business
business - کسب و کار
noun - اسم
UK :
US :
فعالیت کسب درآمد از طریق تولید یا خرید و فروش کالا یا ارائه خدمات
an organization such as a company shop or factory that produces or sells goods or provides a service
سازمانی مانند شرکت، مغازه یا کارخانه ای که کالاها را تولید یا می فروشد یا خدماتی ارائه می دهد
مقدار کاری که یک شرکت انجام می دهد یا مقدار پولی که به دست می آورد
کاری که به عنوان بخشی از کار خود انجام می دهید
if something is not your business or none of your business you should not be involved in it or ask about it
اگر چیزی به شما مربوط نیست یا به شما مربوط نیست، نباید در آن دخالت داشته باشید یا در مورد آن بپرسید
اگر انجام کاری وظیفه شخصی است، انجام آن وظیفه یا مسئولیت اوست
کارهایی که باید انجام شود یا بحث شود
موقعیت یا فعالیتی، به خصوص موقعیتی که نظر یا نگرش خاصی نسبت به آن دارید
فعالیت کسب درآمد از طریق تولید، خرید یا فروش کالا یا ارائه خدمات
خرید و فروش کالا و خدمات به ویژه بین کشورها
the buying and selling of goods and services. Commerce is more formal than business and is used when talking about business activities in general
خرید و فروش کالا و خدمات. تجارت بیشتر رسمی است تا تجارت، و زمانی که در مورد فعالیت های تجاری به طور کلی صحبت می شود استفاده می شود
خرید و فروش کالا و خدمات در اینترنت
تولید، خرید و فروش کالا یا خدمات برای کسب سود
برای شروع کار در تولید، خرید و فروش کالا یا خدمات
برای توقف فعالیت به عنوان یک شرکت، معمولاً به دلیل ورشکستگی
میگفتند سود مهمترین چیز است
شخص یا سازمانی که کالا یا خدمات را تولید و می فروشد
میزان کاری که یک شرکت دارد یا انجام می دهد
کاری که باید در یک کار یا دوره زمانی خاص انجام شود
برای شروع پرداختن به یک موضوع مهم
زمانی که فکر میکنید به روش دیگری کار میکند یا بسته است، به شما میگفتند که یک مغازه یا کسبوکار به طور عادی کار میکند.
used to tell you that a shop or business is working normally when you might think it was working in a different way or was closed
فعالیت خرید و فروش کالا و خدمات
یک شرکت خاص که به خرید و فروش کالا و خدمات می پردازد
کارهایی که برای کسب درآمد انجام می دهید
مقدار کار انجام شده یا تعداد کالاها یا خدمات فروخته شده توسط یک شرکت یا سازمان
موقعیت یا فعالیتی که اغلب در مورد آن نظر خود را می دهید
کارهایی که انجام می دهید یا اموری که فقط به شما مربوط می شود
فعالیت خرید و فروش کالا و خدمات یا شرکت خاصی که این کار را انجام می دهد یا به طور کلی کار می کند تا لذت.
the activity of buying and selling goods and services, or a particular company that does this or work in general rather than pleasure
تجارت همچنین میزان موفقیت یک شرکت یا کار شما است
یک موضوع یا یک موقعیت
خوشحالم که با شما تجارت کردم.
تغییراتی در نحوه انجام تجارت ما ایجاد خواهد شد.
او به عنوان یک آرایشگر کار خود را راه اندازی کرده است.
وقتی مدرسه را رها کرد، با برادرش وارد تجارت شد.
تجارت موسیقی/سرگرمی/فیلم
کسب و کار بیمه/بانکی
کسب و کار غذا/رستوران/هتل
خرده فروشی یک تجارت سخت است.
او در تجارت نرم افزار کار می کند.
ما باید روی کسب و کار اصلی خود (= اصلی ترین کاری که کسب و کار ما انجام می دهد) تمرکز کنیم.
business owners/leaders
صاحبان / رهبران کسب و کار
یک شریک تجاری
جامعه تجاری
business opportunities/interests/ventures
فرصت ها / علایق / سرمایه گذاری های تجاری
چرخه تجاری / بخش / جهان
سفر به رم برای کاری است یا تفریحی؟
یک سفر کاری/جلسه/ناهار
business travel/travellers
سفر کاری/مسافران
او برای تجارت دور است.
Business is booming.
تجارت در حال رونق است.
Business was bad.
تجارت بد بود
کار او برافروختن (= افزایش) تجارت بود.
How's business?
کاروبار چطوره؟
عدم اطمینان برای کسب و کار بد است.
برای تجارت خوب بودن
اگر برای تعمیر تعطیل کنیم، تجارت را از دست خواهیم داد.
an organization that represents small businesses
سازمانی که نماینده کسب و کارهای کوچک است
او در تجارت خانوادگی کار می کند.
ما سعی می کنیم از مشاغل داخلی حمایت کنیم.
یک تجارت موفق / سودآور
یک خرده فروشی/یک کسب و کار آنلاین
شرکت
محکم
نگرانی
استقرار
شرکت، پروژه
خانه
سازمان انگلستان
organisationUK
سازمان ایالات متحده
organizationUS
ریسک
لباس
outfit
گروه تولیدی
conglomerate
صنعت
عمل
شراکت
فروشگاه
تعهد
undertaking
آژانس
دفتر
bureau
کنسرسیوم
consortium
تعاونی
cooperative
حق امتیاز
franchise
تمرین
سندیکا
ترکیب کردن
syndicate
گروه
علاقه
برپایی
کارتل
set-up
کارخانه
cartel
avocation
فراخوانی
hobby
سرگرمی
pastime
اشتیاق
enthusiasm
علاقه
وسواس
obsession
تفریحی
recreation
سرگرم کننده
amusement
آرامش
اسب سرگرمی
علاقه آماتور
relaxation
فعالیت های اوقات فراغت
hobbyhorse
علاقه اوقات فراغت
amateur interest
تعقیب اوقات فراغت
leisure activity
علاقه جانبی
leisure interest
بیکاری
leisure pursuit
تسلیم شدن
بیکاری، تنبلی
unemployment
بی مسئولیتی
surrender
عدم فعالیت
idleness
کل
irresponsibility
عدم مسئولیت
inactivity
عقب نشینی
لذت
nonresponsibility
بازنشستگی
worklessness
وظیفه
joblessness
باز بودن
retreat
openness