ban

base info - اطلاعات اولیه

ban - ممنوع کردن

verb - فعل

/bæn/

UK :

/bæn/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [ban] در گوگل
description - توضیح

  • دستور رسمی که از استفاده یا انجام کاری جلوگیری می کند


  • گفتن اینکه کاری را نباید انجام داد، دید، استفاده کرد و غیره


  • دستور یا قانون رسمی که استفاده یا انجام چیزی را ممنوع می کند

  • to say officially that something must not be done, used etc


    به طور رسمی گفتن که کاری را نباید انجام داد، استفاده کرد و غیره

  • to forbid (= refuse to allow) something especially officially


    منع کردن (= امتناع از اجازه) چیزی، به ویژه رسماً

  • an official order that prevents something from happening


    یک دستور رسمی که از وقوع چیزی جلوگیری می کند

  • to forbid someone to do something or forbid an action


    منع کردن کسی از کاری یا منع کردن از کاری

  • an official order that prevents someone doing something or something from happening


    یک دستور رسمی که مانع از انجام کاری یا چیزی می شود

  • to say officially that something is not allowed, or that someone is not allowed to do something


    رسماً بگوییم فلان کار مجاز نیست یا فلانی اجازه انجام کاری را ندارد

  • It also believes strongly that there should be a ban on the import of hazardous waste into the United Kingdom.


    همچنین قویاً معتقد است که باید واردات زباله های خطرناک به بریتانیا ممنوع شود.

  • Moscow is considering a ban on alcohol and tobacco advertising in most public places and on transport.


    مسکو در حال بررسی ممنوعیت تبلیغات مشروبات الکلی و تنباکو در اکثر اماکن عمومی و حمل و نقل است.

  • The city has imposed a ban on smoking in all restaurants.


    این شهر سیگار کشیدن در تمام رستوران ها را ممنوع کرده است.

  • Eminent scientists are clamouring for an outright ban on all chlorine substances.


    دانشمندان برجسته خواستار ممنوعیت کامل همه مواد کلر هستند.

  • Last year he was convicted of breaking that ban ... and was given a jail sentence.


    سال گذشته او به دلیل نقض این ممنوعیت محکوم شد و به زندان محکوم شد.

  • There has been worldwide protest against the ban on girls' education.


    اعتراضات جهانی علیه ممنوعیت تحصیل دختران صورت گرفته است.

  • The new prime minister agreed to lift the ban on opposition newspapers.


    نخست وزیر جدید با لغو ممنوعیت روزنامه های مخالف موافقت کرد.

  • The ban went into effect at midnight, Aug. 25,1988, Higgins said.


    هیگینز گفت که این ممنوعیت در نیمه شب 25 اوت 1988 اجرایی شد.

  • The ban will take effect in November.


    این ممنوعیت از ماه نوامبر اجرایی خواهد شد.

  • The government is considering a total ban on the sale of handguns.


    دولت در حال بررسی ممنوعیت کامل فروش تفنگ های دستی است.

example - مثال
  • The law effectively bans smoking in all public places.


    این قانون عملاً استعمال دخانیات را در همه مکان‌های عمومی ممنوع می‌کند.

  • a list of banned substances


    لیستی از مواد ممنوعه

  • The use of these chemicals in homes was banned outright by the government in 2000.


    استفاده از این مواد شیمیایی در خانه ها در سال 2000 به طور کامل توسط دولت ممنوع شد.

  • a campaign to ban sugary drinks from schools


    کمپینی برای ممنوعیت نوشیدنی های شیرین در مدارس

  • He was banned from the meeting.


    او از جلسه منع شد.

  • She was banned from the road for ten months for drinking and driving.


    او به دلیل مشروبات الکلی و رانندگی ده ماه از تردد ممنوع شد.

  • She's been banned from leaving the country while the allegations are investigated.


    او تا زمانی که اتهامات در حال بررسی است از خروج از کشور منع شده است.

  • He was banned from driving for six months.


    او به مدت شش ماه از رانندگی محروم شد.

  • The sprinter has been banned for life after failing a drugs test.


    این دونده به دلیل رد شدن در تست مواد مخدر مادام العمر محروم شد.

  • Chemical weapons are banned internationally.


    سلاح های شیمیایی در سطح بین المللی ممنوع است.

  • Congress has voted to ban online gambling.


    کنگره به ممنوعیت قمار آنلاین رای داده است.

  • MPs voted to ban hunting with dogs.


    نمایندگان مجلس به ممنوعیت شکار با سگ رای دادند.

  • There's been a move to ban tobacco advertising.


    حرکتی برای ممنوعیت تبلیغات تنباکو انجام شده است.

  • He claimed that the government had tried to ban the book.


    او مدعی شد که دولت سعی کرده این کتاب را ممنوع کند.

  • Trade in tiger products is banned under the convention.


    تجارت محصولات ببر بر اساس این کنوانسیون ممنوع است.

  • The film was banned (= the government prevented it from being shown) in several countries.


    این فیلم در چند کشور توقیف شد (= دولت از نمایش آن جلوگیری کرد).

  • She was banned from driving for two years.


    او به مدت دو سال از رانندگی محروم شد.

  • There should be a ban on talking loudly in cinemas.


    بلند گفتن در سینما ممنوع شود.

  • The bill would ban drivers from using hand-held phones.


    این لایحه رانندگان را از استفاده از تلفن های دستی منع می کند.

  • The president supported a ban on assault weapons.


    رئیس جمهور از ممنوعیت سلاح های تهاجمی حمایت کرد.

  • The police are enforcing the state's ban on the sale of fireworks.


    پلیس در حال اجرای ممنوعیت ایالتی در مورد فروش وسایل آتش بازی است.

  • They have now lifted the ban on the export of live animals to Europe.


    آنها اکنون ممنوعیت صادرات حیوانات زنده به اروپا را لغو کرده اند.

  • The law bans the import of ivory into the country.


    این قانون واردات عاج به کشور را ممنوع کرده است.

  • A number of airlines were banned from operating to the UK.


    فعالیت تعدادی از خطوط هوایی به بریتانیا ممنوع شد.

synonyms - مترادف
  • prohibition


    ممنوعیت

  • embargo


    تحریم

  • proscription


    وتو

  • veto


    ممنوع کردن

  • interdict


    محدودیت


  • دستور

  • interdiction


    بار

  • injunction


    تحریم کردن

  • bar


    مهلت قانونی

  • boycott


    عدم اجازه

  • moratorium


    تابو


  • توقف

  • disallowance


    نکن

  • taboo


    امتناع

  • stoppage


    رد صلاحیت

  • don't


    سرکوب

  • refusal


    سانسور

  • disqualification


    مسدود کردن

  • suppression


    راهویی

  • censorship


    دستور منع


  • نه نه

  • rahui


    از حد


  • تو نباید

  • restraining order


    حکم دادگاه

  • no-no


    ممنوعیت رسمی

  • off limits


    خارج از محدوده

  • thou-shalt-not



  • official forbiddance


  • out of bounds


  • forbiddance


antonyms - متضاد

  • اجازه


  • نسخه

  • allowance


    کمک هزینه


  • تصویب


  • تحریم

  • authorisationUK


    مجوز انگلستان

  • authorizationUS


    مجوز ایالات متحده

  • consent


    رضایت

  • licence


    مجوز


  • قدرت


  • ترخیص کالا از گمرک

  • clearance


    موافقت

  • assent


    پذیرش - پذیرفته شدن


  • تایید

  • acceptance


    اعتبارنامه

  • endorsement


    رنج

  • acquiescence


    ترک کردن

  • credentials


    درست

  • sufferance


    دسترسی داشته باشید


  • دستور


  • صورت


  • معافیت

  • mandate


    آزادی

  • ratification


    حمایت کردن

  • countenance


    توافق

  • dispensation


    برکت


  • موافقت رسمی



  • blessing


  • approbation


لغت پیشنهادی

acceptor

لغت پیشنهادی

gambling

لغت پیشنهادی

cabernet