due

base info - اطلاعات اولیه

due - ناشی از

adjective - صفت

/duː/

UK :

/djuː/

US :

family - خانواده
due
ناشی از
undue
ناروا، بی مورد
duly
به درستی
unduly
بی جهت
google image
نتیجه جستجوی لغت [due] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • The team's success was largely due to her efforts.


    موفقیت تیم تا حد زیادی مرهون تلاش او بود.

  • He argues that climate change is mainly due to the actions of industrialized countries.


    او استدلال می کند که تغییرات آب و هوایی عمدتاً ناشی از اقدامات کشورهای صنعتی است.

  • The increase in reported cases is partly due to growing public awareness of the disease.


    افزایش موارد گزارش شده تا حدی به دلیل افزایش آگاهی عمومی از این بیماری است.


  • این افزایش تا حدی به دلیل اقتصاد قوی است.

  • Most of the problems were due to human error.


    بیشتر مشکلات ناشی از خطای انسانی بود.


  • تاخیر در پرواز به دلیل وجود یخ در باند بود.

  • The project had to be abandoned due to a lack of government funding.


    این پروژه به دلیل کمبود بودجه دولتی مجبور به رها شدن شد.

  • Due to staff shortages, we are unable to offer a full buffet service on this train.


    به دلیل کمبود پرسنل، ما قادر به ارائه خدمات بوفه کامل در این قطار نیستیم.

  • When's the baby due?


    زمان تولد کیست؟

  • The next train is due in five minutes.


    قطار بعدی پنج دقیقه دیگر در راه است.

  • My essay's due next Friday (= it has to be given to the teacher by then).


    سررسید انشای من جمعه آینده (= باید تا آن موقع به استاد داده شود).

  • Rose is due to start school in January.


    رز قرار است در ژانویه مدرسه را شروع کند.

  • The band's first album is due for release later this month.


    اولین آلبوم گروه قرار است اواخر این ماه منتشر شود.

  • Payment is due on 1 October.


    پرداخت در تاریخ 1 اکتبر است.

  • Membership fees are now due for the coming year.


    هزینه های عضویت در حال حاضر برای سال آینده است.

  • Have they been paid the money that is due to them?


    آیا پولی که به آنها تعلق می گیرد پرداخت شده است؟

  • Our thanks are due to the whole team.


    تشکر ما از کل تیم است.

  • I'm still due 15 days' leave.


    من هنوز موعد 15 روز مرخصی هستم.

  • She's due for promotion soon.


    او به زودی برای ارتقاء.

  • After due consideration we have decided to appoint Mr Davis to the job.


    پس از بررسی های لازم، تصمیم گرفتیم که آقای دیویس را به این سمت منصوب کنیم.

  • Due allowance should be made for inexperience.


    برای بی‌تجربه بودن باید هزینه لازم را در نظر گرفت.

  • He was charged with driving without due care and attention.


    او به رانندگی بدون مراقبت و توجه لازم متهم شد.

  • Give credit where credit is due—what the man does, he does well.


    در جایی که اعتبار لازم است، اعتبار قائل شوید - کاری که مرد انجام می دهد، به خوبی انجام می دهد.

  • Your request will be dealt with in due course.


    به درخواست شما در زمان مناسب رسیدگی خواهد شد.


  • با تمام احترام، ارقام به سادگی از شما در این مورد حمایت نمی کنند.

  • With all due respect I think you've misunderstood what he said.


    با تمام احترامی که برای شما قائلم، فکر می کنم شما حرف او را اشتباه متوجه شده اید.

  • The dew sparkled in the morning sunlight.


    شبنم در نور خورشید صبح می درخشید.

  • The fourth soloist was absent due to an illness.


    تکنواز چهارم به دلیل بیماری غایب بود.


  • رادیو و تلویزیون علیرغم استعدادش هرگز حقش را به او نداده است.

  • They sailed due north.


    آنها به سمت شمال حرکت کردند.

  • The number of people with diabetes is growing partly because of an increase in levels of obesity.


    تعداد افراد مبتلا به دیابت تا حدودی به دلیل افزایش سطح چاقی در حال افزایش است.

synonyms - مترادف
  • owed


    بدهکار است

  • payable


    قابل پرداخت

  • owing


    مدیون

  • outstanding


    برجسته

  • unpaid


    پرداخت نشده

  • awaited


    در انتظار

  • expected


    انتظار می رود

  • overdue


    عقب افتاده

  • scheduled


    برنامه ریزی شده است

  • unsettled


    بی قرار

  • anticipated


    پیش بینی شده است

  • mature


    بالغ

  • slated


    جدول کشی شده

  • undischarged


    تخلیه نشده

  • chargeable


    قابل شارژ

  • collectible


    کلکسیونی

  • delinquent


    متخلف

  • needed


    مورد نیاز است

  • receivable


    قابل دریافت

  • required


    ضروری

  • to be paid


    پرداخت می شود

  • unliquidated


    غیر قابل انحلال

  • unsatisfied


    ناراضی

  • payable immediately


    قابل پرداخت فوری

  • payable now


    اکنون قابل پرداخت است

  • receivable immediately


    بلافاصله قابل دریافت است

  • in arrears


    معوقه


  • سررسید گذشته

  • not met


    من نه

  • to be made


    ساخته شدن

  • looked-for


    دنبال گشتن

antonyms - متضاد
  • paid


    پرداخت شده

  • undue


    ناروا، بی مورد

  • improper


    نامناسب

  • inappropriate


    ناکافی

  • insufficient


    مستقر شده

  • settled


    ناحق

  • unrightful


    حقوق بگیر

  • salaried


    پاداش گرفته است

  • remunerated


    به دست آورد

  • waged


    بازپرداخت شد

  • repaid


    پاداش داده شد

  • rewarded


    پاک شد

  • cleared


    منحل شد

  • liquidated


    نتیجه داد

  • paid off


    پرداخت تا

  • paid up


    حل شد

  • resolved


    زود


  • سبز


  • جوان


لغت پیشنهادی

labeling

لغت پیشنهادی

snap

لغت پیشنهادی

clips