communication
communication - ارتباط
noun - اسم
UK :
US :
فرآیندی که طی آن افراد به تبادل اطلاعات یا بیان افکار و احساسات خود می پردازند
روشی که مردم خودشان را بیان می کنند تا دیگران بفهمند
نامه، پیام یا تماس تلفنی
the process of exchanging information or ideas
فرآیند تبادل اطلاعات یا ایده ها
to talk or write to someone on a regular basis or be in the process of talking or writing to someone
صحبت کردن یا نوشتن با کسی به طور منظم، یا در حال صحبت کردن یا نوشتن با کسی
ways of sending information especially using a telephone radio or computer
راه های ارسال اطلاعات، به ویژه با استفاده از تلفن، رادیو یا کامپیوتر
برای صحبت در مورد راه های سفر یا ارسال کالا در جاده ها، راه آهن و غیره استفاده می شود
عمل برقراری ارتباط با مردم
یک پیام، نامه یا اطلاعیه
the various methods of sending information between people and places, especially phones, computers, radio etc.
روش های مختلف ارسال اطلاعات بین افراد و مکان ها به ویژه تلفن، کامپیوتر، رادیو و غیره.
راه های حرکت بین یک مکان به مکان دیگر
the process by which messages or information is sent from one place or person to another or the message itself
فرآیندی که طی آن پیام ها یا اطلاعات از یک مکان یا شخص به مکان دیگر ارسال می شود یا خود پیام
Communication is also the exchange of information and the expression of feeling that can result in understanding
ارتباط همچنین تبادل اطلاعات و بیان احساس است که می تواند منجر به درک شود
the process of sharing information especially when this increases understanding between people or groups
فرآیند به اشتراک گذاری اطلاعات، به ویژه زمانی که این امر درک بین افراد یا گروه ها را افزایش می دهد
یک پیام نوشتاری یا گفتاری
a communication from the IRS
یک ارتباط از IRS
خدمات خانواده کارگاهی به نام «ارتباط بهتر برای زوجین» ارائه می دهد.
The company said the telephone companies have welcomed the planned upgrade as an opportunity to manage the growth in computer communications.
این شرکت گفت که شرکت های تلفن از ارتقای برنامه ریزی شده به عنوان فرصتی برای مدیریت رشد ارتباطات رایانه ای استقبال کرده اند.
At the heart of any work in modern communications must be the use of the best and quickest communication systems.
در قلب هر کاری در ارتباطات مدرن باید استفاده از بهترین و سریع ترین سیستم های ارتباطی باشد.
هیچ ارتباطی بین سپیلوک و درماکوت وجود نداشت.
رادیو تنها وسیله ارتباطی خلبان بود.
Increased speed of communication means that people can act much more quickly and can make trends into self-fulfilling prophecies.
افزایش سرعت ارتباط به این معنی است که افراد می توانند بسیار سریعتر عمل کنند و می توانند به پیشگویی های خود تحقق بخش گرایش پیدا کنند.
The second type of communications package are those which both transfer and where appropriate translate as they do so.
نوع دوم بسته های ارتباطی آنهایی هستند که هم انتقال می دهند و هم در صورت لزوم ترجمه می شوند.
اهمیت ارتباطات موثر پرستار و بیمار را نمی توان بیش از حد مورد تاکید قرار داد.
در مرحله اول پروژه برخی مشکلات ارتباطی وجود داشت.
تمام خطوط تجاری Loral به جز بخش ارتباطات فضایی به لاکهید مارتین فروخته خواهد شد.
I think the market will be increasingly excited about wireless communication in general which could include direct-broadcast satellite programming.
من فکر میکنم که بازار به طور کلی در مورد ارتباطات بیسیم هیجانزده خواهد شد، که میتواند شامل برنامههای ماهوارهای پخش مستقیم باشد.
Good communication between team leaders and members is essential.
ارتباط خوب بین رهبران تیم و اعضا ضروری است.
attempts to improve communication with customers
تلاش برای بهبود ارتباط با مشتریان
این کمپین در تمام کانال های ارتباطی ظاهر می شود.
helping students develop their communication skills
به دانش آموزان کمک می کند تا مهارت های ارتباطی خود را توسعه دهند
non-verbal communication such as gestures or facial expressions
ارتباط غیر کلامی مانند ژست ها یا حالات چهره
We are in regular communication by email.
ما به طور منظم از طریق ایمیل در ارتباط هستیم.
communications technology
فناوری ارتباطات
برای پرتاب ماهواره ارتباطی
wireless/electronic/satellite communication
ارتباط بی سیم/الکترونیک/ماهواره
to intercept/disrupt/monitor communications
رهگیری / مختل کردن / نظارت بر ارتباطات
فرودگاه جدید ارتباطات بین جزایر را بهبود می بخشد.
پیامی از رهبر حزب
Good communication is important for business.
ارتباط خوب برای تجارت مهم است.
چندین سال است که با او ارتباطی ندارم.
نامه ها تنها وسیله ارتباطی آنهاست.
ما در ارتباط منظم با آدم ربایان هستیم.
We need better communication with clients.
ما نیاز به ارتباط بهتر با مشتریان داریم.
ارتباط از طریق نامه
برای باز نگه داشتن کانال های ارتباطی
برقراری ارتباط مستقیم بین برج های دیده بانی
اقداماتی که از ارتباط با دنیای خارج جلوگیری می کرد
گفتار سریعترین روش ارتباط بین افراد است.
پزشکان همیشه مهارت های ارتباطی خوبی ندارند.
برف سه روز است که مانع از ارتباط با دنیای خارج شده است.
پاریس ارتباطات ریلی خوبی با دیگر شهرهای بزرگ دارد.
آنها سعی کردند ارتباطات بین دو ستاد را مختل کنند.
او یک اطلاعیه رسمی در مورد سازماندهی مجدد وزارت دریافت کرد.
If you no longer wish to receive communications from us follow the instructions at the bottom of the email.
اگر دیگر نمیخواهید ارتباطاتی از ما دریافت کنید، دستورالعملهای موجود در پایین ایمیل را دنبال کنید.
ارتباط افسر با ژنرال
Television is an increasingly important means of communication.
تلویزیون یک وسیله ارتباطی است که به طور فزاینده ای مهم است.
We are in direct communication with Moscow.
ما در ارتباط مستقیم با مسکو هستیم.
correspondence
مکاتبات
dialogueUK
دیالوگ انگلستان
مخاطب
صحبت
اتحادیه
گفتگو
dealings
معاملات
بحث
relations
روابط
communion
اشتراک
socialisingUK
socialisingUK
socializingUS
اجتماعی شدن ایالات متحده
chat
چت کردن
dialogUS
دیالوگ ایالات متحده
گفتمان
social relations
روابط اجتماعی
speaking
صحبت كردن
talking
صحبت کردن
chatting
چت
interchange
تبادل
communicating
برقراری ارتباط
مناظره
تماس گرفتن
سخن، گفتار
intercourse
ارتباط جنسی
social intercourse
رابطه اجتماعی
articulation
مفصل بندی
banter
دست انداختن
chinwag
chinwag
consultation
مشاوره
corresponding
متناظر
سکوت
secrecy
رازداری
hush
ساکت کردن
discretion
اختیار
ساکت
reticence
خاموشی
blackout
لال بودن
muteness
سکون
quiescence
لب تنگی
tight-lippedness
هوای مرده
بی بیانی
hush-hush
بی زبانی
inarticulateness
کم حرفی
quietness
عدم ارتباط
quietude
توطئه سکوت
secretiveness
حجاب رازداری
speechlessness
استاندارد
taciturnity
هنوز
uncommunicativeness
سخن، گفتار
بی صدا بودن
veil of secrecy
بی صدا
عدم پاسخگویی
گنگ بودن
بی کلامی
soundlessness
noiselessness
unresponsiveness
dumbness
voicelessness
wordlessness