girlfriend
girlfriend - دوست دختر
noun - اسم
UK :
US :
دختر یا زنی که با او رابطه عاشقانه دارید
دوست زن یک زن یا دختر
دختر یا زنی که با او رابطه عاشقانه دارید، به خصوص برای مدت نسبتاً طولانی
the person you are married to or the person you are living with and having a sexual relationship with
شخصی که با او ازدواج کرده اید یا شخصی که با او زندگی می کنید و با او رابطه جنسی دارید
کسی که در گذشته دوست دختر یا دوست پسر شما بوده است
a woman that a man has a sexual relationship with even though he is married to someone else. Often used when the man is famous or powerful
زنی که مرد با او رابطه جنسی داشته باشد حتی اگر با شخص دیگری ازدواج کرده باشد. اغلب زمانی استفاده می شود که مرد مشهور یا قدرتمند باشد
کسی که با او رابطه جنسی دارید اما با او ازدواج نکرده اید
زنی که قرار است مرد با او ازدواج کند
a man’s former wife or girlfriend
همسر یا دوست دختر سابق یک مرد
اگر با دختر یا زنی بیرون می روید، او دوست دختر شماست
زن یا دختری که فرد با او رابطه عاشقانه یا جنسی دارد
دوست زن یک زن
معمولاً توسط یک زن هنگام صحبت با یک زن استفاده می شود
زنی که با او رابطه عاشقانه دارید یا یک دوست زن
an ex-girlfriend
یک دوست دختر سابق
ای کاش دوست دختری داشتم که وقتی میخواستم به قطار برسم، مرا بغل میکرد و میبوسید.
آیا مارک دوست دختر دارد؟
کاترین اولین دوست دختر او پس از جدایی از مگی است.
The cottage on the left here was bought by some business type who was going to weekend here with his girlfriend.
کلبه سمت چپ اینجا توسط یک تاجری که قصد داشت با دوست دخترش آخر هفته به اینجا برود خریده بود.
Seth is bringing his new girlfriend to Heidi's party.
ست دوست دختر جدیدش را به مهمانی هایدی می آورد.
I met my brother's new girlfriend last night.
دیشب با دوست دختر جدید برادرم آشنا شدم.
Wendell hasn't had a steady girlfriend in years.
وندل سالهاست که دوست دختر ثابتی نداشته است.
Stumped for ideas and bewildered over all those girlfriends who lacked belief in him Henderson decides to psychoanalyze his problems.
هندرسون که برای ایدهها گیج شده و از همه آن دوستدختری که به او اعتقادی ندارند، گیج شده است، تصمیم میگیرد مشکلاتش را روانکاوی کند.
او یک دوست دختر جدید دارد.
در مهمانی با دوست دختر سابقم برخورد کردم.
با دوست دختر ناهار خوردم.
من هرگز دوست دخترش را ندیده ام.
سوزان با دوست دخترش برای ناهار بیرون می رفت.
دوست دختر بهتره به حرفام گوش بدی
عاشق
sweetheart
عزیزم
inamorata
inamorata
چلاندن، فشار دادن
شریک
beloved
محبوب
عشق
زن
دختر
خانم
ثابت
ladylove
عشق خانم
leman
مرد
truelove
عشق حقیقی
شعله
gal
همراه و همدم
girlf
پرنده
companion
ولنتاین
نامزد شده
valentine
آبشش
betrothed
تاریخ
gill
دونا
حرکت
dona
پاتوتی
mot
دوست
patootie
نامزد
بی بی
fiancee
WAG
bibi
دوست جوجه
WAG
chickfriend
دشمن
foe
حریف
نفرت
همسر
دشمن اصلی
archenemy
دشمنی
nemesis
رقیب
rival
مخالفت
رقابت
challenger
adversary