general
general - عمومی
adjective - صفت
UK :
US :
توصیف یا ارتباط فقط با ویژگیها یا بخشهای اصلی چیزی، نه جزئیات
شامل کل یک موقعیت، گروه یا چیز، به جای بخش های خاصی از آن است
معمولی یا معمولی
توسط اکثر افراد یا اکثر افراد یک گروه به اشتراک گذاشته شده یا تحت تاثیر قرار می گیرد
محدود به یک استفاده، فعالیت، موضوع و غیره نیست
برای صحبت در مورد یک منطقه یا جهت تقریبی استفاده می شود
به نام یک شغل استفاده می شود تا نشان دهد شخصی که آن را انجام می دهد مسئولیت کامل دارد
زمانی استفاده میشود که میگوییم چیزی معمولاً در بیشتر موقعیتها یا در مورد بیشتر افراد یا چیزها صادق است
another way of saying ‘in general’, which is often used before a verb. Generally can also be used to say that most people have a particular opinion
روش دیگری برای گفتن به طور کلی که اغلب قبل از فعل استفاده می شود. به طور کلی همچنین می توان برای گفتن اینکه اکثر مردم نظر خاصی دارند استفاده کرد
روش های دیگر گفتن به طور کلی
used when saying that something is true about most people or things, or about most of something. Largely is slightly more formal than mostly or mainly
زمانی استفاده می شود که می گویند چیزی در مورد اکثر افراد یا چیزها یا در مورد بیشتر چیزی صادق است. تا حد زیادی کمی رسمی تر از بیشتر یا عمدتاً است
زمانی استفاده می شود که می گوییم چیزی در بیشتر موارد درست است، اما نه در همه موارد
برای گفتن اینکه چیزی در اکثر موارد یا در بیشتر موارد درست است استفاده می شود
یک افسر با درجه بسیار بالا در ارتش یا نیروی هوایی
involving or relating to most or all people things, or places, especially when these are considered as a unit
درگیر یا مربوط به اکثر یا همه افراد، چیزها یا مکانها، به ویژه زمانی که اینها به عنوان یک واحد در نظر گرفته شوند
معمولاً یا در بیشتر موقعیت ها
در نظر گرفتن کل کسی یا چیزی، و نه فقط بخش خاصی از او، او یا آن
چیز خوبی برای عموم باشد
جزئی نیست، اما شامل ابتدایی ترین یا ضروری ترین اطلاعات است
چیزها به صورت یک واحد و بدون توجه به جزئیات در نظر گرفته می شود
شامل بسیاری از چیزها یا موضوعات و محدود به یک یا چند مورد نیست
به عنوان بخشی از عنوان شغل شخصی که مسئول کل یک سازمان یا شرکت است استفاده می شود
یک افسر درجه بسیار بالا، به ویژه در ارتش
involving or relating to most people things, or conditions, esp. when these are considered as a unit; not particular or specific
شامل یا مربوط به اکثر افراد، چیزها یا شرایط، به ویژه. وقتی اینها به عنوان یک واحد در نظر گرفته می شوند. خاص یا خاص نیست
یک افسر نظامی با بالاترین درجه
شامل بسیاری از چیزها یا موضوعات به جای اینکه فقط به یک یا چند مورد محدود شود
used as part of the title of a job of someone who is in charge of all or part of an organization or company
به عنوان بخشی از عنوان شغل شخصی که مسئول تمام یا بخشی از یک سازمان یا شرکت است استفاده می شود
Wilson's position makes sense of a great deal in the history of general biological theory before and since 1900.
موضع ویلسون در تاریخ نظریه عمومی بیولوژیکی قبل و بعد از سال 1900 بسیار معنادار است.
ما هیچ بررسی کلی حتی در مورد حفظ پایگاه منابع خود نداریم.
اما، در سراسر مقاله اش، استفاده او از زبان نشان می دهد که او ادعاهای کلی تری دارد.
Because of its special mechanism of action there is no general cross resistance between this drug and antibiotics in other substance classes.
به دلیل مکانیسم اثر خاص آن، هیچ مقاومت متقاطع عمومی بین این دارو و آنتی بیوتیک ها در سایر کلاس های مواد وجود ندارد.
کتاب های مورد علاقه عمومی (= مورد علاقه اکثر مردم)
احساس عمومی احساس آرامش بود.
نظر عمومی این است که کنفرانس موفقیت آمیز بود.
توافق کلی در این مورد وجود دارد.
روند کلی کاهش آهسته تولید بوده است.
آب و هوای بد نسبتاً عمومی بوده است (= بیشتر مناطق را تحت تأثیر قرار داده است).
یک استثنا برای این اصل کلی وجود دارد.
به عنوان یک قاعده کلی (= معمولاً) هر کاری که می توانست کمک کند انجام داد.
این نظر در میان عموم مردم (= مردم عادی) رایج است.
من رزروها را بررسی میکنم تا ایدهای کلی از فعالیتهایی که باید برنامهریزی کنم به دست بیاورم.
من می دانم که چگونه به طور کلی کار می کند.
توصیف کلی از مرد دادند.
کارتن در اینجا از کلمه کسب و کار به معنای بسیار کلی استفاده می کند.
در جهت کلی دشمن تیراندازی کردند.
یک بیمارستان عمومی
آموزش عمومی
ما بحث را نسبتاً کلی نگه خواهیم داشت.
یک بیهوشی عمومی
ساختمان در حالت کلی خراب بود.
مدیر کل
بازرس کل نیروی انتظامی
به طور کلی خودروهای ژاپنی بسیار قابل اعتماد هستند و خرابی ها نادر است.
امسال سال بسیار مهمی برای روابط شما به طور کلی و زندگی عاشقانه شما به طور خاص است.
اجماع عمومی این بود که این طرح بسیار گران بود.
یک حس کلی ناراحتی در شهر مستقر شد.
یک عفو عمومی برای جنایات ارتکابی در طول جنگ داخلی وجود داشت.
به طور کلی کمبود آموزش کافی وجود داشت.
In conclusion the study has provided useful insights into the issues relating to people’s perception of crime.
در نتیجه، این مطالعه بینش های مفیدی را در مورد مسائل مربوط به درک مردم از جرم ارائه کرده است.
On the basis of this study it can be concluded that the introduction of new street lighting did not reduce reported crime.
بر اساس این مطالعه میتوان نتیجه گرفت که راهاندازی روشنایی معابر جدید باعث کاهش جرایم گزارششده نشده است.
To sum up no evidence can be found to support the view that improved street lighting reduces reported crime.
به طور خلاصه، هیچ مدرکی نمی توان یافت که این دیدگاه را تأیید کند که روشنایی بهتر خیابان ها جرایم گزارش شده را کاهش می دهد.
The available evidence clearly leads to the conclusion that the media do have an influence on the public perception of crime.
شواهد موجود به وضوح به این نتیجه می رسد که رسانه ها بر درک عمومی از جرم تأثیر دارند.
معمولی
customary
مرسوم
prevailing
غالب
منظم
معمول
پذیرفته شده
مشترک
accepted
هر روز
آشنا
طبیعی
محبوب
habitual
روال
اجرا شده از آسیاب
استاندارد
سنتی
run-of-the-mill
تایید شده
ایجاد
درست شد
confirmed
اکثریت
established
به طور کلی
fixed
تنظیم
موجودی
عادت کرده
عادی
عمومی
accustomed
اخذ شده
commonplace
حکم می کند
received
ruling
uncommon
غیر معمول
بی رویه
irregular
غیر متعارف
unconventional
نا آشنا
unfamiliar
غیر محبوب
unorthodox
غیرطبیعی
unpopular
استثنایی
abnormal
غیرعادی
atypical
غیر عادی
exceptional
فرد
unaccustomed
خارق العاده
uncustomary
نادر
خاص
محدود شده است
infrequent
قطعی
ناهمسان
عجیب و غریب
circumscribed
دقیق
definite
رمان
خصوصی
eccentric
مفرد
عجیب
پذیرفته نشد
peculiar
منحصر بفرد
ناشناخته
singular
غیر استاندارد
unaccepted
nonstandard