chef

base info - اطلاعات اولیه

chef - سرآشپز

noun - اسم

/ʃef/

UK :

/ʃef/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [chef] در گوگل
description - توضیح

  • آشپز ماهر، مخصوصا آشپز اصلی هتل یا رستوران


  • آشپز ماهر و آموزش دیده ای که در هتل یا رستوران کار می کند، مخصوصاً مهمترین آشپز

  • a skilled and trained cook who works in a restaurant esp. the most important cook


    یک آشپز ماهر و آموزش دیده که در یک رستوران کار می کند. مهمترین آشپز

  • Marco's ambition had been to become a chef in one of the big hotels.


    جاه طلبی مارکو این بود که در یکی از هتل های بزرگ سرآشپز شود.

  • He comes from the Grand Forks Country Club where he was executive chef since 1996.


    او از باشگاه کانتری گرند فورک می آید، جایی که از سال 1996 سرآشپز اجرایی بود.

  • Sagin is a 31-year-old French chef living and working in Montreal.


    ساگین یک سرآشپز فرانسوی 31 ساله است که در مونترال زندگی و کار می کند.

  • How many times have i nearly wept at the destruction of delicate little scallops at the hands of ignorant or insensitive chefs?


    چند بار تقریباً از نابودی گوش ماهی های ظریف به دست سرآشپزهای نادان یا بی احساس گریه کرده ام؟

  • My chefs are preparing dinner and we are interrupting their work.


    سرآشپزهای من در حال آماده کردن شام هستند و ما کار آنها را قطع می کنیم.

  • Architect philosopher, chef - what next?


    معمار، فیلسوف، سرآشپز - بعد چه؟


  • سرآشپز گفت که هیچ کجای دنیا نمی تواند این آزادی را داشته باشد که چنین ضیافتی برپا کند.

  • The chefs prepare your selections as you order them so they're served piping hot.


    سرآشپزها انتخاب های شما را همانطور که شما سفارش می دهید آماده می کنند تا به صورت داغ سرو شوند.

example - مثال
  • a new book by celebrity chef Jamie Oliver


    کتاب جدیدی از سرآشپز مشهور جیمی الیور

  • the head/executive chef at a famous London restaurant


    سرآشپز اجرایی در یک رستوران معروف لندن

  • She used to work as a chef in a big hotel in Johannesburg.


    او قبلاً در یک هتل بزرگ در ژوهانسبورگ به عنوان سرآشپز کار می کرد.

  • He is one of the top chefs in Britain.


    او یکی از سرآشپزهای برتر بریتانیا است.

  • She is head chef at the Waldorf Astoria.


    او سرآشپز والدورف آستوریا است.

synonyms - مترادف
  • cooker


    اجاق گاز

  • culinarian


    آشپزی


  • پختن

  • cuisinier


    نعلبکی

  • saucier


    آشپز

  • sous-chef


    کمیس سرآشپز

  • commis chef


    سوس آشپز

  • sous chef


    کوردون بلو

  • cordon bleu


    هش اسلینگر

  • hash slinger


    تهیه کننده غذا

  • food preparer


    سرآشپز


  • کوردون بلو آشپز

  • cordon bleu cook


    هنرمند آشپزی

  • culinary artist


    آشپز لذیذ

  • gourmet chef


    شیرینی پزی

  • pastry cook


    آشپز کوتاه مدت

  • short-order cook


    آشپز آشپزی

  • chef de cuisine


    آشپز مهمانی

  • chef de partie


    رئیس آشپز و بطری شوی

  • chief cook and bottle washer


    نانوا

  • baker


    گروهبان بی نظم

  • mess sergeant


antonyms - متضاد

  • مصرف كننده


  • مشتری

  • devourer


    بلعنده

  • diner


    غذاخوری

  • eater


    خوار

  • glutton


    پرخور

  • nosher


    نوشر

  • purchaser


    خریدار


  • کاربر

  • shopper


    حامی


  • لذیذ


  • ارباب رجوع

  • patron


    منتخب

  • gourmandizer


    تغذیه کننده

  • clientele


    اپیکوری

  • punter


    اپیکور

  • feeder


    گوزل

  • epicurean


    غذا شناس

  • epicure


    بازار

  • guzzler


    عمومی

  • gastronomer


    کاربر نهایی



  • end-user


لغت پیشنهادی

bleakly

لغت پیشنهادی

abacus

لغت پیشنهادی

archaeological