priest

base info - اطلاعات اولیه

priest - کشیش

noun - اسم

/priːst/

UK :

/priːst/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [priest] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • a parish priest


    یک کشیش محله

  • the ordination of women priests


    انتصاب زنان کشیش

  • The candles had been blessed by a priest.


    شمع ها توسط یک کشیش برکت داده شده بود.

  • the priest who was celebrating Mass


    کشیشی که در حال برگزاری مراسم عشای ربانی بود

  • Only one or two new priests were ordained each year.


    هر سال فقط یک یا دو کشیش جدید منصوب می شدند.

  • a Hindu/Buddhist priest


    یک کشیش هندو/بودایی

  • Father O'Dooley was ordained a priest in 1949.


    پدر اودولی در سال 1949 به عنوان کشیش منصوب شد.

  • There is still a ban on women priests in the Catholic Church.


    همچنان ممنوعیت حضور زنان کشیش در کلیسای کاتولیک وجود دارد.

  • a Catholic priest


    یک کشیش کاتولیک

synonyms - مترادف

  • وزیر

  • cleric


    روحانی

  • preacher


    واعظ

  • ecclesiastic


    کلیسایی

  • reverend


    بزرگوار

  • divine


    الهی

  • churchman


    کلیسا

  • pastor


    کشیش

  • vicar


    معاون

  • clergyman


    سلطه

  • parson


    پدر

  • dominie


    رئیس

  • padre


    سرپرستی

  • rector


    شماس

  • curate


    منشی


  • بانوی روحانی

  • deacon


    زن کلیسایی

  • clerk


    کرکمن

  • clergywoman


    جوسر

  • clerical


    پاپ

  • churchwoman


    پروتستان

  • kirkman


    بزرگتر

  • clergyperson


    راهب

  • josser


    رفیق

  • pontiff


    جشن

  • presbyter


    لاما

  • elder


  • monk


  • friar


  • celebrant


  • lama


antonyms - متضاد
  • layman


    شخص غیر روحانی

  • layperson


    فرد عامی

  • secular


    سکولار

  • laic


    لایک

  • laity


    غیر روحانی

  • nonbeliever


    بی اعتقاد

  • non-Christian


    غیر مسیحی

  • parishioner


    اهل محله

  • priestess


    کشیش

  • member of the congregation


    عضو جماعت


  • کشیش زن

  • bishop


    راهب

  • laywoman


    زن غیر روحانی

  • clergyman


    روحانی


  • پدر

  • man of God


    مرد خدا

  • man of the cloth


    مرد پارچه ای

  • believer


    مومن

  • proselyte


    مسیحی

  • neophyte


    کاراموز

  • follower


    دنباله رو

  • unordained person


    شخص نامشخص

لغت پیشنهادی

odds

لغت پیشنهادی

consciences

لغت پیشنهادی

ballot