guess
guess - حدس بزن
verb - فعل
UK :
US :
زمانی که مطمئن نیستید درست می گویید، سعی کنید به یک سوال پاسخ دهید یا نظر بدهید
برای اینکه بفهمی چیزی درست است حتی اگر به طور قطعی ندانی
an attempt to answer a question or make a judgment when you are not sure whether you will be correct
تلاش برای پاسخ دادن به یک سوال یا قضاوت در زمانی که مطمئن نیستید درست می گویید یا خیر
to give an answer to a particular question when you do not have all the facts and so cannot be certain if you are correct
برای دادن پاسخ به یک سوال خاص زمانی که همه حقایق را ندارید و بنابراین نمی توانید مطمئن باشید که درست می گویید یا خیر
برای دادن پاسخ صحیح یا قضاوت صحیح
used before telling someone something interesting or surprising
قبل از گفتن چیز جالب یا غافلگیر کننده به کسی استفاده می شود
زمانی استفاده می شود که فکر می کنید چیزی درست یا محتمل است اما مطمئن نیستید
تلاشی برای دادن پاسخ درست زمانی که مطمئن نیستید که درست هستید یا خیر
نظر کسی در مورد چیزی که بدون اطلاع از موقعیت شکل می گیرد
اگر یک قطعه اطلاعات حدس کسی باشد، هیچ کس آن را نمی داند
to give an answer to a question when you do not have all the facts and so cannot be certain if you are right
برای دادن پاسخ به یک سوال زمانی که تمام حقایق را ندارید و بنابراین نمی توانید مطمئن باشید که درست می گویید
حدس زدن می تواند به معنای دادن پاسخ صحیح نیز باشد
حدس زدن نیز به معنای فکر کردن یا باور کردن است
تلاش برای دادن پاسخ درست زمانی که مطمئن نیستید درست می گویید
حدس یک نفر نیز نظری در مورد چیزی است که بدون آگاهی از موقعیت شکل گرفته است
آیا تو برادر دن هستی؟ بله، چطور حدس زدی؟
به من نگو - تو کار را گرفتی. چطور حدس زدی؟
شما باید همان لحظه ای که به آن مشکوک بودید پیش وارد یا من می شدید، به جای اینکه حدس بزنید.
مطمئنی لیندا بارداره یا فقط حدس میزنی؟
ما فقط می توانیم علت سقوط را حدس بزنیم.
من فقط حدس می زنم، اما باید فکر کنم خانه آنها بیش از یک میلیون ارزش دارد.
شاید بتوانید دقیقاً حدس بزنید که آن شب کجا افتادم.
هیچ جایزه ای هم برای حدس زدن دوست چهارپای او به نام یک سرمربی مشهور لیورپول وجود ندارد.
حدس میزنم هر کدام را چگونه حدس میزنم.
حدس بزنید من برای این ساعت چقدر هزینه کردم!
حدس میزنم با دانشی که داشتم بهترین کار را انجام میدادم.
من شکلات را در کدام دست آورده ام؟ اگر درست حدس بزنید می توانید آن را داشته باشید.
او حدس زد که او حدود 30 سال دارد.
من همه پاسخ ها را نمی دانستم بنابراین فقط مجبور شدم برخی از آنها را حدس بزنم.
She might have guessed that as soon as she tried for a little peace and quiet the whole place would be inundated with callers.
او ممکن است حدس بزند که به محض تلاش برای کمی آرامش و سکوت، تمام مکان غرق در تماسگیرندگان میشود.
سالی حدس زد که بیشتر بعد از ظهر مشروب خورده است.
من واقعا نمی دانم. من فقط حدس می زنم.
ما فقط می توانیم دلایل ترک او را حدس بزنیم.
He guessed right/wrong.
او درست / غلط حدس زد.
حدس میزنم حدود 30 سالشه
می توانید حدس بزنید من کجا بوده ام؟
آیا می توانید سن او را حدس بزنید؟
او بلافاصله پاسخ را حدس زد.
شما هرگز حدس نمی زنید که او به من چه گفت.
شما هرگز حدس نمی زنید (که) او مشکلاتی داشته است. او همیشه خیلی سرحال است
پس این راب بود که شیشه را شکست؟ شاید حدس می زدم!
اگر بخواهم حدس بزنم، میتوانم بگویم که او مسئول این کار است.
حدس بزن چی شده! او از من خواسته است!
حدس بزنید من تازه چه کسی را دیدم!
من حدس می زنم (که) اکنون به دنبال شغل جدیدی خواهید بود.
من حدس می زنم که من فقط خوش شانس هستم.
او من را ندید، حدس می زنم.
«آماده ای برای رفتن؟» «آره، حدس میزنم که باشد.»
‘They aren't coming, then?’ ‘I guess not.’
پس آنها نمی آیند؟ حدس می زنم که نه.
این نوع کتابی است که شما را تا انتها به حدس زدن نگه می دارد.
به نظر من این احتمال وجود دارد که این افراد یکدیگر را بشناسند.
تصور می کنم همسرش است.
آنها ممکن است / ممکن است / می توانند مرتبط باشند.
من فکر می کنم / تصور می کنم / حدس می زنم که آنها مدتی منتظر بوده اند.
فک کنم ماشین خراب شده
من فکر می کنم این احتمالا قبلا اتفاق افتاده است.
به نظر من این زن خیلی عصبانی است.
شاید / احتمالا / احتمالا / ممکن است که / شاید تصادفی رخ داده است.
من فقط در سن او حدس می زدم.
اگر فکر می کنید من دروغ می گویم، خوب دوباره حدس بزنید.
این جواب نیست. دوباره حدس بزن.
ما فقط می توانیم حدس بزنیم که یک دایناسور با چه سرعتی ممکن است بدود.
تخمین زدن
conjecture
حدس
محاسبه
پیش بینی
fathom
درک
hypothesiseUK
hypothesiseUK
hypothesizeUS
hypothesizeUS
قضاوت کنید
postulate
فرض
reckon
حساب کنید
speculate
حدس و گمان
gaugeUK
سنج UK
surmise
تقریبی
approximate
استنباط
deduce
زنگ زدن
تعیین کنید
ارزیابی کنید
شکل
gageUS
gageUS
حدس زدن
guesstimate
خطر
hazard
ساختن
محل
قرار دادن
نرخ
فرض کنید
ارزیابی
appraise
نتیجه گیری
infer
دلیل
پیشنهاد می دهد