assess

base info - اطلاعات اولیه

assess - ارزیابی کنید

verb - فعل

/əˈses/

UK :

/əˈses/

US :

family - خانواده
assessment
ارزیابی
assessor
ارزیاب
google image
نتیجه جستجوی لغت [assess] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Accurately assessing environmental impacts is very complex.


    ارزیابی دقیق اثرات زیست محیطی بسیار پیچیده است.

  • to assess a patient’s needs


    برای ارزیابی نیازهای بیمار

  • It's difficult to assess the effects of these changes.


    ارزیابی اثرات این تغییرات دشوار است.

  • Interviews allow you to assess the suitability of candidates.


    مصاحبه ها به شما این امکان را می دهد که شایستگی نامزدها را ارزیابی کنید.

  • She engaged a safety consultant to assess the risks.


    او یک مشاور ایمنی را برای ارزیابی خطرات استخدام کرد.

  • Quality of life was assessed using a questionnaire.


    کیفیت زندگی با استفاده از پرسشنامه ارزیابی شد.

  • The young men were assessed as either safe or unsafe drivers.


    مردان جوان به عنوان راننده ایمن یا ناایمن ارزیابی شدند.

  • I'd assess your chances as low.


    من شانس شما را کم ارزیابی می کنم.

  • The committee assesses whether a building is worth preserving.


    این کمیته ارزیابی می کند که آیا یک ساختمان ارزش حفظ دارد یا خیر.

  • We are trying to assess how well the system works.


    ما سعی می کنیم ارزیابی کنیم که این سیستم چقدر خوب کار می کند.

  • They have assessed the amount of compensation to be paid.


    آنها میزان غرامت پرداختی را ارزیابی کرده اند.

  • Damage to the building was assessed at £40 000.


    خسارت وارده به ساختمان 40000 پوند برآورد شد.

  • She carefully assessed the situation.


    او با دقت وضعیت را ارزیابی کرد.

  • The new patient is assessed by the nursing staff.


    بیمار جدید توسط کادر پرستاری ارزیابی می شود.

  • The company has put great effort into assessing the needs of its customers.


    این شرکت تلاش زیادی برای ارزیابی نیازهای مشتریان خود انجام داده است.

  • The national curriculum involves assessing pupils at ages 7, 11, 14 and 16.


    برنامه درسی ملی شامل ارزیابی دانش آموزان در سنین 7، 11، 14 و 16 ساله است.

  • The tests are used to assess individual students' ability and knowledge.


    از این آزمون ها برای ارزیابی توانایی و دانش دانش آموزان استفاده می شود.

  • The studies were independently assessed by several researchers.


    مطالعات به طور مستقل توسط چندین محقق مورد ارزیابی قرار گرفت.

  • She decided to get her daughter assessed for dyslexia.


    او تصمیم گرفت دخترش را از نظر نارساخوانی ارزیابی کند.

  • A mountain guide is trained and assessed on five gruelling courses.


    یک راهنمای کوهستان در پنج دوره طاقت فرسا آموزش دیده و ارزیابی می شود.

  • The Inland Revenue assessed the value of the paintings at £8 million.


    درآمد داخلی ارزش این نقاشی ها را 8 میلیون پوند ارزیابی کرد.

  • It is very difficult to assess accurately the costs of corporate crime.


    ارزیابی دقیق هزینه های جرایم شرکتی بسیار دشوار است.

  • The legal costs have been assessed at $75 000.


    هزینه های قانونی 75000 دلار ارزیابی شده است.

  • It is difficult to assess the building's value properly without seeing it.


    ارزیابی ارزش ساختمان به درستی بدون دیدن آن دشوار است.

  • The insurers will need to assess the flood damage.


    بیمه گذاران باید خسارت سیل را ارزیابی کنند.

  • They assessed the cost of the flood damage at £2,500.


    آنها هزینه خسارت سیل را 2500 پوند ارزیابی کردند.

  • Exams are not the only means of assessing a student's ability.


    امتحانات تنها ابزار سنجش توانایی دانش آموز نیستند.

  • It's too early to assess the long-term consequences of the two countries' union.


    هنوز برای ارزیابی پیامدهای بلندمدت اتحادیه دو کشور زود است.


  • ما باید ارزیابی کنیم که آیا پروژه ارزش انجام دادن دارد یا خیر.

  • A college is going to assess a student’s ability based on grades.


    یک کالج توانایی دانش آموز را بر اساس نمرات ارزیابی می کند.

  • Government officials assessed the flood damage in the millions of dollars.


    مقامات دولتی خسارت سیل را میلیون ها دلار ارزیابی کردند.

synonyms - مترادف

  • تخمین زدن


  • نرخ


  • ارزیابی کنید

  • appraise


    ارزیابی


  • قضاوت کنید


  • ارزش


  • تعیین کنید

  • analyzeUS


    تجزیه و تحلیل ایالات متحده

  • analyseUK


    analyseUK

  • fix


    ثابت

  • gaugeUK


    سنج UK

  • apprise


    آگاه کردن


  • بررسی

  • gageUS


    gageUS


  • مرور

  • valuate


    ارزش گذاری کنید


  • وزن کردن


  • در نظر گرفتن


  • شکل


  • اندازه گرفتن


  • اندازه


  • نظر سنجی

  • assay


    سنجش


  • حدس بزن

  • guesstimate


    حدس زدن

  • peg


    گیره

  • reckon


    حساب کنید


  • وارسی


  • چشم بالا


  • یک تصور از


antonyms - متضاد
  • aid


    کمک


  • کمک کند


  • حدس بزن


  • چشم پوشی


  • بی توجهی

  • neglect


    تخمین زدن


  • فراموش کردن


  • تفریق کردن

  • disregard


    دانستن

  • subtract


    کافر شدن


  • جمع آوری

  • disbelieve


    گرفتن


  • رد


  • شک


  • ستایش


  • تایید

  • praise


    دريافت كردن


  • حواله دادن


  • اعتماد گرفتن


  • اندازه گرفتن

  • remit


    تردید کنید


  • از دست دادن


  • دارند

  • hesitate


    خدمت


  • دنبال کردن


  • طرح


  • بهانه


  • جداگانه، مجزا

  • sketch


  • excuse



لغت پیشنهادی

ruler

لغت پیشنهادی

corrected

لغت پیشنهادی

affinal