analyst
analyst - تحلیلگر
noun - اسم
UK :
US :
someone whose job is to think about something carefully in order to understand it and often to advise other people about it
کسی که وظیفه اش این است که به دقت درباره چیزی فکر کند تا آن را بفهمد و اغلب به دیگران در مورد آن توصیه کند
a doctor who helps people who have mental or emotional problems by making them talk about their experiences and relationships
دکتری که به افرادی که مشکلات روانی یا عاطفی دارند با صحبت کردن در مورد تجربیات و روابطشان کمک می کند
someone who is a specialist in a particular subject market industry etc and examines information relating to it in order to give their views about what will happen or should be done
کسی که در یک موضوع خاص، بازار، صنعت و غیره متخصص است و اطلاعات مربوط به آن را بررسی می کند تا نظرات خود را در مورد آنچه که قرار است انجام شود یا باید انجام شود، ارائه دهد.
someone whose job is to study or examine something in detail in order to discover or understand more about it and often to make predictions (= statements about what will happen in the future) relating to it
کسی که کارش مطالعه یا بررسی جزئیات چیزی است تا بتواند اطلاعات بیشتری درباره آن کشف کند یا درک کند و اغلب پیشبینی کند (= اظهاراتی در مورد آنچه در آینده اتفاق خواهد افتاد) در رابطه با آن.
someone who examines or treats people using psychoanalysis (= an attempt to examine a person's unconscious mind to discover the hidden causes of their emotional or mental problems)
کسی که افراد را با استفاده از روانکاوی معاینه یا درمان می کند (= تلاش برای بررسی ضمیر ناخودآگاه شخص برای کشف علل پنهان مشکلات عاطفی یا ذهنی آنها)
شخصی که کارش مطالعه یا بررسی چیزی به صورت سازمان یافته است
تحلیلگر نیز شکل کوتاهی از روانکاو است.
کسی که کارش مطالعه یا بررسی دقیق چیزی است
In January it revealed that its orders were down from a year ago; analysts think its earnings will follow.
در ژانویه فاش کرد که سفارشاتش نسبت به یک سال قبل کاهش یافته است. تحلیلگران فکر می کنند که درآمدهای آن به دنبال خواهد داشت.
تحلیلگران بودجه در سطح ورودی ممکن است زمانی که کار خود را شروع می کنند آموزش های رسمی دریافت کنند.
After this review process budget analysts consolidate the individual department budgets into operating and capital budget summaries.
پس از این فرآیند بررسی، تحلیلگران بودجه، بودجههای هر بخش را در خلاصههای بودجه عملیاتی و سرمایهای ادغام میکنند.
At current Nikkei levels, analysts believe most banks already have implicit losses on these equity portfolios.
در سطوح فعلی Nikkei، تحلیلگران بر این باورند که اکثر بانک ها در حال حاضر ضررهای ضمنی در این اوراق بهادار دارند.
یک تحلیلگر بازار سهام
پس یک حس وجود دارد که در آن تحلیلگر در حال خلق متنی است که دیگران آن را خواهند خواند.
The company told analysts last week that chemical earnings would likely dip by more than 50 percent in 1996.
این شرکت هفته گذشته به تحلیلگران گفت که درآمدهای شیمیایی احتمالاً در سال 1996 بیش از 50 درصد کاهش خواهد یافت.
یک تحلیلگر سیاسی/مالی
یک تحلیلگر مواد غذایی/بازار
او یک تحلیلگر ارشد تحقیقاتی در دویچه بانک است.
analysts expect/predict…
تحلیلگران انتظار/پیش بینی…
تحلیلگران شهری سودهای کلانی را در سال جاری پیش بینی کردند.
According to music industry analysts, music downloads are set to decline by as much as 30 per cent this year.
به گفته تحلیلگران صنعت موسیقی، دانلود موسیقی در سال جاری تا 30 درصد کاهش خواهد یافت.
یک تحلیلگر تجاری برجسته
او یک تحلیلگر سرمایه گذاری در یک شرکت بزرگ سیتی است.
این دیدگاه توسط چندین تحلیلگر سیاسی مستقل در واشنگتن پشتیبانی می شود.
یک تحلیلگر مالی / سیاسی / بانکی / صنعتی
برخی از تحلیلگران تجاری نسبت به کاهش حاشیه سود هشدار داده اند.
او یک تحلیلگر بازار با یک شرکت بزرگ انرژی است.
تنها کسی که در این مورد با او صحبت کردم، تحلیلگرم بود.
او چهار بار در هفته به یک تحلیلگر مراجعه می کند.
او یک تحلیلگر مالی است (= کسی که سرمایه گذاری های مالی را مطالعه می کند).
یک تحلیلگر مالی/غذایی/سیاسی
تعداد زیادی از تحلیلگران نسبت به آینده اقتصاد بدبین هستند.
کارشناس
متخصص
مشاور
حرفه ای
قدرت
گورو
guru
پیش بینی کننده
forecaster
محقق
تکنسین
technician
خرد کننده اعداد
number cruncher
فرد ماهر
skilled person
عیب یاب
troubleshooter
واسطه
mediator
مشاور انگلستان
counsellorUK
مشاور ایالات متحده
advisor
استاد
counselorUS
جادوگر
pundit
عامل تغییر
مرشد
wizard
خبره
فوندی
mentor
قضاوت کنید
connoisseur
داور
fundi
مغز متفکر
منبع
arbiter
اوراکل
mastermind
دهان اسب
کشیش اعظم
oracle
horse's mouth
amateur
آماتور