range

base info - اطلاعات اولیه

range - دامنه

noun - اسم

/reɪndʒ/

UK :

/reɪndʒ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [range] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • The hotel offers a wide range of facilities.


    این هتل امکانات گسترده ای را ارائه می دهد.

  • Librarians need a broad range of skills.


    کتابداران به طیف وسیعی از مهارت ها نیاز دارند.

  • There is a full range of activities for children.


    طیف کاملی از فعالیت ها برای کودکان وجود دارد.


  • این ماده در طیف وسیعی از رنگ ها موجود است.

  • a narrow/limited range of options


    محدوده باریک/محدودی از گزینه ها

  • Voters support parties for a whole range of reasons.


    رای دهندگان به دلایل مختلف از احزاب حمایت می کنند.

  • The textbook covers a wide range of topics.


    کتاب درسی طیف وسیعی از موضوعات را پوشش می دهد.

  • Employees across a range of occupations were surveyed.


    کارمندان در طیف وسیعی از مشاغل مورد بررسی قرار گرفتند.

  • We have reached agreement over a range of issues.


    ما بر سر یک سری مسائل به توافق رسیده ایم.

  • our new range of hair products


    طیف جدید محصولات موی ما

  • We are looking to expand our product range.


    ما به دنبال گسترش دامنه محصولات خود هستیم.

  • Most of the students are in the 17–20 age range.


    اکثر دانش آموزان در محدوده سنی 17 تا 20 سال هستند.

  • It's difficult to find a house in our price range (= that we can afford).


    پیدا کردن خانه ای در محدوده قیمتی ما (= که بتوانیم آن را بپردازیم) دشوار است.

  • There will be an increase in the range of 0 to 3 per cent.


    در محدوده 0 تا 3 درصد افزایش خواهد داشت.

  • Prices vary only within a narrow range.


    قیمت ها فقط در یک محدوده باریک متفاوت است.

  • This was outside the range of his experience.


    این خارج از محدوده تجربه او بود.

  • This car is beyond the range of most people's pockets.


    این خودرو خارج از محدوده جیب اکثر افراد است.

  • I think she has quite a limited range as an actor.


    من فکر می کنم او به عنوان یک بازیگر محدوده بسیار محدودی دارد.

  • The range of his knowledge is impressive.


    دامنه دانش او قابل توجه است.

  • Her sculptures explore the range of human experience.


    مجسمه های او طیف تجربیات انسانی را بررسی می کند.


  • اکنون کودک خارج از محدوده دید او بود (= به اندازه کافی نزدیک نبود که ببیند).

  • These missiles have a range of 300 miles.


    برد این موشک ها 300 مایل است.


  • رشته کوه بزرگ آلپ


  • یک میدان تیراندازی

  • A device was exploded at the main nuclear testing range.


    یک دستگاه در محدوده اصلی آزمایش هسته ای منفجر شد.


  • گوشت را روی حرارت ملایم و بالای محدوده بپزید.

  • Many chefs prefer to cook on a gas rather than an electric range.


    بسیاری از سرآشپزها ترجیح می دهند با گاز به جای برقی آشپزی کنند.

  • The president was shot at close range.


    رئیس جمهور از فاصله نزدیک مورد اصابت گلوله قرار گرفت.

  • She scored from close range.


    او از فاصله نزدیک گل زد.

  • He shouted angrily at anyone within range.


    او با عصبانیت بر سر هر کسی که در فاصله بود فریاد زد.

  • The cat stayed well out of range of the children.


    گربه به خوبی از محدوده کودکان دور ماند.

synonyms - مترادف

  • محدوده

  • compass


    قطب نما


  • رسیدن


  • وسعت


  • جارو کردن

  • ambit


    دامنه


  • حوزه


  • رشته

  • gamut


    گستره


  • مقیاس

  • span


    طول

  • bounds


    محدود می کند

  • confines


    مدار

  • domain


    استان

  • orbit


    شعاع


  • قلمرو

  • radius


    عرض جغرافیایی

  • realm


    محدودیت ها

  • latitude


    طیف

  • limits


    بعد، ابعاد، اندازه

  • spectrum


    مولفه های

  • amplitude


    گسترش

  • breadth


    کش آمدن


  • عرض

  • parameters


    ابعاد


  • فاصله


  • افق

  • width


  • dimensions




antonyms - متضاد

  • مفرط


  • محدودیت


  • بخش


  • ارتفاع


  • محفظه

  • constraint


    بی اهمیت بودن

  • enclosure


    فضای محدود

  • insignificance


    امتناع

  • confined space


    بد شانسی

  • refusal


    حبس

  • misfortune


    زندان

  • incarceration


    خویشتن داری - خودداری - پرهیز

  • imprisonment


  • restraint


لغت پیشنهادی

indication

لغت پیشنهادی

subsystem

لغت پیشنهادی

reputed