psychologist

base info - اطلاعات اولیه

psychologist - روانشناس

noun - اسم

/saɪˈkɑːlədʒɪst/

UK :

/saɪˈkɒlədʒɪst/

US :

family - خانواده
psychology
روانشناسی
psychological
از نظر روانی
psychologically
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [psychologist] در گوگل
description - توضیح
  • someone who is trained in psychology


    کسی که در زمینه روانشناسی آموزش دیده است

  • someone who studies the human mind and human emotions and behaviour, and how different situations have an effect on people


    کسی که ذهن انسان و احساسات و رفتار انسان را مطالعه می کند و اینکه چگونه موقعیت های مختلف بر افراد تأثیر می گذارد


  • کسی که ذهن و احساسات و رابطه آنها با رفتار را مطالعه می کند


  • روانشناس به آنها توصیه کرد که هر روز عصر زمان مشخصی را برای انجام کارهای خانه اختصاص دهند.

  • Many woman-centred psychologists try to avoid such male-identified parameters.


    بسیاری از روانشناسان زن محور سعی می کنند از چنین پارامترهای شناسایی شده توسط مردان اجتناب کنند.


  • یک روانشناس کودک

  • She told us she worked as an educational psychologist in Athens.


    او به ما گفت که به عنوان یک روانشناس آموزشی در آتن کار می کند.


  • هر روانشناس خودش دقیقاً همین کار را می کند و هیچ اشتباهی در آن نمی بیند.

  • After graduation psychologists work in a variety of areas.


    روانشناسان پس از فارغ التحصیلی در زمینه های مختلفی کار می کنند.

  • He admitted to his psychologist that he had been too shy to talk to women.


    او نزد روانشناس خود اعتراف کرد که برای صحبت با زنان خجالتی بوده است.

  • Peter Miller was an independent psychologist.


    پیتر میلر یک روانشناس مستقل بود.

  • Female and male psychologists often experience what Laws calls sponsor relationships, which play an important part in getting them established.


    روانشناسان زن و مرد اغلب چیزی را تجربه می کنند که قوانین روابط اسپانسر می نامد، که نقش مهمی در ایجاد آنها دارد.

  • Age is particularly significant for women psychologists.


    سن به ویژه برای روانشناسان زن مهم است.

example - مثال
synonyms - مترادف
  • psychiatrist


    روانپزشک

  • psychotherapist


    روان درمانگر

  • therapist


    درمانگر

  • counselorUS


    مشاور ایالات متحده

  • psychoanalyst


    روانکاو


  • تحلیلگر

  • shrink


    کوچک شدن

  • counsellorUK


    مشاور انگلستان

  • headshrinker


    سر کوچک کن

  • psychoanalyser


    بیگانه گرا

  • alienist


    آسیب شناس روانی

  • psychopathologist


    دکتر ذهن


  • سر دکتر


  • تحلیلگر اختلالات

  • disorders analyst


    دوچرخه سوار ترفند

  • trick cyclist


    مردانی با کت سفید

  • men in white coats


    مشاور


  • کوچک کننده سر

  • head shrinker


    مرشد

  • mentor


    معلم


  • متخصص


  • شفا دهنده

  • healer


    مشاور راهنما

  • guidance counsellor


    قابل اعتماد

  • confidant


    راهنما


  • معلم خصوصی

  • tutor


    مربی


  • محرم


  • confidante



antonyms - متضاد

  • صبور

لغت پیشنهادی

negates

لغت پیشنهادی

minors

لغت پیشنهادی

cork