evening

base info - اطلاعات اولیه

evening - عصر

noun - اسم

/ˈiːvnɪŋ/

UK :

/ˈiːvnɪŋ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [evening] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Remember to call me this evening.


    یادت باشه امروز عصر با من تماس بگیری

  • We haven't spoken to him since yesterday evening.


    از دیروز عصر با او صحبت نکردیم.

  • I'll see you tomorrow evening.


    فردا عصر میبینمت

  • Come over on Thursday evening.


    عصر پنجشنبه بیا

  • What do you usually do in the evening?


    معمولاً عصرها چه می کنید؟

  • Mosquitoes usually bite in the early evening.


    پشه ها معمولاً در اوایل عصر نیش می زنند.

  • She's going to her sister's for the evening.


    او برای عصر به خواهرش می رود.


  • در غروب 15 می

  • He hardly spoke throughout the evening.


    او در طول شب به سختی صحبت می کرد.

  • We spent many enjoyable summer evenings together.


    ما بسیاری از شب های تابستان لذت بخش را با هم گذراندیم.

  • I found it in the pocket of the jacket I had been wearing the previous evening.


    آن را در جیب کتی که عصر قبل پوشیده بودم، پیدا کردم.

  • The evening meal is served at 7 p.m.


    وعده عصرانه ساعت 7 بعد از ظهر سرو می شود.

  • She watched the evening news at 6 p.m. as usual.


    او اخبار عصر را ساعت 6 بعد از ظهر تماشا کرد. مثل همیشه.

  • As the evening wore on Sam became more and more unhappy.


    با فرا رسیدن عصر، سام بیشتر و بیشتر ناراضی شد.

  • Jim's comedy routine was the highlight of the evening's entertainment.


    برنامه کمدی جیم نقطه برجسته سرگرمی شب بود.

  • a musical evening at school (= when music is performed)


    یک شب موسیقی در مدرسه (= وقتی موسیقی اجرا می شود)

  • the school parents' evening (= when parents are invited to talk to teachers about their children's progress)


    عصر والدین مدرسه (= زمانی که والدین دعوت می شوند تا با معلمان در مورد پیشرفت فرزندانشان صحبت کنند)

  • Evening was falling by the time we reached the house.


    به خانه که رسیدیم غروب داشت می آمد.

  • He spent the entire evening chatting with friends.


    او تمام شب را با دوستانش به گپ زدن گذراند.

  • I don't want to ruin your evening.


    من نمی خواهم عصر شما را خراب کنم.

  • It was early evening and very still.


    اوایل غروب بود و خیلی آرام.

  • The two spent a romantic evening together.


    این دو یک شب عاشقانه را با هم سپری کردند.

  • We spent the evening walking around the town.


    عصر را به قدم زدن در شهر گذراندیم.

  • We started our evening by watching TV.


    شب خود را با تماشای تلویزیون آغاز کردیم.

  • What a way to end an evening!


    چه راهی برای پایان دادن به یک عصر!

  • You deserve an occasional evening out.


    شما سزاوار یک شب بیرون گهگاهی هستید.

  • a popular place to hang out on weekday evenings


    مکانی محبوب برای وقت گذرانی در عصرهای هفته

  • thoroughly enjoying a quiet evening at home


    به طور کامل از یک شب آرام در خانه لذت ببرید


  • هوای خنک عصر

  • I'll come and see you this evening.


    امروز عصر میام ببینمت

  • The evening performance begins at 7.30.


    اجرای عصر از ساعت 7:30 شروع می شود.

synonyms - مترادف
  • dusk


    غروب

  • nightfall


    شب

  • sundown


    غروب آفتاب

  • twilight


    گرگ و میش


  • غمگین

  • sunset


    کرپوسکول

  • eventide


    حتی سقوط

  • gloaming


    کرپوسکل

  • crepuscule


    تاریک

  • eve


    evo

  • evenfall


    زوج

  • crepuscle


    کم نور


  • شام

  • evo


    سیاه


  • کاهش می یابد

  • dim


    تاریکی

  • vesper


    e'en


  • تعطیلی روز


  • نزدیک غروب

  • duskiness


    پایان روز

  • e'en


    سیاه اولیه


  • شبانه


  • ساعت ها تاریکی


  • نور جغد


  • vespers



  • nighttime


  • night-time


  • hours of darkness


  • owl light


antonyms - متضاد

  • صبح

  • aurora


    شفق قطبی

  • cockcrow


    خروس

  • dawn


    سپیده دم

  • dawning


    نور روز

  • daybreak


    طلوع خورشید

  • daylight


    آفتاب

  • morn


    سبک

  • sunrise


    روز بهار

  • sunup


    روز


  • روشن

  • sun


    صبح زود

  • dayspring


    نگاه روز

  • day


    اولین چیز در صبح


  • تعطیلات روز


  • اوایل روشن


  • روزانه

  • peep of day


    اولین رژگونه


  • دم صبح

  • daytime


    شکاف سپیده دم


  • نیمه شب

  • crack of dawn


    پیش روز


  • سبکی

  • diurnal


  • first blush


  • break of dawn


  • the break of dawn


  • the crack of dawn


  • morningtide


  • foreday


  • lightness


لغت پیشنهادی

criticisms

لغت پیشنهادی

extinction

لغت پیشنهادی

touchy