reporter

base info - اطلاعات اولیه

reporter - خبرنگار

noun - اسم

/rɪˈpɔːrtər/

UK :

/rɪˈpɔːtə(r)/

US :

family - خانواده
report
گزارش
reportage
گزارش نویسی
reporting
گزارش نشده
unreported
گزارش شده است
reportedly
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [reporter] در گوگل
description - توضیح

  • کسی که کارش نوشتن در مورد رویدادهای خبری برای یک روزنامه، یا گفتن آنها در تلویزیون یا رادیو به مردم است


  • شخصی که کارش کشف اطلاعات در مورد رویدادهای خبری و توصیف آنها برای یک روزنامه یا مجله یا برای رادیو یا تلویزیون است.

  • An Examiner reporter explored the store Monday and found dusty shelves, half-stocked produce stands and a dark interior.


    خبرنگار اگزمینر روز دوشنبه فروشگاه را کاوش کرد و قفسه های گرد و غباری، غرفه های نیمه انبار و فضای داخلی تاریک پیدا کرد.


  • او به عنوان گزارشگر جوان برای برنامه امروز کار می کند.


  • او به عنوان خبرنگار جوان در یک روزنامه محلی کار می کند.

  • Eleven years later I worked with him as a local newspaper reporter when he was a club manager at Ayr United.


    یازده سال بعد، زمانی که او یک مدیر باشگاه در آیر یونایتد بود، به عنوان گزارشگر روزنامه محلی با او کار کردم.

  • A crowd of reporters were waiting outside the house all night.


    انبوهی از خبرنگاران تمام شب بیرون از خانه منتظر بودند.

  • a crowd of reporters


    جمعی از خبرنگاران

  • Print reporters know their stories stand a better chance of making the front page.


    خبرنگاران چاپ می دانند که داستان های آنها شانس بیشتری برای قرار گرفتن در صفحه اول دارد.

  • The hearing was to determine if the reporter Jennifer Lenhart, should be forced to reveal her confidential sources.


    این جلسه برای تعیین این بود که آیا گزارشگر، جنیفر لنهارت، باید مجبور شود که منابع محرمانه خود را فاش کند یا خیر.

  • They cited internal government guidelines against talking to reporters without prior approval of agency public affairs officers.


    آنها به دستورالعمل های داخلی دولت در مورد صحبت با خبرنگاران بدون تأیید قبلی افسران امور عمومی آژانس اشاره کردند.

  • But Gazza told reporters afterwards he was just disappointed his team had lost.


    اما گاززا پس از آن به خبرنگاران گفت که از شکست تیمش ناامید شده است.

  • They told reporters that they were protesting at a police attack on the demonstrators at the Guildhall.


    آنها به خبرنگاران گفتند که به حمله پلیس به تظاهرکنندگان در گیلدهال اعتراض کردند.


  • او قبلاً به عنوان گزارشگر تلویزیون در لس آنجلس کار می کرد.

  • We've reached a critical stage in the negotiations, he told waiting reporters.


    او به خبرنگاران منتظر گفت: «ما به مرحله حساسی در مذاکرات رسیده‌ایم.

  • A watching reporter was not impressed.


    یک خبرنگار تماشاگر تحت تأثیر قرار نگرفت.

example - مثال
synonyms - مترادف

  • روزنامه نگار


  • خبرنگار

  • newsman


    خبرساز

  • columnist


    مقالهنویس

  • newscaster


    گوینده خبر

  • newshound


    newshound


  • تحلیلگر

  • anchor


    لنگر

  • broadcaster


    پخش کننده


  • ویرایشگر

  • journo


    روزنامه

  • newspaperman


    زن خبر

  • newswoman


    خبرنویس

  • newswriter


    ارائه کننده

  • presenter


    مسئول مطبوعات

  • pressman


    کاتب

  • scribe


    نویسنده


  • گوینده

  • announcer


    جاسوس

  • intelligencer


    لگمن

  • legman


    عکاس خبرنگار

  • newsperson


    مدرس

  • photojournalist


    سیم کش

  • scrivener


    هک کردن

  • wireman


    ساق پا

  • anchorperson


    نیوشاک

  • hack


    تیرانداز

  • legperson


  • newshawk


  • newspaperwoman


  • roundsman


antonyms - متضاد
  • listener


    شنونده


  • حضار

لغت پیشنهادی

constellations

لغت پیشنهادی

ambling

لغت پیشنهادی

networking