intention
intention - قصد
noun - اسم
UK :
US :
برنامه یا تمایل به انجام کاری
کاری که شما می خواهید و برای انجام آن برنامه ریزی می کنید
کاری که می خواهید و برای انجام آن برنامه ریزی می کنید؛ یک هدف
وکلا قصد داشتند اسمیت را به جایگاه شاهد دعوت کنند.
دولت اعلام کرد که قصد دارد تا پایان سال 50 هزار شغل ایجاد کند.
فرماندهان ارتش نتوانستند حرکات و اهداف دشمن را حدس بزنند.
بوویر به قصد جلب حمایت بیشتر برای آرمان خود به اروپا بازگشت.
من قصد رفتن به عروسی را ندارم.
من تمام قصدم این است که آنچه را که به او بدهکارم پس بدهم.
او انگلیس را به قصد سفر به آفریقا ترک کرد.
او اعلام کرده که قصد بازنشستگی دارد.
نخست وزیر اعلام کرد که قصد دارد علیرغم کاهش حمایت ها در سمت خود باقی بماند.
قصد اولیه این بود که سه ماه به این پروژه اختصاص داده شود.
نیت او از ارائه این پیشنهاد روشن است.
قصد من این نبود که او رنج بکشد.
او پر از نیت های خوب است، اما آنها به ندرت نتیجه می دهند.
من این کار را با بهترین نیت (= به معنای کمک کردن) انجام دادم، اما فقط در آزار آنها موفق شدم.
هدف اصلی کمپین ما جمع آوری پول است.
او با هدف یافتن شغل به لندن رفت.
هدف اصلی ما افزایش فروش در اروپا است.
هیچ برنامه ای برای ساخت دفاتر جدید وجود ندارد.
فایده این همه خشونت چیست؟
هدف درس مقایسه این دو کشور است.
کل ایده رفتن این بود که بتوانیم دوست پسر جدیدش را ببینیم.
ایده پشت این چیست؟
او در نامه خود قصد خود را روشن نکرده است.
قصد او از دعوت ما به شام این بود که ما را متقاعد کند که از پروژه خود حمایت کنیم.
من قصد تغییر شغل را ندارم.
به قصد گرفتن پول نقد به بانک رفتم.
من به شما اطمینان می دهم که با بهترین نیت انجام شد.
قصد اولیه من این بود که تمام صبح را مطالعه کنم، اما این غیرعملی بود.
او ممکن است هرگز نیت واقعی خود را آشکار نکند.
این شورا قصد خود را برای برخورد با تخلفات پارکینگ اعلام کرده است.
نیت کلی پشت پروژه یک هدف خوب است.
قصد مقامات محلی برای ساخت 2000 خانه جدید غیرواقعی است.
این سناتور قصد خود را برای نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری اعلام کرده است.
ما تمام تلاش خود را برای پیروزی در انتخابات بعدی داریم.
هدف
طرح
پایان
هدف - شی
قصد
هدف، واقعگرایانه
اندیشه
intent
میل
آرزو کردن
هدف - آرزو
تنفس
عزم
رویا
امید
ambition
ایده آل
aspiration
وضوح
determination
برطرف کردن
تظاهر
پایان در نظر
نقطه
بورن
متولد شد
pretension
چیز
علامت
ماموریت
bourne
معنی
bourn
accidentalness
تصادفی
incidentalness
تصادفی بودن
unintentionality
غیر عمدی
accidentality
بخت و اقبال
fortuity
سهوی
inadvertence
اتفاقی
happenstance
fortuitousness