hero

base info - اطلاعات اولیه

hero - قهرمان

noun - اسم

/ˈhɪrəʊ/

UK :

/ˈhɪərəʊ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [hero] در گوگل
description - توضیح
  • a man who is admired for doing something extremely brave


    مردی که به خاطر انجام کاری بسیار شجاعانه مورد تحسین قرار می گیرد


  • مرد یا پسری که شخصیت اصلی یک کتاب، فیلم، نمایشنامه و غیره است


  • مردی که به خاطر یک مهارت یا کیفیت خاص بسیار مورد تحسین قرار می گیرد

  • a long thin sandwich filled with meat cheese etc


    یک ساندویچ نازک طولانی پر از گوشت، پنیر و غیره

  • a person who is admired for having done something very brave or having achieved something great


    شخصی که به خاطر انجام کاری بسیار شجاعانه یا به دست آوردن چیز بزرگی مورد تحسین قرار می گیرد


  • شخصیت اصلی یا شخصیت اصلی مرد در یک کتاب یا فیلم که معمولا خوب است


  • کسی که شما او را بسیار تحسین می کنید

  • a long sandwich filled with cold meat cheese salad etc.


    یک ساندویچ بلند پر از گوشت سرد، پنیر، سالاد و غیره.

  • a person admired for bravery, great achievements, or good qualities


    فردی که به خاطر شجاعت، دستاوردهای بزرگ یا ویژگی های خوب مورد تحسین قرار می گیرد


  • قهرمان شخصیت اصلی یک داستان، نمایشنامه یا فیلم است.

  • Conway returned home hailed as a hero of the war.


    کانوی به خانه بازگشت و به عنوان قهرمان جنگ مورد ستایش قرار گرفت.

  • Defense attorney Ana Ortiz, who referred to her client as Billyjack, said he is a hero by any name.


    آنا اورتیز، وکیل مدافع، که از موکل خود به عنوان بیلیجک یاد کرد، گفت که او یک قهرمان به هر نامی است.

  • It is counterproductive to be derogatory about hairstyle, clothing or current countercultural heroes.


    تحقیر کردن مدل مو، لباس یا قهرمانان ضدفرهنگ کنونی مضر است.

  • Because Masten was his hero he was a little nervous.


    چون مستن قهرمان او بود، کمی عصبی بود.

  • Racing drivers appear to be larger-than-life heroes.


    به نظر می رسد رانندگان مسابقه قهرمانان بزرگتری هستند.

  • His legend like the stories of most heroes, begins badly.


    افسانه او، مانند داستان های بیشتر قهرمانان، بد شروع می شود.

  • One is that the shelf life of heroes is short.


    یکی اینکه ماندگاری قهرمانان کوتاه است.

  • sports heroes


    قهرمانان ورزشی

  • In cinema, the hero always got the girl and the bad guy was always punished.


    در سینما، قهرمان همیشه دختر را می گرفت و پسر بد همیشه مجازات می شد.

  • Indiana Jones is the hero of the film.


    ایندیانا جونز قهرمان فیلم است.

  • Here we have the concept of the maverick, the hero innovator, the streetwise entrepreneur, that several speakers have described.


    در اینجا ما مفهوم ماوریک، قهرمان نوآور، کارآفرین خیابانی را داریم که چندین سخنران آن را توصیف کرده اند.

  • Who was the hero of The Catcher in the Rye?


    قهرمان فیلم «گیرنده در چاودار» چه کسی بود؟

  • The hero of the story is a young soldier.


    قهرمان داستان یک سرباز جوان است.

  • Hamlet is Shakespeare's most famous tragic hero.


    هملت مشهورترین قهرمان تراژیک شکسپیر است.

  • Shakespeare's best-known tragic hero is probably Hamlet.


    شناخته شده ترین قهرمان تراژیک شکسپیر احتمالا هملت است.

example - مثال
  • a war hero (= somebody who was very brave during a war)


    قهرمان جنگ (= کسی که در طول جنگ بسیار شجاع بود)


  • قهرمان جنگ جهانی اول

  • one of the country’s national heroes


    یکی از قهرمانان ملی کشور

  • His charity work has made him something of a local hero.


    کارهای خیریه او از او چیزی شبیه به یک قهرمان محلی ساخته است.

  • The Olympic team were given a hero's welcome on their return home.


    تیم المپیک در بازگشت به خانه مورد استقبال قهرمان قرار گرفت.

  • Scientists like her are typically unsung heroes (= people who are not praised or famous but deserve to be).


    دانشمندانی مانند او معمولاً قهرمانانی ناشناخته هستند (= افرادی که مورد ستایش یا معروف نیستند، اما شایسته بودن هستند).

  • He was hailed as a hero after the rescue.


    او پس از نجات به عنوان یک قهرمان مورد استقبال قرار گرفت.

  • The hero of the novel is a ten-year old boy.


    قهرمان رمان پسری ده ساله است.

  • action heroes like Bruce Willis


    قهرمانان اکشن مانند بروس ویلیس


  • قهرمان دوران کودکی من

  • He became a hero to millions for his decision to oppose the government's reforms.


    او به خاطر تصمیمش برای مخالفت با اصلاحات دولت تبدیل به قهرمان میلیون ها نفر شد.

  • Everyone played brilliantly, but Jones was the hero of the hour.


    همه عالی بازی کردند، اما جونز قهرمان ساعت بود.

  • He returned home from the tournament a conquering hero.


    او از مسابقات قهرمانی فاتح به خانه بازگشت.

  • He was one of the great football heroes of his day.


    او یکی از قهرمانان بزرگ فوتبال عصر خود بود.

  • John was no hero—he stood back as his friends approached the two armed border guards.


    جان قهرمان نبود - وقتی دوستانش به دو مرزبان مسلح نزدیک شدند، عقب ایستاد.

  • O'Reilly enjoyed hero status based on his ability with a ball.


    اوریلی بر اساس توانایی خود با توپ از موقعیت قهرمان برخوردار بود.

  • She was an unsung hero of the British film industry.


    او قهرمان گمنام صنعت فیلم بریتانیا بود.

  • The fight to save the forest turned him into a local hero.


    مبارزه برای نجات جنگل او را به یک قهرمان محلی تبدیل کرد.

  • The song remembers the brave heroes who died for their country.


    این آهنگ به یاد قهرمانان شجاعی است که برای کشورشان جان باختند.

  • James Dean was a cult hero of the fifties.


    جیمز دین قهرمان فرقه دهه پنجاه بود.

  • Being short and overweight, he was an unlikely romantic hero.


    او با قد کوتاه و اضافه وزن، یک قهرمان رمانتیک بعید بود.

  • Don Quixote, the eponymous hero of the novel by Cervantes


    دون کیشوت، قهرمان همنام رمان سروانتس

  • Tired of playing the square-jawed hero he sought out more challenging roles.


    او که از بازی در نقش قهرمان فک مربعی خسته شده بود، به دنبال نقش های چالش برانگیزتر بود.


  • فرصتی برای ملاقات با قهرمانش

  • Jimi Hendrix was her guitar hero.


    جیمی هندریکس قهرمان گیتار او بود.

  • In this album she pays tribute to her musical heroes.


    او در این آلبوم به قهرمانان موسیقی خود ادای احترام می کند.

  • His father was a hero figure to him.


    پدرش برای او یک شخصیت قهرمان بود.

  • Einstein is the all-time hero of many scientists.


    انیشتین قهرمان تمام دوران بسیاری از دانشمندان است.


  • یک قهرمان جنگ

  • Within Australia she was a national hero.


    در استرالیا او یک قهرمان ملی بود.

  • He became an accidental hero when he unknowingly thwarted a robbery.


    او زمانی که ناخودآگاه یک سرقت را خنثی کرد به یک قهرمان تصادفی تبدیل شد.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد
  • villain


    شرور

  • antagonist


    آنتاگونیست

  • nemesis


    دشمنی

  • supervillain


    ابرشرور

  • adversary


    حریف

  • foe


    دشمن

  • rival


    رقیب

  • archenemy


    دشمن اصلی


  • بدخواه


  • راهزن

  • challenger


    قانون شکن

  • malefactor


    جنایت

  • bandit


    مخالفت

  • outlaw


    بد

  • crim


    جنایی


  • خطاکار

  • baddy


    همبستگی


  • پرپ

  • wrongdoer


    روفی

  • corrival


    خم کردن

  • perp


    سرکش

  • ruffian


    ضد قهرمان

  • baddie


    مرتکب

  • crook


    راکت کننده

  • rogue


    بدجنس

  • antihero


    متخلف

  • perpetrator


    سارق

  • racketeer


  • malfeasant


  • transgressor


  • brigand


لغت پیشنهادی

pedagogy

لغت پیشنهادی

punches

لغت پیشنهادی

invisibility