recognize

base info - اطلاعات اولیه

recognize - تشخیص

verb - فعل

/ˈrekəɡnaɪz/

UK :

/ˈrekəɡnaɪz/

US :

family - خانواده
recognition
به رسمیت شناختن
unrecognizable
غیر قابل تشخیص
google image
نتیجه جستجوی لغت [recognize] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • I recognized him as soon as he came in the room.


    به محض اینکه وارد اتاق شد او را شناختم.


  • آیا این آهنگ را می شناسید؟


  • شما ممکن است نام را تشخیص ندهید اما چهره او را خواهید شناخت.

  • I recognized the voice immediately.


    بلافاصله صدا را شناختم.

  • I recognized her by her red hair.


    من او را از موهای قرمزش شناختم.

  • I recognized him from the photo in the paper.


    من او را از روی عکس روی کاغذ شناختم.

  • He recognized the man as one of the police officers.


    او این مرد را یکی از افسران پلیس تشخیص داد.

  • They recognized the need to take the problem seriously.


    آنها نیاز به جدی گرفتن مشکل را تشخیص دادند.


  • بسیاری از ما اهمیت رژیم غذایی را درک می کنیم.

  • The government does recognize the value of the arts in this country.


    دولت ارزش هنر را در این کشور به رسمیت می شناسد.


  • شما باید این واقعیت را درک کنید که وضعیت تغییر کرده است.

  • Drugs were not recognized as a problem then.


    در آن زمان مواد مخدر به عنوان یک مشکل شناخته نشد.

  • Drugs were not recognized to be a problem then.


    هیچ کس متوجه نشد که وضعیت چقدر اضطراری است.

  • Nobody recognized how urgent the situation was.


    ما متوجه شدیم که کار ساده نیست.

  • We recognized that the task was not straightforward.


    به طور گسترده ای شناخته شده است که خستگی راننده یک مشکل در بزرگراه ها است.

  • It is widely recognized that driver fatigue is a problem on motorways.


    مشخص شد که این راه حل فقط می تواند موقتی باشد.

  • It was recognized that this solution could only be temporary.


    بریتانیا از به رسمیت شناختن رژیم جدید خودداری کرده است.

  • The UK has refused to recognize the new regime.


    این مدارک در سراسر اتحادیه اروپا به رسمیت شناخته شده است.

  • These qualifications are recognized throughout the EU.


    حقوق بشر به رسمیت شناخته شده بین المللی

  • internationally recognized human rights


    دادگاه به صراحت حق وجود این گروه را به رسمیت شناخت.

  • The court explicitly recognized the group's right to exist.


    این سازمان به طور رسمی به عنوان یک اتحادیه صنفی به رسمیت شناخته نشده است.

  • The organization has not been officially recognized as a trade union.


    این گونه جنایات توسط حقوق بین الملل به عنوان جنایت علیه بشریت شناخته می شوند.

  • Such crimes are recognized by international law as crimes against humanity.


    او به عنوان رهبر طبیعی آنها شناخته می شود.

  • He is recognized to be their natural leader.


    این کتاب اکنون به عنوان یک کتاب کلاسیک شناخته شده است.

  • The book is now recognized as a classic.


    او یک مرجع شناخته شده در این موضوع است.

  • She's a recognized authority on the subject.


    خدمات او به ایالت با اعطای نشان شوالیه شناخته شد.

  • His services to the state were recognized with the award of a knighthood.


    او توانست مهاجم خود را شناسایی کند.

  • She was able to identify her attacker.


    هنوز نام قربانی اعلام نشده است.

  • The victim has not yet been named.


    من فقط می توانستم یک شکل را در تاریکی تشخیص دهم.

  • I could just make out a figure in the darkness.


    بلافاصله ساختمان را شناختم.

  • I immediately recognized the building.


synonyms - مترادف

  • شناسایی کنید


  • محل


  • دانستن


  • به خاطر آوردن


  • یاد آوردن

  • recollect


    به یاد بیاور


  • تمیز دادن

  • espy


    جاسوسی


  • انگشت


  • اطلاع

  • peg


    گیره

  • pinpoint


    مشخص کردن


  • نقطه

  • agnize


    برافروختن

  • descry


    شرح دادن

  • determinate


    تعیین کنند

  • diagnose


    تشخیص دادن

  • diagnosticate


    تشخیص دهد

  • ken


    کن

  • nail


    ناخن - میخ

  • tab


    برگه

  • tag


    برچسب زدن

  • verify


    تایید کنید


  • درست کردن


  • انتخاب کردن


  • آشنا باش


  • دکمه پایین


  • به ذهن زنگ بزن

  • flash on


    فلاش روشن


  • از روی دید بشناسید


  • نامی برای

antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

acrimonious

لغت پیشنهادی

backbreaking

لغت پیشنهادی

bedeck