hunting

base info - اطلاعات اولیه

hunting - شکار

noun - اسم

/ˈhʌntɪŋ/

UK :

/ˈhʌntɪŋ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [hunting] در گوگل
description - توضیح
  • chasing and killing animals for food or sport


    تعقیب و کشتن حیوانات برای غذا یا ورزش

  • in Britain, the sport of hunting foxes


    در بریتانیا، ورزش شکار روباه


  • تعقیب و کشتن یک حیوان یا پرنده برای غذا، ورزش یا سود

  • in Britain, the chasing and killing of animals, especially foxes, for sport using dogs and riding horses


    در بریتانیا تعقیب و کشتن حیوانات به ویژه روباه برای ورزش، استفاده از سگ و اسب سواری

  • the activity or sport of chasing or searching for wild animals or birds with the intention of killing or catching them


    فعالیت یا ورزش تعقیب یا جستجو برای حیوانات یا پرندگان وحشی به قصد کشتن یا گرفتن آنها


  • فعالیت جستجوی چیزی یا کسی

  • Becky Blandford, who's still seriously ill more than forty eight hours after a hunting accident.


    بکی بلاندفورد که بیش از چهل و هشت ساعت پس از یک حادثه شکار هنوز به شدت بیمار است.

  • Oh my I think we're going hunting.


    اوه من فکر کنم میریم شکار

  • Job hunting takes a lot of effort and can be a long depressing process.


    شکار شغل تلاش زیادی می‌طلبد و می‌تواند فرآیندی طولانی و افسرده‌کننده باشد.

  • They can not be predicted, and amateurs have a fine record in nova hunting.


    آنها را نمی توان پیش بینی کرد و آماتورها سابقه خوبی در شکار نوا دارند.

  • Diana later realized that Camilla saw Charles's love of hunting as a conduit to maintaining her own friendship.


    دیانا بعداً متوجه شد که کامیلا عشق چارلز به شکار را به عنوان مجرای برای حفظ دوستی خود می دید.

  • They're hunting and you're hiding.


    آنها در حال شکار هستند و شما پنهان شده اید.

  • Since hunting was stopped about twenty years ago the behaviour of the seals has changed dramatically.


    از حدود بیست سال پیش که شکار متوقف شد، رفتار فوک ها به طرز چشمگیری تغییر کرده است.

  • Carnivores can also adjust the size of the hunting party to the kind of prey being sought.


    گوشتخواران همچنین می توانند اندازه مهمانی شکار را با نوع طعمه مورد جستجو تنظیم کنند.

example - مثال
  • He goes hunting every weekend.


    او هر آخر هفته به شکار می رود.

  • Since 1977 otter hunting has been illegal.


    از سال 1977 شکار سمور غیرقانونی است.

  • In 1966, the commercial hunting of blue whales was banned.


    در سال 1966، شکار تجاری نهنگ آبی ممنوع شد.

  • In the tiger, evolution has produced a perfect hunting machine.


    در ببر، تکامل یک ماشین شکار عالی تولید کرده است.

  • How's the job-hunting going?


    کاریابی چطور پیش می رود؟

  • Archaeologists have called for a ban on treasure hunting in the region.


    باستان شناسان خواستار ممنوعیت گنج یابی در این منطقه شده اند.

  • a law prohibiting big-game hunting


    قانونی که شکار شکارهای بزرگ را ممنوع می کند


  • مردم محلی به شکار در جنگل می روند.

  • The king built a large hunting lodge in the mountains.


    شاه در کوهستان یک شکارگاه بزرگ ساخت.

  • commercial hunting of minke whales


    شکار تجاری نهنگ مینک


  • شکار آهو


  • فعالیت های سنتی کشور مانند شکار، تیراندازی و ماهیگیری


  • شکار گوزن

  • a hunting dog/rifle


    سگ/تفنگ شکاری

  • My father and I both enjoy hunting.


    من و پدرم هر دو از شکار لذت می بریم.

  • They spend their weekends house hunting.


    آنها آخر هفته های خود را در خانه به شکار می گذرانند.

  • Career counselors offer job-hunting strategies.


    مشاوران شغلی استراتژی های شغلی را ارائه می دهند.

synonyms - مترادف
  • hunt


    شکار

  • venery


    ونری

  • venatics


    وناتیک ها

  • trapping


    به دام انداختن

  • poaching


    شکار غیرقانونی

  • stalking


    تعقیب کردن

  • shikar


    شیکار

  • coursing


    دوره


  • تیراندازی کردن

  • sporting


    ورزشی


  • تعقیب

  • falconry


    شاهین

  • fowling


    مرغداری

  • hawking


    ورزش


  • شکار بازی بزرگ

  • big-game hunting


    ورزش خون


  • ورزش های خونی

  • blood sports


    تعقیب آهو

  • deer stalking


    شکار روباه

  • fox hunting


    کورس خرگوش

  • hare coursing


    ورزش های میدانی

  • field sports


    ورزش میدانی


  • تعقیب حیوانات شکار

  • pursuit of game animals


    تله

  • trappings


    شکار می کند

  • hunts


    ونیرها

  • veneries


    شیکارها

  • shikars


    هاوکینگ ها

  • hawkings


    ساقه آهو

  • deer stalkings


    پرندگان

  • fowlings


antonyms - متضاد
  • evading


    طفره رفتن

  • fleeing


    در حال فرار

  • freeing


    آزاد کردن

  • halting


    توقف

  • ignoring


    نادیده گرفتن


  • منتهی شدن

  • liberating


    رهایی بخش

  • neglecting


    بی توجهی

  • stopping


    متوقف کردن

  • leaving alone


    تنها گذاشتن

  • letting go


    رها کردن

لغت پیشنهادی

handiwork

لغت پیشنهادی

height

لغت پیشنهادی

fetches