز به طرز فکر قدیمی چسبیده اند.

  • We had more room in our old house.


    ما در خانه قدیمی خود جای بیشتری داشتیم.

  • Mum and Dad bought us a fridge and gave us their old telly.


    مامان و بابا برای ما یخچال خریدند و تلویزیون قدیمی خود را به ما دادند.

  • She's an old friend of mine (= I have known her for a long time).


    او یک دوست قدیمی من است (= من او را برای مدت طولانی می شناسم).

  • We're old rivals.


    ما رقیب قدیمی هستیم

  • It's always the same old faces.


    همیشه همان چهره های قدیمی است.

synonyms - مترادف

  • مسن

  • mature


    بالغ

  • aged


    سن

  • older


    مسن تر


  • ارشد

  • greyUK


    greyUK

  • grizzled


    گریزل کرد

  • hoary


    هوس انگیز


  • کهن

  • decrepit


    فرسوده

  • doddering


    سرگردانی

  • doddery


    ابلهانه

  • ripe


    رسیده

  • senescent


    پیر

  • senile


    سالخورده

  • superannuated


    بازنشسته شده

  • venerable


    ارجمند

  • septuagenarian


    هفت ساله

  • ageingUK


    پیری انگلستان

  • agingUS


    سالخوردگی ایالات متحده

  • geriatric


    سالمندی

  • octogenarian


    هشت ساله

  • unyoung


    بی جوان

  • nonagenarian


    غیر سنی

  • centenarian


    صد ساله

  • grayUS


    خاکستری ایالات متحده

  • matured


    بالغ شده است

  • abiding


    ماندگار

  • long-lasting


    طولانی مدت

  • longevous


    در سال های پیشرفته

  • advanced in years


antonyms - متضاد

  • جوان

  • youthful


    نوجوان


  • در حال توسعه


  • جوانه زدن


  • شکوفه دادن

  • budding


    شکوفا شدن

  • blooming


    در حال رشد

  • blossoming


    مقدار کمی


  • نابالغ

  • juvenile


    بهاری


  • پسرانه

  • pubescent


    دخترانه

  • vernal


    بی سن

  • puerile


    صدا زدن

  • boyish


    نوزادی

  • boylike


    بچه گانه

  • girlish


    جزئی

  • girllike


    قبل از نوجوانی

  • ageless


    خام

  • callow


    زیر سن

  • immature


    بچه گانه - کودک مانند

  • infantine


    کودکانه

  • kiddish



  • preteen


  • raw


  • underage


  • youngish


  • babyish


  • childish


  • childlike


لغت پیشنهادی

smoking

لغت پیشنهادی

misrepresenting

لغت پیشنهادی

appreciating