cook

base info - اطلاعات اولیه

cook - پختن

verb - فعل

/kʊk/

UK :

/kʊk/

US :

family - خانواده
cook
پختن
cooker
اجاق گاز
cookery
آشپزی
cooking
پخت و پز
uncooked
نپخته
overcook
زیاد پختن
google image
نتیجه جستجوی لغت [cook] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Where did you learn to cook?


    از کجا آشپزی یاد گرفتی؟


  • پیاز را اضافه کنید و سه دقیقه تفت دهید.


  • برای پختن یک غذا

  • to cook food/dinner


    برای پختن غذا/شام

  • What's the best way to cook trout?


    بهترین روش پخت ماهی قزل آلا چیست؟

  • I always have a cooked breakfast (= consisting of cooked food)


    من همیشه یک صبحانه پخته دارم (= متشکل از غذای پخته)

  • He cooked lunch for me.


    او برای من ناهار پخت.

  • He cooked me lunch.


    او برایم ناهار پخت.

  • While the pasta is cooking prepare the sauce.


    در حالی که پاستا در حال پختن است سس را آماده کنید.

  • Turn the fish over so that it cooks evenly.


    ماهی را برگردانید تا یکنواخت بپزد.

  • Everyone is being very secretive—there's something cooking.


    همه خیلی رازدار هستند - چیزی در حال پختن است.

  • His accountant had been cooking the books for years.


    حسابدار او سال ها بود که کتاب ها را می پخت.

  • Someone was cooking the books.


    یک نفر مشغول پختن کتاب ها بود.

  • I'll cook you a special meal for your birthday.


    برای تولدت یه غذای مخصوص برات درست میکنم


  • دقت کنید که گوشت را خوب بپزید.

  • Ensure that the meat is cooked through.


    مطمئن شوید که گوشت کاملاً پخته شده است.

  • The vegetables were cooked perfectly.


    سبزیجات کاملا پخته شده بودند.

  • the smell of freshly cooked bacon


    بوی بیکن تازه پخته شده

  • Who's going to cook supper?


    کی قراره شام ​​بپزه؟

  • I don't cook meat very often.


    من زیاد گوشت نمی پزم.

  • He cooked us a huge dinner./He cooked a huge dinner for us.


    او برای ما یک شام بزرگ پخت./او یک شام بزرگ برای ما پخت.


  • قبل از اضافه کردن شراب، اجازه دهید ماهی نیم ساعت بپزد.

  • She's a wonderful cook.


    او آشپز فوق العاده ای است.

  • I’ll cook the steaks on the grill.


    من استیک ها را روی گریل می پزم.

  • Who’s cooking tonight you or me?


    چه کسی امشب آشپزی می کند، شما یا من؟

  • The potatoes are cooking.


    سیب زمینی ها در حال پختن هستند.

  • He’s an excellent cook.


    او یک آشپز عالی است

  • By cooking the books, directors grossly misled investors about the company's financial health.


    مدیران با پختن کتاب ها، سرمایه گذاران را در مورد سلامت مالی شرکت به شدت گمراه کردند.

synonyms - مترادف

  • سرآشپز

  • cooker


    اجاق گاز

  • culinarian


    آشپزی

  • baker


    نانوا

  • sous-chef


    آشپز

  • commis chef


    کمیس سرآشپز

  • cordon bleu


    کوردون بلو

  • sous chef


    سوس آشپز

  • hash slinger


    هش اسلینگر

  • mess sergeant


    گروهبان بی نظم

  • saucier


    نعلبکی

  • cuisinier


    آشپز لذیذ

  • gourmet chef


    تهیه کننده غذا


  • آشپز مهمانی

  • food preparer


    شیرینی پزی

  • chef de partie


    آشپز آشپزی

  • pastry cook


    هنرمند آشپزی

  • chef de cuisine


    رئیس آشپز و بطری شوی

  • culinary artist


    کوردون بلو آشپز

  • chief cook and bottle washer


    آشپز کوتاه مدت

  • cordon bleu cook


  • short-order cook


antonyms - متضاد
  • aid


    کمک


  • سرد


  • یخ زدگی


  • رشد


  • چشم پوشی


  • بی توجهی

  • neglect


    مرطوب

  • wet


    خوشحال باش


  • آرام کردن

  • soothe


    سرد شدن

  • chill


    در یخچال قرار دهید

  • refrigerate


    آرام شدن


لغت پیشنهادی

traps

لغت پیشنهادی

alkene

لغت پیشنهادی

annualized