attorney

base info - اطلاعات اولیه

attorney - وکیل

noun - اسم

/əˈtɜːrni/

UK :

/əˈtɜːni/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [attorney] در گوگل
description - توضیح

  • یک وکیل

  • a person who has the legal right to do things and make decisions on someone else’s behalf


    شخصی که حق قانونی انجام کارها و تصمیم گیری از طرف شخص دیگری را دارد

  • a LAWYER especially one who represents clients and speaks in court


    یک وکیل، به ویژه وکیل که وکالت موکلان را بر عهده دارد و در دادگاه صحبت می کند


  • آ وکیل


  • شخصی که حق قانونی دارد برای شخص دیگری اقدام کند


  • آقای موریسون که وکیل سابق کمک حقوقی بود، در پذیرش و حتی استقبال از یک برچسب لیبرال غیرعادی است.

  • A former legal-aid attorney Mr Morrison is unusual in accepting, even welcoming, a liberal label.


    اما عکس آن زمانی صادق است که وکیل شخصی را نمایندگی می کند که آشکارا مجرم است یا گناه او به طور گسترده ای درک شده است.

  • But the reverse is true when an attorney represents a person who is obviously guilty or whose guilt is widely perceived.


    هاستینگز گفت ممکن است عکاسان را برای صدور حکم و استدلال نهایی وکلا به دادگاه اجازه دهد.

  • Hastings said he might allow photographers into the courtroom for the verdict and the final arguments by attorneys.


    دادستان های کل در فلوریدا و ماساچوست رویکرد متفاوتی در پیش گرفته اند.

  • The attorneys general in Florida and Massachusetts are taking a different approach.


    آبه دیوید لوول، یک وکیل سفیدپوست که از مقامات دولتی متعددی از جمله نماینده دموکرات دفاع کرده است.

  • Abbe David Lowell, a white attorney who has defended numerous public officials, including Democratic Rep.


    لی یک وکیل کار غیرقابل انکار در جریان اصلی آن جامعه است.

  • Lee is a working attorney undeniably in the mainstream of that community.


example - مثال
  • The prosecuting attorney began with a short opening statement.


    وکیل دادگستری با بیانیه افتتاحیه کوتاه شروع کرد.

  • She was made her father's attorney when he became ill.


    وقتی پدرش مریض شد، او را وکیل پدرش کردند.


  • دادستان منطقه

  • counsel for the prosecution


    وکیل دادسرا

  • the Solicitor General


    وکیل عمومی

  • Acting on the advice of his attorney he remained silent.


    او به توصیه وکیل خود سکوت اختیار کرد.

  • Consult an attorney whenever you make a major decision affecting your estate.


    هر زمان که تصمیم مهمی گرفتید که بر دارایی خود تأثیر می گذارد، با یک وکیل مشورت کنید.

  • Her attorney filed a motion for an injunction.


    وکیل او تقاضای صدور قرار دادرسی کرد.

  • Attorneys argued that prosecutors never proved who sent the email.


    وکلا استدلال کردند که دادستان ها هرگز ثابت نکردند که چه کسی ایمیل را ارسال کرده است.

  • He fired his court-appointed attorney and began representing himself.


    او وکیل تعیین شده از سوی دادگاه را اخراج کرد و شروع به وکالت کرد.

  • Army attorneys argued for a general discharge.


    وکلای ارتش برای اخراج عمومی استدلال کردند.

  • He hired a high-profile defense attorney to represent him.


    او یک وکیل مدافع برجسته را برای وکالت استخدام کرد.

  • He is a practicing family law attorney with years of experience.


    او یک وکیل خانواده با سالها تجربه است.


  • وکیل شما ممکن است به شما توصیه کند که تسویه حساب نقدی را بپذیرید.

  • an attorney specializing in entertainment law


    یک وکیل متخصص در قانون سرگرمی

  • He had a meeting with a leading Washington criminal defence attorney.


    او با یکی از وکیل مدافع جنایی واشنگتن ملاقات کرد.


  • یک وکیل مدافع

  • an attorney for the plaintiff


    یک وکیل برای شاکی

  • a civil/criminal attorney


    وکیل مدنی / کیفری

  • Mr Temple is the attorney representing the plaintiffs.


    آقای تمپل وکیل مدافع شاکیان است.

  • Attorneys for both sides agreed to postpone the hearing.


    وکلای هر دو طرف موافقت کردند جلسه را به تعویق بیاندازند.

  • a defense/prosecuting attorney


    وکیل مدافع / دادستانی


  • شما می توانید یک وکیل تعیین کنید تا از طرف شما اقدام کند.

synonyms - مترادف

  • وکیل

  • counsel


    مشاوره


  • مدافع

  • counsellorUK


    مشاور انگلستان

  • barrister


    وکیل دادگستری


  • عامل

  • attorney-at-law


    مشاور ایالات متحده

  • counselorUS


    مشاور حقوقی

  • counselor-at-law


    شفیع

  • intercessor


    مختصر

  • solicitor


    اجرایی قانونی


  • متخصص قانونی

  • counsellor-at-law


    نماینده حقوقی


  • QC

  • legal practitioner


    DA


  • وکیل مدافع

  • QC


    ثابت کننده

  • DA


    جلو

  • defending counsel


    عقاب قانونی

  • fixer


    لب


  • سخنگو

  • legal eagle


    مدعی

  • lip


    دادستان

  • mouthpiece


    اسپیلر

  • pleader


    مشاور قانونی

  • prosecuting counsel


    تعقیب کننده آمبولانس


  • وکیل جنایی

  • spieler



  • ambulance chaser



antonyms - متضاد
  • pupil


    شاگرد


  • دانشجو

لغت پیشنهادی

hostilities

لغت پیشنهادی

donuts

لغت پیشنهادی

acceptor