demand

base info - اطلاعات اولیه

demand - تقاضا

noun - اسم

/dɪˈmænd/

UK :

/dɪˈmɑːnd/

US :

family - خانواده
demanding
مطالبه گر
demand
تقاضا
google image
نتیجه جستجوی لغت [demand] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • a demand for higher pay


    تقاضا برای دستمزد بالاتر

  • demands that the law on gun ownership should be changed


    خواستار تغییر قانون مالکیت اسلحه است

  • A federal judge rejected their demands.


    یک قاضی فدرال خواسته های آنها را رد کرد.


  • مدیریت هیچ قصدی برای پاسخگویی به خواسته های صنفی نداشت.

  • Juggling the demands of work and family is never easy.


    فریب دادن خواسته های کار و خانواده هرگز آسان نیست.

  • She shouldn't always give in to his demands.


    او همیشه نباید تسلیم خواسته های او شود.

  • As a director he makes huge demands on his actors.


    او به عنوان یک کارگردان از بازیگرانش خواسته های زیادی می کند.

  • Flying makes enormous demands on pilots.


    پرواز خواسته های زیادی از خلبانان دارد.

  • Demand is exceeding supply.


    تقاضا بیش از عرضه است.

  • It is becoming more difficult for us to meet demand.


    پاسخگویی به تقاضا برای ما دشوارتر می شود.

  • Consumer demand for organic foods continues to increase rapidly.


    تقاضای مصرف کنندگان برای غذاهای ارگانیک به سرعت در حال افزایش است.

  • We are struggling to satisfy the demand for the product.


    ما در تلاش هستیم تا تقاضا برای محصول را برآورده کنیم.

  • We are seeing an increased demand for housing in the area.


    ما شاهد افزایش تقاضا برای مسکن در این منطقه هستیم.

  • increasing/growing/rising demand


    افزایش/رشد/افزایش تقاضا

  • to stimulate/boost/increase demand


    برای تحریک / تقویت / افزایش تقاضا


  • بنا به درخواست مردم، این نمایش یک هفته دیگر اجرا خواهد شد.

  • Good secretaries are always in demand.


    منشی های خوب همیشه مورد تقاضا هستند.

  • Feed the baby on demand.


    در صورت نیاز به کودک غذا بدهید.

  • The service allows you to watch video on demand.


    این سرویس به شما امکان می دهد ویدیو را در صورت درخواست تماشا کنید.

  • Campaigners insist that abortion should be available on demand.


    مبارزان اصرار دارند که سقط جنین باید در صورت تقاضا در دسترس باشد.

  • A ransom demand has been made for the kidnapped racehorse.


    برای اسب مسابقه ربوده شده درخواست باج داده شده است.

  • Campaigners have stepped up their demands for immediate government action.


    کمپین های انتخاباتی خواسته های خود را برای اقدام فوری دولت افزایش داده اند.

  • Demands have been made for the immediate distribution of food to the refugees.


    تقاضاها برای توزیع فوری غذا برای پناهجویان مطرح شده است.

  • I think your demand for a higher salary is perfectly reasonable.


    به نظر من تقاضای شما برای حقوق بالاتر کاملا منطقی است.

  • My government cannot give in to the demands of an illegal organization.


    دولت من نمی تواند تسلیم خواسته های یک سازمان غیرقانونی شود.

  • The reporter refused their demand that he reveal his sources.


    خبرنگار درخواست آنها مبنی بر افشای منابع خود را رد کرد.

  • There have been new demands for the government to take action to reduce crime.


    خواسته های جدیدی از دولت برای اقدام برای کاهش جرم و جنایت مطرح شده است.

  • demands from the opposition for a recount of the votes


    درخواست از مخالفان برای بازشماری آرا

  • Every now and then there are demands that the law on gun ownership should be changed.


    هرازگاهی خواسته هایی مطرح می شود که قانون مالکیت اسلحه باید تغییر کند.

  • Our firm is constantly striving to satisfy customers' demands.


    شرکت ما به طور مداوم در تلاش است تا خواسته های مشتریان را برآورده کند.

  • Their demand for higher pay was ignored.


    درخواست آنها برای دستمزد بیشتر نادیده گرفته شد.

synonyms - مترادف

  • نیاز

  • ultimatum


    اولتیماتوم


  • میل

  • importunity


    اهمیت

  • imposition


    تحمیل


  • سفارش


  • درخواست


  • زنگ زدن


  • فرمان

  • insistence


    اصرار

  • mandate


    دستور


  • فشار

  • stipulation


    شرط


  • خواستن


  • مطالبه

  • clamourUK


    clamourUK


  • وضعیت

  • dictate


    دیکته کردن


  • دادخواست

  • petition


    تدارک


  • آرزو کردن

  • requisition


    پیشنهاد


  • مناقصه

  • behest


    شارژ

  • bid


    راندن

  • bidding


    احساس


  • استغاثه


  • hest


  • imploration


  • urging


antonyms - متضاد

  • واکنش


  • پاسخ


  • برگشت


  • آنتیفون

  • antiphon


    بازخورد

  • feedback


    پیشنهاد


  • سوال


  • پاسخ دادن

  • retort


    تصدیق ایالات متحده

  • acknowledgmentUS


    بازگشت

  • comeback


    قدردانی انگلستان

  • acknowledgementUK


    فرمان


  • رد کردن


  • پیشخوان

  • rebuttal


    متعهد


  • تذکر

  • repartee


    توضیح

  • riposte


    اظهار نظر

  • remark


    متقاعد کننده


  • بیانیه


  • افشای

  • rejoinder



  • disclosure


لغت پیشنهادی

wavelength

لغت پیشنهادی

immaterial

لغت پیشنهادی

avo