age

base info - اطلاعات اولیه

age - سن

noun - اسم

/eɪdʒ/

UK :

/eɪdʒ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [age] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • You're the same age as my brother.


    تو هم سن برادر منی

  • When I was your age I was already married.


    وقتی من به سن شما بودم قبلاً ازدواج کرده بودم.

  • ways of calculating the age of the earth


    روش های محاسبه سن زمین


  • برای رسیدن به سن بازنشستگی


  • او در 18 سالگی مدرسه را رها کرد.

  • He started playing the piano at an early age.


    او نواختن پیانو را از سنین پایین شروع کرد.

  • Children can start school from the age of four.


    بچه ها از چهار سالگی می توانند مدرسه را شروع کنند.

  • children between the ages of 5 and 10


    کودکان بین 5 تا 10 سال

  • The children range in age from 5 to 10.


    سن بچه ها از 5 تا 10 سال است.

  • The children's ages range from 5 to 10.


    سن کودکان از 5 تا 10 سال است.

  • Children over the age of 12 must pay full fare.


    کودکان بالای 12 سال باید کرایه کامل را بپردازند.

  • The film is unsuitable for children below 12 years of age.


    این فیلم برای کودکان زیر 12 سال نامناسب است.

  • Young people of all ages go there to meet.


    جوانان در هر سنی برای ملاقات به آنجا می روند.

  • She needs more friends of her own age.


    او به دوستان بیشتری در سن خودش نیاز دارد.

  • All ages admitted.


    تمامی سنین پذیرفته شده اند.

  • He was tall for his age (= taller than you would expect considering his age).


    او نسبت به سن خود قد بلندی داشت (= بلندتر از آن چیزی که شما انتظار دارید، با توجه به سن او).

  • She was beginning to feel her age (= feel that she was getting old).


    او داشت سن خود را احساس می کرد (= احساس می کرد که پیر می شود).

  • The show appeals to all age ranges.


    این نمایش برای همه رده های سنی جذاب است.

  • There’s a big age gap between them (= a big difference in their ages).


    فاصله سنی زیادی بین آنها وجود دارد (= تفاوت بزرگ در سن آنها).

  • It'll probably take ages to find a parking space.


    پیدا کردن یک جای پارک احتمالا زمان زیادی طول می کشد.

  • I waited for ages.


    سالها منتظر ماندم

  • Carlos left ages ago.


    کارلوس چند سال پیش رفت.

  • It's been an age since we've seen them.


    یک سنی است که آنها را ندیده ایم.

  • in middle/old age


    در میانسالی/سالمندی

  • 15 is an awkward age.


    15 سالگی سن ناخوشایندی است.


  • عصر هسته ای

  • We live in an age of globalization.


    ما در عصر جهانی شدن زندگی می کنیم.


  • مطالعه مد در طول اعصار

  • The jacket was showing signs of age.


    ژاکت نشان از سن داشت.

  • White hair is a sign of great age.


    موهای سفید نشانه سن بالاست.

  • Wine improves with age.


    شراب با افزایش سن بهبود می یابد.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد

  • جوانان


  • دوران کودکی

  • newness


    جدید بودن

  • springtime


    فصل بهار

  • youngness


    جوانی

  • adolescence


    بلوغ

  • boyhood


    کودکی

  • immaturity


    نابالغی

  • juvenescence


    دوران نوزادی

  • infancy


    روزهای سالاد

  • salad days


    روزهای جوانی

  • young days


    نخست


  • اوج

  • heyday


    شکوفه

  • bloom


    شکوفه - گل

  • blossom


    دخترانه

  • girlhood


    اصالت

  • originality


    نوجوانی

  • juvenility


    خنکی

  • freshness


    نوجوانان

  • teens


    گل آذین

  • florescence


    گل


  • قبل از بلوغ

  • puberty


    تازگی

  • prepubescence


    دوران شیرخوارگی

  • novelty


    خردسالی

  • floruit


    منحصر به فرد بودن

  • infanthood


    جهل

  • juniority


  • uniqueness


  • ignorance


لغت پیشنهادی

broach

لغت پیشنهادی

alignment

لغت پیشنهادی

readership