intention

base info - اطلاعات اولیه

intention - قصد

noun - اسم

/ɪnˈtenʃn/

UK :

/ɪnˈtenʃn/

US :

family - خانواده
intent
قصد
intentional
عمدی - قصدی
unintentional
غیر عمد
intend
قصد داشتن - خواستن
intentionally
از قصد
unintentionally
سهوا
intended
مورد نظر
google image
نتیجه جستجوی لغت [intention] در گوگل
description - توضیح

  • برنامه یا تمایل به انجام کاری


  • کاری که شما می خواهید و برای انجام آن برنامه ریزی می کنید


  • کاری که می خواهید و برای انجام آن برنامه ریزی می کنید؛ یک هدف

  • The lawyers had every intention of calling Smythe to the witness stand.


    وکلا قصد داشتند اسمیت را به جایگاه شاهد دعوت کنند.

  • The government announced its intention to create 50,000 jobs by the end of the year.


    دولت اعلام کرد که قصد دارد تا پایان سال 50 هزار شغل ایجاد کند.

  • Army leaders could not guess at the enemy's movements or intentions.


    فرماندهان ارتش نتوانستند حرکات و اهداف دشمن را حدس بزنند.

  • Bouvier returned to Europe with the intention of gathering further support for his cause.


    بوویر به قصد جلب حمایت بیشتر برای آرمان خود به اروپا بازگشت.

example - مثال
synonyms - مترادف
antonyms - متضاد
  • accidentalness


    تصادفی

  • incidentalness


    تصادفی بودن

  • unintentionality


    غیر عمدی

  • accidentality


    بخت و اقبال

  • fortuity


    سهوی

  • inadvertence


    اتفاقی

  • happenstance


  • fortuitousness


لغت پیشنهادی

materials

لغت پیشنهادی

antsy

لغت پیشنهادی

exclusions