range
range - دامنه
noun - اسم
UK :
US :
تعدادی از افراد یا چیزهایی که همه متفاوت هستند، اما همه از یک نوع کلی هستند
محدودیت هایی که در آن مقدار، مقدار، سن و غیره متفاوت است
مجموعه ای از محصولات مشابه ساخته شده توسط یک شرکت خاص یا موجود در یک فروشگاه خاص
فاصله ای که یک سلاح خاص می تواند به اشیا برخورد کند
فاصله ای که در آن چیزی دیده یا شنیده می شود
مسافتی که وسیله نقلیه ای مانند هواپیما می تواند قبل از نیاز به سوخت بیشتر طی کند و غیره
تمام نت های موسیقی که یک خواننده یا ساز خاص می تواند بسازد
گروهی از کوه ها یا تپه ها، معمولاً در یک خط
منطقه ای از زمین که در آن می توانید تیراندازی را تمرین کنید یا سلاح ها را می توان آزمایش کرد
تعداد کارهای مختلفی که یک نفر، به خصوص یک بازیگر یا بازیگر، به خوبی انجام می دهد
مساحت وسیعی از زمین پوشیده از علف که در آن گاو نگهداری می شود
a cooker
یک اجاق گاز
یک قطعه بزرگ از وسایل آشپزخانه که در آن آتش می زنید و از این حرارت برای پختن غذا استفاده می کنید
شامل موارد یا افراد مختلف علاوه بر موارد ذکر شده باشد
if prices, levels, temperatures etc range from one amount to another they include both those amounts and anything in between
اگر قیمتها، سطوح، دماها و غیره از یک مقدار به مقدار دیگر متغیر باشد، هم این مقادیر و هم هر چیزی را در میان میگذارند
پرداختن به طیف وسیعی از موضوعات یا ایده ها در یک کتاب، سخنرانی، گفتگو و غیره
حرکت در یک منطقه بدون هدف گرفتن مکان خاصی
قرار دادن چیزها در یک نظم یا موقعیت خاص
محدودیت هایی که در آن مقدار، مقدار و غیره می تواند متفاوت باشد
the highest and lowest prices reached by a SECURITY (=bond, share etc) or market over a period of time
بالاترین و پایینترین قیمتهای به دست آمده توسط اوراق بهادار (= اوراق قرضه، سهم و غیره) یا بازار در یک دوره زمانی
حوزه قدرت، مسئولیت یا فعالیت هایی که یک شخص یا سازمان دارد
if prices, levels etc range from one amount to another they include both those amounts and anything in between
اگر قیمت ها، سطوح و غیره از یک مقدار به مقدار دیگر متغیر باشد، هم آن مقادیر و هم هر چیزی را در بین آن ها شامل می شود
مجموعه ای از چیزهای مشابه
کالاهای ساخته شده توسط یک شرکت یا کالاهایی از یک نوع خاص که در یک مغازه به فروش می رسد
گروهی از تپه ها یا کوه ها
مقدار، تعداد یا نوع چیزی بین حد بالا و پایین
فاصله ای که در آن می توانید کسی را ببینید، بشنوید یا ضربه بزنید
دوره زمانی در آینده که در آن چیزی برنامه ریزی شده یا انتظار می رود اتفاق بیفتد
مسافتی که یک وسیله نقلیه یا هواپیما می تواند بدون توقف برای سوخت بیشتر طی کند
تمام نت های موسیقی که یک خواننده می تواند بخواند یا یک آلت موسیقی قادر به تولید است
منطقه ای که افراد می توانند تیراندازی را تمرین کنند یا بمب یا سلاح های دیگر را می توان آزمایش کرد
این هتل امکانات گسترده ای را ارائه می دهد.
کتابداران به طیف وسیعی از مهارت ها نیاز دارند.
طیف کاملی از فعالیت ها برای کودکان وجود دارد.
این ماده در طیف وسیعی از رنگ ها موجود است.
محدوده باریک/محدودی از گزینه ها
رای دهندگان به دلایل مختلف از احزاب حمایت می کنند.
کتاب درسی طیف وسیعی از موضوعات را پوشش می دهد.
کارمندان در طیف وسیعی از مشاغل مورد بررسی قرار گرفتند.
ما بر سر یک سری مسائل به توافق رسیده ایم.
طیف جدید محصولات موی ما
ما به دنبال گسترش دامنه محصولات خود هستیم.
اکثر دانش آموزان در محدوده سنی 17 تا 20 سال هستند.
پیدا کردن خانه ای در محدوده قیمتی ما (= که بتوانیم آن را بپردازیم) دشوار است.
در محدوده 0 تا 3 درصد افزایش خواهد داشت.
قیمت ها فقط در یک محدوده باریک متفاوت است.
این خارج از محدوده تجربه او بود.
این خودرو خارج از محدوده جیب اکثر افراد است.
من فکر می کنم او به عنوان یک بازیگر محدوده بسیار محدودی دارد.
دامنه دانش او قابل توجه است.
مجسمه های او طیف تجربیات انسانی را بررسی می کند.
اکنون کودک خارج از محدوده دید او بود (= به اندازه کافی نزدیک نبود که ببیند).
برد این موشک ها 300 مایل است.
رشته کوه بزرگ آلپ
یک میدان تیراندازی
یک دستگاه در محدوده اصلی آزمایش هسته ای منفجر شد.
گوشت را روی حرارت ملایم و بالای محدوده بپزید.
بسیاری از سرآشپزها ترجیح می دهند با گاز به جای برقی آشپزی کنند.
رئیس جمهور از فاصله نزدیک مورد اصابت گلوله قرار گرفت.
او از فاصله نزدیک گل زد.
او با عصبانیت بر سر هر کسی که در فاصله بود فریاد زد.
گربه به خوبی از محدوده کودکان دور ماند.
محدوده
compass
قطب نما
رسیدن
وسعت
جارو کردن
ambit
دامنه
حوزه
رشته
gamut
گستره
مقیاس
span
طول
bounds
محدود می کند
confines
مدار
domain
استان
orbit
شعاع
قلمرو
radius
عرض جغرافیایی
realm
محدودیت ها
latitude
طیف
limits
بعد، ابعاد، اندازه
spectrum
مولفه های
amplitude
گسترش
breadth
کش آمدن
عرض
parameters
ابعاد
فاصله
افق
width
dimensions
مفرط
محدودیت
بخش
ارتفاع
محفظه
constraint
بی اهمیت بودن
enclosure
فضای محدود
insignificance
امتناع
confined space
بد شانسی
refusal
حبس
misfortune
زندان
incarceration
خویشتن داری - خودداری - پرهیز
imprisonment
restraint