television

base info - اطلاعات اولیه

television - تلویزیون

noun - اسم

/ˈtelɪvɪʒn/

UK :

/ˈtelɪvɪʒn/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [television] در گوگل
description - توضیح

  • یک قطعه تجهیزات الکترونیکی به شکل جعبه با صفحه نمایش که می توانید برنامه ها را روی آن تماشا کنید

  • the programmes broadcast in this way


    برنامه ها به این شکل پخش می شود

  • the business of making and broadcasting programmes on television


    کسب و کار ساخت و پخش برنامه در تلویزیون

  • the piece of electronic equipment shaped like a box on which you can watch programmes, or the programmes that are broadcast using this. In everyday English, people usually say TV


    قطعه ای از تجهیزات الکترونیکی به شکل جعبه ای است که می توانید برنامه ها را روی آن تماشا کنید یا برنامه هایی که با استفاده از آن پخش می شوند. در زبان انگلیسی روزمره، مردم معمولاً می گویند تلویزیون

  • a television or the programmes that are broadcast on television


    یک تلویزیون یا برنامه هایی که از تلویزیون پخش می شوند

  • television programmes that are broadcast using satellites in space and which you need a special piece of equipment to be able to watch


    برنامه های تلویزیونی که با استفاده از ماهواره در فضا پخش می شوند و برای تماشای آنها به تجهیزات خاصی نیاز دارید


  • تلویزیونی که از طریق ماهواره یا کابل پخش نمی شود

  • television programmes that are broadcast by cable (=tubes containing wires that carry television pictures)


    برنامه های تلویزیونی که توسط کابل پخش می شوند (=لوله های حاوی سیم هایی که تصاویر تلویزیونی را حمل می کنند)

  • programmes that are broadcast using digital signals, with more choice and better quality pictures than ordinary television


    برنامه هایی که با استفاده از سیگنال های دیجیتال، با انتخاب بیشتر و تصاویر با کیفیت بهتر نسبت به تلویزیون معمولی پخش می شوند

  • a television that is much wider than it is high and wider than an ordinary television. Widescreen televisions are used for programmes that are broadcast using digital signals


    تلویزیونی که عریض‌تر از آن بلندتر و عریض‌تر از تلویزیون معمولی است. تلویزیون های عریض برای برنامه هایی که با استفاده از سیگنال های دیجیتال پخش می شوند استفاده می شود

  • a device shaped like a box with a screen that receives electrical signals and changes them into moving images and sound or the method or business of sending images and sound by electrical signals


    دستگاهی به شکل جعبه با صفحه نمایشی که سیگنال های الکتریکی را دریافت می کند و آنها را به تصاویر و صداهای متحرک تبدیل می کند، یا روش یا کار ارسال تصویر و صدا توسط سیگنال های الکتریکی

  • a large box with a viewing screen which receives electrical signals and changes them into moving pictures and sound


    یک جعبه بزرگ با یک صفحه نمایش که سیگنال های الکتریکی را دریافت می کند و آنها را به تصاویر و صداهای متحرک تبدیل می کند

  • Television is also the programs that you watch or the business of broadcasting them


    تلویزیون همچنین برنامه هایی است که تماشا می کنید یا شغل پخش آنها

  • a system of broadcasting images and sound using electrical signals, and the programmes that are shown


    سیستم پخش تصاویر و صدا با استفاده از سیگنال های الکتریکی و برنامه هایی که نشان داده می شود

  • Television brings events like the Olympic games into millions of homes.


    تلویزیون رویدادهایی مانند بازی های المپیک را به میلیون ها خانه می آورد.

  • a wide-screen TV


    یک تلویزیون با صفحه عریض

  • American television news programs are getting worse and worse.


    برنامه های خبری تلویزیون آمریکا بدتر و بدتر می شوند.

  • We shout our hatred of them at public forums and into radio and television microphones.


    ما نفرت خود را از آنها در تریبون های عمومی و میکروفن های رادیو و تلویزیون فریاد می زنیم.

  • a 36-inch television


    یک تلویزیون 36 اینچی


  • افرادی که زیاد تلویزیون تماشا می کنند، احتمالاً سنگین وزن هستند.


  • کاربردهای آموزشی تلویزیون


  • عموم مردم و کسانی که جلسات ما را از تلویزیون تماشا می کنند باید از خود بپرسند که آیا ما واقعاً داریم دعوا می کنیم.

  • The statement was aired for the first time in a recent television documentary on his life.


    این بیانیه برای اولین بار در یک مستند تلویزیونی اخیر درباره زندگی او پخش شد.


  • همچنین به یاد داشته باشید که دیگ بخار و تلفن و دریافت تلویزیون و رادیو را بررسی کنید.

  • He was sitting on the floor in front of the television.


    روی زمین جلوی تلویزیون نشسته بود.

  • He groaned and turned off the television.


    ناله کرد و تلویزیون را خاموش کرد.

  • Nothing else big was happening in the world and newspapers love to highlight problems that the television networks face.


    هیچ اتفاق بزرگ دیگری در جهان رخ نداد و روزنامه ها دوست دارند مشکلاتی را که شبکه های تلویزیونی با آن مواجه هستند برجسته کنند.


  • هر شب اخبار تلویزیون را تماشا می کنم.

  • People for instance are comfortable with the way televisions and telephones work.


    به عنوان مثال، مردم با نحوه کار تلویزیون و تلفن راحت هستند.

example - مثال
  • a widescreen/flat-screen/plasma television


    یک تلویزیون صفحه عریض / صفحه تخت / پلاسما


  • برای روشن/خاموش کردن تلویزیون

  • The series first appeared on television screens in 2017.


    این سریال اولین بار در سال 2017 روی پرده های تلویزیونی ظاهر شد.

  • We don't do much in the evenings except watch television.


    عصرها کار زیادی جز تماشای تلویزیون انجام نمی دهیم.

  • satellite/terrestrial/digital/network television


    تلویزیون ماهواره ای / زمینی / دیجیتال / شبکه

  • These plays were originally broadcast on live television.


    این نمایشنامه ها ابتدا از تلویزیون زنده پخش می شدند.

  • I'd like to work in television (= for a television company).


    من می خواهم در تلویزیون (= برای یک شرکت تلویزیونی) کار کنم.

  • a television show/series/programme/broadcast


    یک برنامه تلویزیونی / سریال / برنامه / پخش

  • a television drama/documentary/interview/commercial


    یک درام تلویزیونی/مستند/مصاحبه/تجاری

  • a television company/presenter/station/channel


    یک شرکت تلویزیونی / مجری / ایستگاه / کانال

  • a television viewer/audience


    بیننده/مخاطب تلویزیونی

  • a television ad/commercial


    یک تبلیغ تلویزیونی/تجاری


  • اخبار تلویزیون

  • What's on television tonight?


    امشب تلویزیون چه خبر است؟

  • Is there anything good on the telly tonight?


    آیا تلویزیون امشب چیز خوبی دارد؟

  • It was on TV yesterday.


    دیروز روی تلویزیون بود.

  • Millions watched the events on live television.


    میلیون ها نفر این رویدادها را از طریق تلویزیون زنده تماشا کردند.

  • The film has never been shown on television.


    این فیلم هرگز از تلویزیون پخش نشده است.

  • I recognize you. Aren't you on television?


    من شما را می شناسم. تو تلویزیون نیستی؟

  • She's always appearing on television.


    او همیشه در تلویزیون ظاهر می شود.

  • She recalled her first television appearance forty years ago.


    او اولین حضور تلویزیونی خود را چهل سال پیش به یاد آورد.

  • The Olympics receive extensive television coverage.


    المپیک پوشش تلویزیونی گسترده ای دریافت می کند.

  • The state television screened pictures of the trial.


    تلویزیون دولتی تصاویر محاکمه را نمایش داد.

  • The trial was broadcast by local television.


    این محاکمه توسط تلویزیون محلی پخش شد.


  • اقتباسی تلویزیونی از رمان محبوب


  • یک دوربین تلویزیونی

  • a 3D/an HD television


    یک تلویزیون 3D/یک HD


  • آیا می توانید تلویزیون را کم کنید؟

  • It's one of the few television programmes that I still watch.


    این یکی از معدود برنامه های تلویزیونی است که هنوز تماشا می کنم.


  • آیا امشب چیز خوبی در تلویزیون وجود دارد؟

  • Clare has worked in television since she left college.


    کلر از زمانی که کالج را ترک کرد در تلویزیون کار کرده است.

synonyms - مترادف
  • telly


    تلویزیونی

  • TV


    تلویزیون

  • box


    جعبه


  • لوله

  • gogglebox


    جعبه عینک

  • receiver


    گیرنده


  • ایستگاه

  • vid


    vid


  • ویدئو

  • idiot box


    جعبه احمق

  • goggle-box


    صفحه نمایش کوچک


  • لوله سینه

  • boob tube


    دستگاه تلویزیون

  • TV set


    پرستار بچه


  • دور

  • baby-sitter


    چشم


  • گیرنده تلویزیون

  • goggle box



  • tele


  • eye


  • television receiver


antonyms - متضاد

  • کتاب


  • کنسرت

  • opera


    اپرا

  • playhouse


    خانه بازی

  • theaterUS


    تئاتر آمریکا

  • theatreUK


    تئاتر انگلستان


  • کارایی


  • سرگرمی


  • نشان می دهد


  • بازی

لغت پیشنهادی

fouled

لغت پیشنهادی

atomicity

لغت پیشنهادی

bedtime