girlfriend

base info - اطلاعات اولیه

girlfriend - دوست دختر

noun - اسم

/ˈɡɜːrlfrend/

UK :

/ˈɡɜːlfrend/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [girlfriend] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • He’s got a new girlfriend.


    او یک دوست دختر جدید دارد.

  • I ran into a former girlfriend at the party.


    در مهمانی با دوست دختر سابقم برخورد کردم.

  • I had lunch with a girlfriend.


    با دوست دختر ناهار خوردم.

  • I've never met his girlfriend.


    من هرگز دوست دخترش را ندیده ام.

  • Susan was going out to lunch with her girlfriends.


    سوزان با دوست دخترش برای ناهار بیرون می رفت.

  • You'd better listen to me girlfriend.


    دوست دختر بهتره به حرفام گوش بدی

  • I’ve never met his girlfriend.


synonyms - مترادف

  • عاشق

  • sweetheart


    عزیزم

  • inamorata


    inamorata


  • چلاندن، فشار دادن


  • شریک

  • beloved


    محبوب


  • عشق


  • زن


  • دختر


  • خانم


  • ثابت

  • ladylove


    عشق خانم

  • leman


    مرد

  • truelove


    عشق حقیقی


  • شعله

  • gal


    همراه و همدم

  • girlf


    پرنده

  • companion


    ولنتاین


  • نامزد شده

  • valentine


    آبشش

  • betrothed


    تاریخ

  • gill


    دونا


  • حرکت

  • dona


    پاتوتی

  • mot


    دوست

  • patootie


    نامزد


  • بی بی

  • fiancee


    WAG

  • bibi


    دوست جوجه

  • WAG


  • chickfriend


antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

sectors

لغت پیشنهادی

disproportionately

لغت پیشنهادی

multiplying