success

base info - اطلاعات اولیه

success - موفقیت

noun - اسم

/səkˈses/

UK :

/səkˈses/

US :

family - خانواده
succession
جانشینی
successor
جانشین
successful
موفقیت آمیز
unsuccessful
ناموفق
successive
پی در پی
succeed
موفق شدن
successfully
با موفقیت
unsuccessfully
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [success] در گوگل
description - توضیح

  • زمانی که به آنچه می خواهید یا قصد دارید می رسید


  • وقتی افراد زیادی چیزی را دوست دارند، چیزی می خرند، به دیدن چیزی می روند و غیره


  • زمانی که فردی در شغل خود، در یک دوره آموزشی، در یک ورزش، در جامعه و غیره به موقعیت بالایی دست می یابد


  • زمانی که یک کسب و کار پول زیادی به دست می آورد

  • the achieving of the results wanted or hoped for


    دستیابی به نتایج مورد نظر یا مورد انتظار

  • something that achieves positive results


    چیزی که به نتایج مثبت می رسد

  • the achieving of desired results, or someone or something that achieves positive results


    دستیابی به نتایج دلخواه، یا کسی یا چیزی که به نتایج مثبت می رسد

  • the achieving of the results that were wanted or hoped for


    دستیابی به نتایجی که می خواستیم یا به آن امیدوار بودیم

  • something that achieves good results


    چیزی که به نتایج خوبی می رسد

  • Success in business depends on hard work determination, and good ideas.


    موفقیت در کسب و کار به سخت کوشی، اراده و ایده های خوب بستگی دارد.


  • حتی پس از تایید سازمان غذا و دارو، موفقیت چندان قطعی نیست.


  • چهارمین موفقیت متوالی آنها

  • In his diaries he looks forward to future success but it was his artistic success that he sought before financial security.


    او در یادداشت های روزانه خود چشم به راه موفقیت های آینده است، اما این موفقیت هنری او بود که قبل از امنیت مالی به دنبال آن بود.

  • The concert was a great success.


    کنسرت با موفقیت بزرگی همراه بود.

  • This year's children's party - to which parents were also invited - was a great success.


    جشن کودکان امسال - که والدین نیز به آن دعوت شده بودند - با موفقیت بزرگی همراه بود.

  • Many first-class students go on to have even greater success.


    بسیاری از دانش آموزان کلاس اول به موفقیت های بزرگتری ادامه می دهند.

  • The book was an immediate success.


    این کتاب یک موفقیت فوری بود.

  • Of course I knew my success would cause resentment.


    البته می دانستم که موفقیت من باعث رنجش من خواهد شد.

  • The president believed that his approach was the only one with any chance of success.


    رئیس جمهور معتقد بود که رویکرد او تنها رویکردی است که شانس موفقیت دارد.

  • These approaches produced successes, and the subfield of expert systems became commercially viable.


    این رویکردها موفقیت هایی را به همراه داشت و زیرشاخه سیستم های خبره از نظر تجاری قابل دوام شد.

  • After her recent successes in Tokyo and New York, Bjork has returned to perform in England.


    پس از موفقیت‌های اخیرش در توکیو و نیویورک، بیورک برای اجرای برنامه در انگلیس بازگشته است.

  • Critics have been astonished at the film's success.


    منتقدان از موفقیت این فیلم شگفت زده شده اند.

  • It was the reason he had poured so much effort care and attention into ensuring the joke's success.


    این دلیلی بود که او تلاش، دقت و توجه زیادی را برای اطمینان از موفقیت جوک انجام داده بود.

  • Auster was surprised at the success of his latest novel.


    آستر از موفقیت آخرین رمان خود شگفت زده شد.

  • The unprecedented success of Mitchell's work inspired a generation of writers.


    موفقیت بی سابقه آثار میچل الهام بخش نسلی از نویسندگان بود.

example - مثال
  • The company has achieved considerable success in this market.


    این شرکت در این بازار به موفقیت های قابل توجهی دست یافته است.

  • Initially the venture enjoyed a fair amount of success.


    در ابتدا این سرمایه گذاری از موفقیت نسبتاً خوبی برخوردار بود.

  • I didn't have much success in finding a job.


    در یافتن شغل موفقیت چندانی نداشتم.

  • I tried a second time but without success.


    برای بار دوم تلاش کردم اما موفق نشدم.

  • Confidence is the key to success.


    اعتماد به نفس کلید موفقیت است.


  • طرح آنها احتمالا با موفقیت کمی روبرو خواهد شد.

  • The success or failure of the project was now in the students' control.


    موفقیت یا شکست پروژه اکنون در کنترل دانش آموزان بود.

  • What's the secret of your success?


    راز موفقیت شما چیست؟

  • They didn't have much success in life.


    آنها در زندگی موفقیت چندانی نداشتند.

  • She was surprised by the book's success (= that it had sold a lot of copies).


    او از موفقیت کتاب شگفت زده شد (= این که نسخه های زیادی فروخته شده بود).

  • The party was a great success.


    مهمانی موفقیت بزرگی بود.

  • a resounding/tremendous/phenomenal success.


    یک موفقیت طنین انداز / فوق العاده / فوق العاده.

  • The book proved a huge commercial success.


    این کتاب موفقیت تجاری بزرگی را نشان داد.

  • He's proud of his daughter's successes.


    او به موفقیت های دخترش افتخار می کند.

  • He was determined to make a success of the business.


    او مصمم به موفقیت در این تجارت بود.

  • She wasn't a success as a teacher.


    او به عنوان یک معلم موفق نبود.

  • It is important to learn from both successes and failures.


    درس گرفتن از موفقیت ها و شکست ها بسیار مهم است.

  • The evening was a resounding success.


    شب موفقیت چشمگیری بود.

  • The latest Disneyland has been a roaring success.


    جدیدترین دیزنی لند یک موفقیت خروشان بوده است.

  • He attributes his success to having a stable family life.


    او موفقیت خود را به داشتن یک زندگی خانوادگی باثبات نسبت می دهد.

  • She was pleased with her apparent success.


    او از موفقیت ظاهری خود راضی بود.

  • I owe my success to him.


    موفقیتم را مدیون او هستم.

  • It has already been used with great success.


    قبلاً با موفقیت زیادی استفاده شده است.

  • Much of his success lies in his skill in handling staff.


    بیشتر موفقیت او در مهارت او در مدیریت کارکنان نهفته است.

  • Several people have reported success with this approach.


    چندین نفر موفقیت در این روش را گزارش کرده اند.

  • She had worked hard and was confident of success.


    او سخت کار کرده بود و از موفقیت مطمئن بود.

  • She tried to persuade them without success.


    او سعی کرد آنها را متقاعد کند اما موفق نشد.

  • I've had some success in getting rid of the weeds.


    من در خلاص شدن از شر علف های هرز موفقیت هایی داشته ام.

  • The campaign to stop drink-driving had only limited success.


    کمپین توقف رانندگی در حالت مستی موفقیت محدودی داشت.

  • The company's excellent marketing has resulted in enormous international success.


    بازاریابی عالی این شرکت به موفقیت بین المللی عظیمی منجر شده است.


  • میزان موفقیت این عملیات بیش از 80 درصد است.

synonyms - مترادف

  • دستاورد

  • accomplishment


    پیروزی

  • triumph


    برتری


  • حصول

  • win


    شاهکار

  • ascendancy


    شکوه

  • attainment


    استاد استروک

  • feat


    تحقق انگلستان

  • glory


    تحقق ایالات متحده

  • masterstroke


    به کمال رساندن

  • realisationUK


    برجستگی

  • realizationUS


    ثروتمند شدن

  • consummation


    پیش رفتن

  • eminence


    پیشرفت

  • fruition


    ورود


  • سود


  • éclat


  • نتیجه مطلوب


  • رنگ های پرنده

  • éclat


    گرند اسلم

  • favorable outcome


    بلوغ

  • flying colors


    ضربه

  • grand slam


    پیاده رو

  • maturation


    پیاده روی


  • بالفعل شدن

  • walkaway


    صعود

  • walkover


    فرخنده بودن

  • actualization


    تکمیل

  • ascendency


  • auspiciousness


  • completion


antonyms - متضاد

  • شکست

  • capitulation


    کاپیتولاسیون


  • چاقو

  • bungle


    نیم تنه

  • bust


    ضرر - زیان


  • بد شانسی

  • misfortune


    سقوط

  • downfall


    گام نادرست


  • تقلبی

  • faux pas


    شکست مفتضحانه

  • fiasco


    فلاپ

  • flop


    خراب کردن

  • wreck


    سقط جنین


  • بمب


  • خرابی

  • botch


    مات

  • checkmate


    شکست خرد کننده

  • crushing defeat


    گاف

  • gaff


    انفجار

  • implosion


    بی کفایتی

  • inadequacy


    بهم ریختگی


  • ماجراجویی

  • misadventure


    گام اشتباه

  • miscarriage


    حرکت نادرست و بد

  • misstep


    افتضاح


  • نا امیدی

  • debacle


    لیمو


  • عدم عملکرد


  • nonperformance


  • rout


لغت پیشنهادی

anoint

لغت پیشنهادی

middlemen

لغت پیشنهادی

offerings