educational
educational - آموزشی
adjective - صفت
UK :
US :
مربوط به آموزش و پرورش
چیزی را به شما یاد می دهد که قبلاً نمی دانستید
ارائه آموزش یا مربوط به آموزش
آموزش چیزی یا مربوط به آموزش
قصد دارد چیزی را به کسی بیاموزد یا نتیجه ای از آموزش دادن به کسی داشته باشد
ما طیف گسترده ای از فعالیت های آموزشی و ورزشی را ارائه می دهیم.
قبلاً دیدهایم که شناخت خروجی ارتباط نزدیکی با سطح تحصیلات و موقعیت اجتماعی-اقتصادی دارد.
We have already seen that output cognition is closely related to level of educational attainment and socioeconomic Position.
ناشر پیشرو کتب و نرم افزارهای آموزشی
دخترم در یک برنامه غنی سازی آموزشی با لونی 17 ساله دوست شد.
My daughter became friends with Lonnie, 17, in an educational enrichment program.
بسیاری از مؤسسات آموزشی به دلیل کاهش بودجه نتوانسته اند بهبودهای لازم را انجام دهند.
این تنها قانون آموزشی نخواهد بود.
That won't be the only educational legislation.
وکلای جوان اغلب نیاز بیشتری به پول نقد جاری برای حمایت از خانواده های جوان و پرداخت وام های آموزشی و وام مسکن دارند.
Younger lawyers often have greater need for current cash to support young families and pay off educational loans and mortgages.
18 نفر از 33 پاسخ دهنده گفتند که از آموزش در روش ها و اصول آموزشی استقبال می کنند.
Eighteen of the 33 respondents said they would welcome training in educational methods and principles.
کودکان مختلف نیازهای آموزشی متفاوتی دارند.
Different children have different educational needs.
کودکان کم درآمد فرصت های آموزشی مشابهی با فرزندان خانواده های ثروتمندتر ندارند.
Low-income children do not have the same educational opportunities as children from wealthier families.
به نظر می رسید که این یک راه حل عملی برای یک سری مشکلات و یک فرصت آموزشی جالب است.
It appeared to be a feasible solution to a series of problems, and an interesting educational opportunity.
پس از بازنشستگی، در برنامه های آموزشی آزمایشگاه فعال ماند.
نظام آموزشی آمریکا نیاز به اصلاح دارد.
در دهه آینده، ریز کامپیوترها تغییرات اساسی را در هر بخش از سیستم آموزشی تحریک خواهند کرد.
In the next decade microcomputers will stimulate radical changes in every part of the educational system.
مغازه فروش اسباب بازی های آموزشی برای کودکان 7 تا 11 ساله
a shop selling educational toys for 7 to 11 year-olds
برنامه های آموزشی تلویزیونی
educational TV programs
children with special educational needs
کودکان با نیازهای آموزشی ویژه
educational attainment/achievement
پیشرفت تحصیلی/پیشرفت
یک روانشناس تربیتی
educational institutions
موسسات آموزشی
an educational visit
یک بازدید آموزشی
بازیهای آموزشی/اسباببازیها (= که به شما چیزی یاد میدهند و همچنین شما را سرگرم میکنند)
She fought for educational opportunities for women.
او برای فرصت های تحصیلی برای زنان مبارزه کرد.
Watching television can be very educational.
تماشای تلویزیون می تواند بسیار آموزشی باشد.
استعلام ارائه شده آموزشی در مناطق درون شهری آغاز شده است.
Are educational standards falling?
آیا استانداردهای آموزشی در حال سقوط است؟
Educational achievement in the country is slowly rising.
پیشرفت تحصیلی در کشور به آرامی در حال افزایش است.
She has no formal educational qualifications.
او هیچ مدرک تحصیلی رسمی ندارد.
این دو زن از زمینه های اجتماعی و تحصیلی مشابهی بودند.
خدمات پزشکی مدرسه در درجه اول تمرکز آموزشی بود.
Educational facilities in the area are poor.
امکانات آموزشی در این منطقه ضعیف است.
فکر نمی کنم این سفر ارزش آموزشی داشته باشد.
What was the last educational establishment that you attended?
آخرین موسسه آموزشی که در آن شرکت کردید چه بود؟
کاهش حجم کلاس ها ممکن است استانداردهای آموزشی را بهبود بخشد.
به نظر می رسد او تمام عمر خود را صرف تحصیل در مؤسسات/موسسات آموزشی کرده است.
My father has never been to a rock concert before - it'll be an educational experience for him (= a new experience from which he can learn).
پدر من قبلاً هرگز به کنسرت راک نرفته است - این یک تجربه آموزشی برای او خواهد بود (= تجربه جدیدی که می تواند از آن بیاموزد).
Traveling abroad will be an educational experience for her.
سفر به خارج از کشور برای او یک تجربه آموزشی خواهد بود.
an educational establishment/institution
یک موسسه/موسسه آموزشی
دختران و پسران باید فرصت های آموزشی یکسانی داشته باشند.
ما نرم افزار آموزشی را برای استفاده در مدارس توسعه می دهیم.
او سفر خود به چین را بسیار آموزشی توصیف کرد.
instructive
آموزنده
instructional
آموزشی
educative
روشنگر
enlightening
روشن کننده
informative
اطلاعاتی
illuminating
اموزشی
informational
فرهنگی
didactic
اعتقادی
edifying
ابتکاری
در حال بهبود
doctrinal
اطلاع رسانی
heuristic
دستوری
improving
مفید
informatory
مومنانه
pedagogic
اخلاقی
preceptive
آدم ملانطقی
تبلیغی
homiletic
آموزش
moralistic
مدرسه ای
pedantic
علمی
propaedeutic
مفید است
tuitional
آشکار شدن
tutorial
گفتن
scholastic
توضیحی
revealing
pedagogical
illuminative
telling
explanatory
unenlightening
غیر روشنگر
unilluminating
بدون نور
uninformative
غیر اطلاعاتی
uninstructive
غیر آموزنده
unhelpful
بی فایده
useless
بلا استفاده
worthless
بی ارزش
pointless
بیهوده
nonproductive
غیر مولد
ineffective
بی اثر
inefficacious
ناکارآمد
ineffectual
بی تاثیر
confusing
گیج کننده
ineducative
آموزشی
obscuring
مبهم کردن
puzzling
مبهم
vague
بی اهمیت
unproductive
otiose
unimportant
بی ثمر
otiose
بی پاداش
fruitless
بدون چکمه
unrewarding
ناچیز
wasteful
غیر ارتباطی
bootless
بی بهره
futile
بدون تاثیر
valueless
trivial
uncommunicative
unavailing
inefficient