celebrity

base info - اطلاعات اولیه

celebrity - فرد مشهور

noun - اسم

/səˈlebrəti/

UK :

/səˈlebrəti/

US :

family - خانواده
celebration
جشن
celebrated
جشن گرفت
celebratory
جشن گرفتن
google image
نتیجه جستجوی لغت [celebrity] در گوگل
description - توضیح

  • یک فرد زنده مشهور


  • حالت معروف بودن


  • کسی که به خصوص در تجارت سرگرمی مشهور است


  • کسی که مشهور است، به ویژه در تجارت سرگرمی


  • متی عمدتاً روزنامه ها و بیوگرافی افراد مشهور را می خواند.

  • Mattie reads mainly tabloids and celebrity biographies.


    شما شروع به درک این موضوع می کنید که چرا نیولی به یک سلبریتی ثروتمند و مشهور تبدیل شده است که نقش افراد شکست خورده فقیر را بازی می کند.

  • You begin to appreciate why Newley has become a rich and famous celebrity playing poor failed nobodies.


    خدمه دوربین و افراد جلویی آنها در فضای موجود به دنبال افراد مشهور برای مصاحبه گشتند.

  • Camera crews and their front men cruised the available space looking for celebrities to interview.


    از آنجا به بعد، گامی کوتاه تا شهرت فوری، اگر کوتاه مدت بود، بود.

  • From there it was a short step to instant, if short-lived, celebrity.


    اما بسیاری از افراد مشهور به طور خستگی ناپذیر برای اهداف خوب و بدون سر و صدا پول جمع می کنند.

  • But many celebrities tirelessly raise money for good causes without fuss.


    این باشگاه در میان افراد مشهور رسانه ای و افراد ادبی محبوب است.

  • The club is popular with media celebrities and literary types.


    شش فرد مشهور کوچک در برنامه خیریه برادر بزرگ شرکت کردند.

  • Six minor celebrities took part in the charity Big Brother programme.


    سلبریتی من یک نعمت مختلط بود.

  • My celebrity was a mixed blessing.


    سلبریتی های ثروتمند اجازه دارند وکلای خوب استخدام کنند و راحت از آن خارج شوند.

  • Rich celebrities are allowed to hire good lawyers and get off easy.


    مردم بیرون منتظر فرصتی برای دیدن برخی از افراد مشهور بودند.

  • People waited outside for the chance to see some celebrities.


    سلبریتی که او اکنون از آن لذت خواهد برد، این کار را در هفته های آینده آسان تر خواهد کرد.

  • The celebrity he will now enjoy will make that even easier in the weeks ahead.


example - مثال

  • یک سرآشپز مشهور

  • He became a celebrity in China after winning a gold medal at the Olympics.


    او پس از کسب مدال طلا در المپیک در چین به شهرت رسید.

  • Hollywood/TV celebrities


    سلبریتی های هالیوود/تلویزیون

  • He achieved instant celebrity status.


    او فوراً به موقعیت مشهور دست یافت.

  • Does he find his new celebrity intruding on his private life?


    آیا او متوجه می شود که سلبریتی جدیدش وارد زندگی خصوصی او شده است؟

  • He achieved overnight celebrity as a war correspondent.


    او یک شبه به عنوان خبرنگار جنگ به شهرت رسید.

  • He became a minor celebrity among Manhattan's cultural élite.


    او در میان نخبگان فرهنگی منهتن به یک شهرت کوچک تبدیل شد.

  • He became something of a celebrity in his home town.


    او در زادگاهش به یک شهرت تبدیل شد.

  • The show's success made her an overnight celebrity.


    موفقیت نمایش او را یک شبه به یک شهرت تبدیل کرد.

  • Tonight's show features a host of celebrities.


    در برنامه امشب انبوهی از افراد مشهور حضور دارند.

  • It's his dream to become a celebrity chef.


    رویای او تبدیل شدن به یک سرآشپز مشهور است.

  • She was the first TV celebrity he had met in the flesh.


    او اولین سلبریتی تلویزیونی بود که او در ظاهر ملاقات کرده بود.

  • The diary charts her path from obscurity to international celebrity.


    دفتر خاطرات مسیر او را از گمنامی به شهرت بین المللی ترسیم می کند.

  • He briefly achieved celebrity as a radical politician.


    او برای مدت کوتاهی به عنوان یک سیاستمدار رادیکال به شهرت رسید.

  • Hollywood celebrities turned up at Laguna Beach.


    افراد مشهور هالیوود در لاگونا بیچ حاضر شدند.

synonyms - مترادف

  • ستاره

  • superstar


    فوق ستاره

  • luminary


    نورانی

  • notable


    قابل توجه

  • personage


    شخصیت

  • VIP


    شخص خیلی مهم

  • celeb


    جشن

  • icon


    آیکون


  • کسی


  • بزرگوار

  • dignitary


    notability

  • notability


    بزرگ

  • bigwig


    نام


  • مگا ستاره

  • megastar


    شکل


  • سنگین وزن

  • heavyweight


    برجسته

  • standout


    شیر نر

  • biggie


    سنگین

  • lion


    سبک


  • ناب


  • نماد

  • nob


    کاهونا

  • ikon


    شایسته

  • kahuna


    پانجاندروم

  • worthy


    مغول

  • celebutante


    قهرمان

  • panjandrum


  • grandee


  • mogul



antonyms - متضاد

  • هيچ كس

  • noncelebrity


    غیر سلبریتی

  • nonentity


    عدم وجود

  • has-been


    بوده است

  • non-person


    غیر شخص


  • ناشناخته

  • commoner


    معمولی


  • هیچ چی

  • lightweight


    سبک وزن

  • cypherUK


    cypherUK

  • cipherUS


    cipherUS

  • pygmy


    پیگمی

  • zero


    صفر

  • insignificancy


    بی اهمیتی

  • zilch


    زیلچ

  • dwarf


    آدم کوتوله

  • insect


    حشره

  • snippersnapper


    تک تیرانداز

  • pigmy


    خوک

  • morsel


    لقمه

  • shrimp


    میگو

  • whippersnapper


    شلاق زن

  • nullity


    بطلان

  • twerp


    twerp

  • squirt


    سرپیچ کردن

  • mediocrity


    متوسط ​​بودن

  • unimportant person


    فرد بی اهمیت

  • no-mark


    بدون علامت


  • سیب زمینی کوچک

  • pip-squeak


    پیپ جیغ

  • wannabe


    خواستار

لغت پیشنهادی

strands

لغت پیشنهادی

skimmed

لغت پیشنهادی

reshuffling