demand
demand - تقاضا
noun - اسم
UK :
US :
مطالبه گر
نیاز یا تمایل مردم به کالاها و خدمات خاص
یک درخواست بسیار قاطع برای چیزی که فکر می کنید حق دریافت آن را دارید
خیلی قاطعانه چیزی بخواهید، به خصوص به این دلیل که فکر می کنید حق دارید این کار را انجام دهید
اگر یک چیز دیگری را می طلبد، برای اینکه اتفاق بیفتد یا با موفقیت انجام شود به آن چیز نیاز دارد
میزان هزینه های شرکت ها و افراد در یک اقتصاد خاص برای کالاها و خدمات
the total amount of a type of goods or services that people or companies buy in a particular period of time
مقدار کل یک نوع کالا یا خدماتی که افراد یا شرکت ها در یک دوره زمانی خاص خریداری می کنند
the total amount of a type of goods or services that people or companies would buy if they were available
مقدار کل یک نوع کالا یا خدماتی که افراد یا شرکت ها در صورت موجود بودن می خریدند
این ایده که هر چه چیزی بیشتر هزینه کند، تقاضا برای آن کمتر است
به اجبار چیزی بخواهید، به نحوی که نشان دهد انتظار رد شدن از شما را ندارید
نیاز به چیزی مانند زمان، تلاش یا کیفیت خاص
یک درخواست قوی
نیاز به چیزی برای فروش یا عرضه
کارهای سختی که باید انجام دهید
درخواست اجباری به نحوی که نشان دهد امتناع مورد انتظار نیست و پذیرفته نخواهد شد
مطالبه کردن نیز نیاز به چیزی است
چیزی که به اجبار از شما خواسته شده است، یا چیزی که شما آن را به عنوان ضروری می پذیرید
تقاضا نیز نیاز است
تقاضا نیز تمایل به خرید کالا است
نیاز به کالاها یا خدماتی که مشتریان می خواهند بخرند یا استفاده کنند
واقعیت خرید کالا و استفاده از خدمات توسط مشتریان در یک اقتصاد و میزان خرید آنها
درخواست قوی برای چیزی
نامه ای که از کسی درخواست می کند پولی را که بدهکار است بپردازد
چیزهایی که یک موقعیت یا شخص خاص ضروری می کند
برای توصیف کالاها یا خدماتی استفاده می شود که مشتریان در صورت موجود بودن می خریدند یا استفاده می کردند
به محض درخواست
هر زمان که به آن نیاز دارید یا می خواهید
an economic law that states that people buy less of a product when the price is high and more when the price is low
یک قانون اقتصادی که بیان میکند که مردم وقتی یک محصول را بالا میبرند کمتر و وقتی قیمت پایین است بیشتر میخرند
درخواست رئیستان مبنی بر اینکه از فرزندانش نگهداری کنید، واضح است که غیر منطقی است.
برخی از مادران شاغل نگران خواسته های متناقض خانه و شغل هستند.
به طور خلاصه، 5000 بوشل کمبود یا مازاد تقاضا برای ذرت وجود دارد.
تقاضا برای دستمزد بالاتر
خواستار تغییر قانون مالکیت اسلحه است
یک قاضی فدرال خواسته های آنها را رد کرد.
مدیریت هیچ قصدی برای پاسخگویی به خواسته های صنفی نداشت.
فریب دادن خواسته های کار و خانواده هرگز آسان نیست.
او همیشه نباید تسلیم خواسته های او شود.
او به عنوان یک کارگردان از بازیگرانش خواسته های زیادی می کند.
پرواز خواسته های زیادی از خلبانان دارد.
Demand is exceeding supply.
تقاضا بیش از عرضه است.
پاسخگویی به تقاضا برای ما دشوارتر می شود.
تقاضای مصرف کنندگان برای غذاهای ارگانیک به سرعت در حال افزایش است.
ما در تلاش هستیم تا تقاضا برای محصول را برآورده کنیم.
ما شاهد افزایش تقاضا برای مسکن در این منطقه هستیم.
increasing/growing/rising demand
افزایش/رشد/افزایش تقاضا
برای تحریک / تقویت / افزایش تقاضا
بنا به درخواست مردم، این نمایش یک هفته دیگر اجرا خواهد شد.
منشی های خوب همیشه مورد تقاضا هستند.
در صورت نیاز به کودک غذا بدهید.
این سرویس به شما امکان می دهد ویدیو را در صورت درخواست تماشا کنید.
مبارزان اصرار دارند که سقط جنین باید در صورت تقاضا در دسترس باشد.
برای اسب مسابقه ربوده شده درخواست باج داده شده است.
کمپین های انتخاباتی خواسته های خود را برای اقدام فوری دولت افزایش داده اند.
تقاضاها برای توزیع فوری غذا برای پناهجویان مطرح شده است.
به نظر من تقاضای شما برای حقوق بالاتر کاملا منطقی است.
دولت من نمی تواند تسلیم خواسته های یک سازمان غیرقانونی شود.
خبرنگار درخواست آنها مبنی بر افشای منابع خود را رد کرد.
خواسته های جدیدی از دولت برای اقدام برای کاهش جرم و جنایت مطرح شده است.
درخواست از مخالفان برای بازشماری آرا
هرازگاهی خواسته هایی مطرح می شود که قانون مالکیت اسلحه باید تغییر کند.
Our firm is constantly striving to satisfy customers' demands.
شرکت ما به طور مداوم در تلاش است تا خواسته های مشتریان را برآورده کند.
درخواست آنها برای دستمزد بیشتر نادیده گرفته شد.
نیاز
ultimatum
اولتیماتوم
میل
importunity
اهمیت
imposition
تحمیل
سفارش
درخواست
زنگ زدن
فرمان
insistence
اصرار
mandate
دستور
فشار
stipulation
شرط
خواستن
مطالبه
clamourUK
clamourUK
وضعیت
dictate
دیکته کردن
دادخواست
petition
تدارک
آرزو کردن
requisition
پیشنهاد
مناقصه
behest
شارژ
bid
راندن
bidding
احساس
استغاثه
hest
imploration
urging
واکنش
پاسخ
برگشت
آنتیفون
antiphon
بازخورد
feedback
پیشنهاد
سوال
پاسخ دادن
retort
تصدیق ایالات متحده
acknowledgmentUS
بازگشت
comeback
قدردانی انگلستان
acknowledgementUK
فرمان
رد کردن
پیشخوان
rebuttal
متعهد
تذکر
repartee
توضیح
riposte
اظهار نظر
remark
متقاعد کننده
بیانیه
افشای
rejoinder
disclosure