crucial

base info - اطلاعات اولیه

crucial - حیاتی

adjective - صفت

/ˈkruːʃl/

UK :

/ˈkruːʃl/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [crucial] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • The next few weeks are going to be crucial.


    چند هفته آینده سرنوشت ساز خواهد بود.

  • Private security cameras can prove crucial in some investigations.


    دوربین های امنیتی خصوصی می توانند در برخی تحقیقات بسیار مهم باشند.

  • Parents play a crucial role in preparing their child for school.


    والدین نقش مهمی در آماده سازی فرزندشان برای مدرسه دارند.

  • This step is a crucial part of the process.


    این مرحله بخش مهمی از فرآیند است.

  • a crucial step/point


    یک گام/نقطه حیاتی

  • He wasn't there at the crucial moment (= when he was needed most).


    او در لحظه حساس (= زمانی که بیشتر به او نیاز بود) آنجا نبود.

  • a crucial element/factor/question/issue


    یک عنصر/عامل/سوال/مسئله حیاتی


  • موضوعات دارای اهمیت حیاتی

  • Winning this contract is absolutely crucial to our long term success.


    بردن این قرارداد برای موفقیت بلندمدت ما کاملاً حیاتی است.

  • The talks are crucial for the success of the plan.


    مذاکرات برای موفقیت این طرح بسیار مهم است.

  • Early detection is crucial in the fight against cancer.


    تشخیص زودهنگام در مبارزه با سرطان بسیار مهم است.

  • It is crucial that we get this right.


    بسیار مهم است که ما این موضوع را به درستی دریافت کنیم.

  • The summit was crucial in shaping the reform process.


    این اجلاس در شکل دادن به روند اصلاحات بسیار مهم بود.


  • تجربه برای این شغل ضروری است.


  • پلیس نقش حیاتی در جامعه ما دارد.

  • Your decision is critical to our future.


    تصمیم شما برای آینده ما حیاتی است.

  • She has played a decisive role in the peace negotiations.


    او نقش تعیین کننده ای در مذاکرات صلح داشته است.

  • Cars have become an indispensable part of our lives.


    خودروها به بخشی جدایی ناپذیر از زندگی ما تبدیل شده اند.

  • This case emphasizes/highlights the importance of honest communication between managers and employees.


    این مورد بر اهمیت ارتباط صادقانه بین مدیران و کارکنان تاکید می کند.

  • Effective communication skills are essential/crucial/vital.


    مهارت های ارتباط موثر ضروری / حیاتی / حیاتی هستند.

  • It should be noted that this study considers only verbal communication. Non-verbal communication is not dealt with here.


    لازم به ذکر است که این پژوهش فقط ارتباط کلامی را مد نظر قرار داده است. در اینجا به ارتباط غیرکلامی پرداخته نمی شود.

  • It is important to remember that/An important point to remember is that non-verbal communication plays a key role in getting your message across.


    مهم است که به یاد داشته باشید که / نکته مهمی که باید به خاطر بسپارید این است که ارتباطات غیرکلامی نقش کلیدی در انتقال پیام شما دارد.

  • Communication is not only about the words you use but also your body language and especially/above all the effectiveness with which you listen.


    ارتباط فقط در مورد کلماتی که استفاده می کنید نیست، بلکه زبان بدن شما و، به ویژه/بالاتر از همه، اثربخشی است که با آن گوش می دهید.

  • I would like to draw attention to the role of listening in effective communication.


    من می خواهم توجه را به نقش گوش دادن در ارتباط موثر جلب کنم.

  • Choose your words carefully: in particular avoid confusing and ambiguous language.


    کلمات خود را با دقت انتخاب کنید: به ویژه از زبان گیج کننده و مبهم خودداری کنید.

  • Finally and perhaps most importantly, you must learn to listen as well as to speak.


    در نهایت، و شاید مهمتر از همه، شما باید یاد بگیرید که گوش دهید و همچنین صحبت کنید.

  • It is vital that journalists can verify the accuracy of their reports.


    بسیار مهم است که خبرنگاران بتوانند صحت گزارش های خود را تأیید کنند.

  • Journalists play a vital/crucial role in educating the public.


    روزنامه نگاران نقش حیاتی/حیاتی در آموزش عموم دارند.

  • Public trust is a crucial issue for all news organizations.


    اعتماد عمومی موضوعی حیاتی برای همه سازمان های خبری است.

  • The ability to write well is essential for any journalist.


    توانایی نوشتن خوب برای هر روزنامه نگاری ضروری است.

  • The internet has become an indispensable tool for reporters.


    اینترنت به ابزاری ضروری برای خبرنگاران تبدیل شده است.

synonyms - مترادف

  • بحرانی

  • key


    کلید

  • pivotal


    محوری

  • decisive


    تعیین کننده

  • climacteric


    اوج گیری

  • deciding


    تصمیم گیری


  • آزمایش کردن

  • determining


    مهم


  • با اهمیت

  • momentous


    جستجوکردن

  • searching


    حل و فصل

  • settling


    تلاش کردن

  • trying


    بزرگ

  • big


    مرکزی


  • دارای اهمیت

  • consequential


    اساسی


  • موثر

  • influential


    عمده


  • روانشناسی


  • قابل توجه


  • حیاتی


  • وزین

  • weighty


    نقطه عطف تاریخی

  • epoch-making


    دور از دسترس

  • far-reaching


    تاریخی


  • زندگی و مرگ

  • life-and-death


    حاد

  • acute


    پر سر و صدا

  • clamorous


    مستاصل


  • وخیم

  • dire


antonyms - متضاد
  • trivial


    ناچیز

  • inconsequential


    بی اهمیت

  • insignificant


    جزئی

  • unimportant


    خرده پا


  • بیهوده

  • petty


    حاشیه ای

  • trifling


    کم اهمیت

  • frivolous


    غیر قابل ملاحظه

  • marginal


    اسمی


  • ضعیف

  • inconsiderable


    بی ارزش

  • nominal


    احمقانه

  • puny


    غیر مادی

  • worthless


    قابل اغماض

  • foolish


    پیش پا افتاده

  • immaterial


    غیر قابل توجه

  • negligible


    کمانچه زنی

  • paltry


    اتفاقی

  • trite


    مه پاش

  • insubstantial


    گیج کننده

  • negligeable


    سطحی

  • nugatory


    غیر ضروری

  • pointless


    بی معنی

  • silly


  • fiddling


  • incidental


  • pettifogging


  • piddly


  • superficial


  • inessential


  • meaningless


لغت پیشنهادی

physicists

لغت پیشنهادی

price

لغت پیشنهادی

clinically