guess

base info - اطلاعات اولیه

guess - حدس بزن

verb - فعل

/ɡes/

UK :

/ɡes/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [guess] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • I don't really know. I'm just guessing.


    من واقعا نمی دانم. من فقط حدس می زنم.

  • We can only guess at her reasons for leaving.


    ما فقط می توانیم دلایل ترک او را حدس بزنیم.

  • He guessed right/wrong.


    او درست / غلط حدس زد.

  • I'd guess that she's about 30.


    حدس میزنم حدود 30 سالشه

  • Can you guess where I've been?


    می توانید حدس بزنید من کجا بوده ام؟

  • Can you guess his age?


    آیا می توانید سن او را حدس بزنید؟

  • She guessed the answer straight away.


    او بلافاصله پاسخ را حدس زد.

  • You'll never guess what she told me.


    شما هرگز حدس نمی زنید که او به من چه گفت.

  • You would never guess (that) she had problems. She’s always so cheerful.


    شما هرگز حدس نمی زنید (که) او مشکلاتی داشته است. او همیشه خیلی سرحال است

  • So it was Rob who broke the window? I might have guessed!


    پس این راب بود که شیشه را شکست؟ شاید حدس می زدم!

  • If I had to guess I'd say she was the one responsible for this.


    اگر بخواهم حدس بزنم، می‌توانم بگویم که او مسئول این کار است.

  • Guess what! He's asked me out!


    حدس بزن چی شده! او از من خواسته است!

  • Guess who I've just seen!


    حدس بزنید من تازه چه کسی را دیدم!

  • I guess (that) you’ll be looking for a new job now.


    من حدس می زنم (که) اکنون به دنبال شغل جدیدی خواهید بود.

  • I guess I'm just lucky.


    من حدس می زنم که من فقط خوش شانس هستم.

  • He didn't see me I guess.


    او من را ندید، حدس می زنم.

  • ‘Are you ready to go?’ ‘Yeah, I guess so.’


    «آماده ای برای رفتن؟» «آره، حدس می‌زنم که باشد.»

  • ‘They aren't coming, then?’ ‘I guess not.’


    پس آنها نمی آیند؟ حدس می زنم که نه.

  • It's the kind of book that keeps you guessing right to the end.


    این نوع کتابی است که شما را تا انتها به حدس زدن نگه می دارد.


  • به نظر من این احتمال وجود دارد که این افراد یکدیگر را بشناسند.

  • I imagine she's his wife.


    تصور می کنم همسرش است.

  • They might/​may/​could be related.


    آنها ممکن است / ممکن است / می توانند مرتبط باشند.

  • I would think/​imagine/​guess they've been waiting for some time.


    من فکر می کنم / تصور می کنم / حدس می زنم که آنها مدتی منتظر بوده اند.

  • I guess that the car has broken down.


    فک کنم ماشین خراب شده

  • I think this has probably happened before.


    من فکر می کنم این احتمالا قبلا اتفاق افتاده است.

  • It looks to me as though the woman is very angry.


    به نظر من این زن خیلی عصبانی است.

  • Perhaps/​Probably/​Possibly/​It may be that/​Maybe there has been an accident.


    شاید / احتمالا / احتمالا / ممکن است که / شاید تصادفی رخ داده است.

  • I was only guessing at her age.


    من فقط در سن او حدس می زدم.

  • If you think I'm lying, well guess again.


    اگر فکر می کنید من دروغ می گویم، خوب دوباره حدس بزنید.

  • That's not the answer. Guess again.


    این جواب نیست. دوباره حدس بزن.

  • We can only guess how fast a dinosaur might have run.


    ما فقط می توانیم حدس بزنیم که یک دایناسور با چه سرعتی ممکن است بدود.

synonyms - مترادف

  • تخمین زدن

  • conjecture


    حدس


  • محاسبه


  • پیش بینی

  • fathom


    درک

  • hypothesiseUK


    hypothesiseUK

  • hypothesizeUS


    hypothesizeUS


  • قضاوت کنید

  • postulate


    فرض

  • reckon


    حساب کنید

  • speculate


    حدس و گمان

  • gaugeUK


    سنج UK

  • surmise


    تقریبی

  • approximate


    استنباط

  • deduce


    زنگ زدن


  • تعیین کنید


  • ارزیابی کنید


  • شکل


  • gageUS

  • gageUS


    حدس زدن

  • guesstimate


    خطر

  • hazard


    ساختن


  • محل


  • قرار دادن

  • put


    نرخ


  • فرض کنید


  • ارزیابی

  • appraise


    نتیجه گیری

  • infer


    دلیل


  • پیشنهاد می دهد


antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

omnipresent

لغت پیشنهادی

troubles

لغت پیشنهادی

brume