ban
ban - ممنوع کردن
verb - فعل
UK :
US :
دستور رسمی که از استفاده یا انجام کاری جلوگیری می کند
گفتن اینکه کاری را نباید انجام داد، دید، استفاده کرد و غیره
دستور یا قانون رسمی که استفاده یا انجام چیزی را ممنوع می کند
به طور رسمی گفتن که کاری را نباید انجام داد، استفاده کرد و غیره
to forbid (= refuse to allow) something especially officially
منع کردن (= امتناع از اجازه) چیزی، به ویژه رسماً
یک دستور رسمی که از وقوع چیزی جلوگیری می کند
منع کردن کسی از کاری یا منع کردن از کاری
یک دستور رسمی که مانع از انجام کاری یا چیزی می شود
رسماً بگوییم فلان کار مجاز نیست یا فلانی اجازه انجام کاری را ندارد
It also believes strongly that there should be a ban on the import of hazardous waste into the United Kingdom.
همچنین قویاً معتقد است که باید واردات زباله های خطرناک به بریتانیا ممنوع شود.
Moscow is considering a ban on alcohol and tobacco advertising in most public places and on transport.
مسکو در حال بررسی ممنوعیت تبلیغات مشروبات الکلی و تنباکو در اکثر اماکن عمومی و حمل و نقل است.
این شهر سیگار کشیدن در تمام رستوران ها را ممنوع کرده است.
دانشمندان برجسته خواستار ممنوعیت کامل همه مواد کلر هستند.
سال گذشته او به دلیل نقض این ممنوعیت محکوم شد و به زندان محکوم شد.
اعتراضات جهانی علیه ممنوعیت تحصیل دختران صورت گرفته است.
نخست وزیر جدید با لغو ممنوعیت روزنامه های مخالف موافقت کرد.
هیگینز گفت که این ممنوعیت در نیمه شب 25 اوت 1988 اجرایی شد.
این ممنوعیت از ماه نوامبر اجرایی خواهد شد.
دولت در حال بررسی ممنوعیت کامل فروش تفنگ های دستی است.
این قانون عملاً استعمال دخانیات را در همه مکانهای عمومی ممنوع میکند.
لیستی از مواد ممنوعه
استفاده از این مواد شیمیایی در خانه ها در سال 2000 به طور کامل توسط دولت ممنوع شد.
کمپینی برای ممنوعیت نوشیدنی های شیرین در مدارس
او از جلسه منع شد.
او به دلیل مشروبات الکلی و رانندگی ده ماه از تردد ممنوع شد.
او تا زمانی که اتهامات در حال بررسی است از خروج از کشور منع شده است.
او به مدت شش ماه از رانندگی محروم شد.
این دونده به دلیل رد شدن در تست مواد مخدر مادام العمر محروم شد.
Chemical weapons are banned internationally.
سلاح های شیمیایی در سطح بین المللی ممنوع است.
کنگره به ممنوعیت قمار آنلاین رای داده است.
نمایندگان مجلس به ممنوعیت شکار با سگ رای دادند.
حرکتی برای ممنوعیت تبلیغات تنباکو انجام شده است.
او مدعی شد که دولت سعی کرده این کتاب را ممنوع کند.
تجارت محصولات ببر بر اساس این کنوانسیون ممنوع است.
این فیلم در چند کشور توقیف شد (= دولت از نمایش آن جلوگیری کرد).
او به مدت دو سال از رانندگی محروم شد.
بلند گفتن در سینما ممنوع شود.
این لایحه رانندگان را از استفاده از تلفن های دستی منع می کند.
رئیس جمهور از ممنوعیت سلاح های تهاجمی حمایت کرد.
پلیس در حال اجرای ممنوعیت ایالتی در مورد فروش وسایل آتش بازی است.
آنها اکنون ممنوعیت صادرات حیوانات زنده به اروپا را لغو کرده اند.
این قانون واردات عاج به کشور را ممنوع کرده است.
فعالیت تعدادی از خطوط هوایی به بریتانیا ممنوع شد.
prohibition
ممنوعیت
embargo
تحریم
proscription
وتو
veto
ممنوع کردن
interdict
محدودیت
دستور
interdiction
بار
injunction
تحریم کردن
مهلت قانونی
boycott
عدم اجازه
moratorium
تابو
توقف
disallowance
نکن
taboo
امتناع
stoppage
رد صلاحیت
don't
سرکوب
refusal
سانسور
disqualification
مسدود کردن
suppression
راهویی
censorship
دستور منع
نه نه
rahui
از حد
تو نباید
restraining order
حکم دادگاه
no-no
ممنوعیت رسمی
off limits
خارج از محدوده
thou-shalt-not
official forbiddance
forbiddance
اجازه
نسخه
allowance
کمک هزینه
تصویب
تحریم
authorisationUK
مجوز انگلستان
authorizationUS
مجوز ایالات متحده
consent
رضایت
licence
مجوز
قدرت
ترخیص کالا از گمرک
clearance
موافقت
assent
پذیرش - پذیرفته شدن
تایید
acceptance
اعتبارنامه
endorsement
رنج
acquiescence
ترک کردن
credentials
درست
sufferance
دسترسی داشته باشید
دستور
صورت
معافیت
mandate
آزادی
ratification
حمایت کردن
countenance
توافق
dispensation
برکت
موافقت رسمی
blessing
approbation