surprising

base info - اطلاعات اولیه

surprising - شگفت آور

adjective - صفت

/sərˈpraɪzɪŋ/

UK :

/səˈpraɪzɪŋ/

US :

family - خانواده
surprise
تعجب
surprised
غافلگیر شدن
unsurprising
جای تعجب نیست
surprisingly
به طرز شگفت انگیزی
unsurprisingly
بدون تعجب
google image
نتیجه جستجوی لغت [surprising] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • It’s not surprising (that) they lost.


    جای تعجب نیست (که) آنها باختند.


  • فراوانی چنین آب و هوای بدی به سختی تعجب آور است با توجه به اینکه چقدر در شمال هستیم.


  • تعداد شگفت انگیزی از مردم آمدند.

  • We had a surprising amount in common.


    ما یک مقدار مشترک شگفت انگیز داشتیم.


  • این تعجب آور است که مردم برای پول چه کاری انجام می دهند.

  • It’s surprising how many people applied for the job.


    تعجب آور است که چند نفر برای این کار درخواست داده اند.

  • What is surprising about these results is that boys are more likely to be left-handed than girls.


    آنچه در مورد این نتایج شگفت آور است این است که پسران بیشتر از دختران چپ دست هستند.

  • Surprisingly boys are more likely to be left-handed than girls.


    با کمال تعجب، پسرها بیشتر از دخترها چپ دست هستند.

  • Interestingly, even when both parents are left-handed, there is still only a 26 per cent chance of their children being left-handed.


    جالب اینجاست که حتی زمانی که والدین هر دو چپ دست هستند، باز هم تنها ۲۶ درصد احتمال چپ دست بودن فرزندانشان وجود دارد.

  • One of the most interesting findings is that only 2 per cent of the left-handers surveyed have two left-handed parents.


    یکی از جالب ترین یافته ها این است که تنها 2 درصد از چپ دست های مورد بررسی دو والدین چپ دست دارند.

  • It is interesting to note that people are more likely to be left-handed if their mother is left-handed than if their father is.


    جالب است بدانید که افراد اگر مادرشان چپ دست باشد بیشتر از پدرشان چپ دست می شوند.

  • The most striking feature of these results is that left-handed mothers are more likely to have left-handed children.


    بارزترین ویژگی این نتایج این است که مادران چپ دست احتمال بیشتری برای داشتن فرزندان چپ دست دارند.

  • I find that rather surprising.


    من آن را جای تعجب آور می دانم.

  • It is hardly surprising that these stories continue to circulate.


    به سختی تعجب آور است که این داستان ها همچنان به گردش در می آیند.

  • In the light of these changes, it is not surprising to find regional variations in unemployment.


    با توجه به این تغییرات، یافتن تغییرات منطقه‌ای در بیکاری عجیب نیست.

  • It is surprising how quickly rumours spread.


    جای تعجب است که با چه سرعتی شایعات منتشر می شوند.


  • برای یک مرد بزرگ، او می توانست با سرعت شگفت انگیزی حرکت کند.


  • نکته شگفت آور این است که چقدر هزینه دارد.

  • He gave a quite surprising answer.


    او پاسخی کاملاً غافلگیرکننده داد.

  • It's hardly/scarcely/not surprising (that) you're putting on weight considering how much you're eating.


    به سختی / به ندرت / تعجب آور نیست (که) با توجه به اینکه چقدر غذا می خورید، وزن اضافه می کنید.

  • I have to say that it's surprising to find you agreeing with me for once.


    باید بگویم تعجب آور است که شما برای یک بار هم که شده با من موافق هستید.

  • The election results were surprising for a number of reasons.


    نتایج انتخابات به دلایل متعددی تعجب آور بود.

  • There was a surprising amount of talk about resignations.


    صحبت های شگفت انگیزی در مورد استعفا وجود داشت.

  • These chairs are surprisingly comfortable.


    این صندلی ها به طرز شگفت آوری راحت هستند.

synonyms - مترادف
  • astonishing


    عجیب

  • astounding


    حیرت انگیز

  • staggering


    سرسام آور

  • startling


    شگفت آور


  • حیرت آور


  • قابل توجه


  • خارق العاده

  • flabbergasting


    مبهوت کننده

  • jarring


    متلاطم

  • jolting


    تکان دادن

  • shocking


    تکان دهنده

  • stupefying


    گیج کننده

  • striking


    قابل توجه، برجسته، موثر

  • stunning


    خیره کننده


  • فراتر از باور

  • dumbfounding


    متحیر

  • blindsiding


    چشم انداز

  • jaw-dropping


    فک انداختن

  • dumfounding


    چشم باز کردن

  • eye-opening


    غیر منتظره

  • unexpected


    پیش بینی نشده

  • unforeseen


    باور نکردنی

  • unanticipated


    غیر معمول


  • نمایشی


  • غیر قابل پیش بینی


  • خردکننده

  • unbelievable


    غیر قابل تصور

  • unpredicted


  • unpredictable


  • overwhelming


  • unimaginable


antonyms - متضاد
  • predictable


    قابل پیش بینی

  • unsurprising


    جای تعجب نیست

  • expected


    انتظار می رود


  • طبیعی


  • معمولی


  • اجتناب ناپذیر

  • foreseeable


    قابل درک

  • inevitable


    پیش بینی شده است

  • understandable


    منطقی

  • anticipated


    محتمل

  • logical


    واضح

  • probable


    احتمال دارد


  • پیش بینی کرد


  • پیش بینی

  • predicted


    در انتظار

  • forecast


    قابل انتظار

  • foreseen


    فقط قابل انتظار

  • plausible


    غیر منتظره نیست

  • awaited


    همتراز برای دوره

  • to be expected


    چیزی که انتظار می رود

  • only to be expected


    روی کارت ها

  • not unexpected


    تکان دهنده

  • par for the course


    آرامش بخش


  • برنامه ریزی شده

  • on the cards


    حساب شده


  • unshocking


  • envisaged


  • comforting


  • planned


  • deliberate


لغت پیشنهادی

yeah

لغت پیشنهادی

borax

لغت پیشنهادی

luckiest