recognize
recognize - تشخیص
verb - فعل
UK :
US :
غیر قابل تشخیص
to know who someone is or what something is, because you have seen, heard, experienced, or learned about them in the past
برای اینکه بدانید کسی کیست یا چیزی چیست، زیرا در گذشته او را دیده اید، شنیده اید، تجربه کرده اید، یا درباره او یاد گرفته اید
پذیرش رسمی اینکه یک سازمان، دولت، سند و غیره دارای اختیارات قانونی یا رسمی است
قبول یا اعتراف به اینکه چیزی درست است
اگر چیزی توسط مردم تشخیص داده شود، متوجه می شوند که مهم یا بسیار خوب است
to officially and publicly thank someone for something they have done, by giving them a special honour
تشکر رسمی و علنی از کسی برای کاری که انجام داده است، با دادن یک افتخار خاص
دانستن اینکه کسی کیست یا چیزی چیست، به ویژه به این دلیل که قبلاً او را دیده یا شنیده اید
کسی یا چیزی را بشناسد و بگوید او کیست یا چیست
برای تشخیص و درک تفاوت بین دو یا چند چیز یا افراد
توانایی دیدن یا شنیدن چیزی یا کسی – زمانی استفاده می شود که انجام این کار بسیار دشوار است
متوجه شدن یا فهمیدن چیزی با دقت نگاه کردن یا فکر کردن به آن
شناسایی کسی یا چیزی Know اغلب در زبان انگلیسی روزمره به جای شناسایی استفاده می شود
توانایی تشخیص کسی یا چیزی
to know who a person is or what something is, or to know something about them as soon as you see them or hear their name
اینکه بدانی یک شخص کیست یا چیزی چیست، یا به محض اینکه او را دیدی یا نامش را شنیدی چیزی در مورد او بدانی
to accept officially that an organization government etc has legal or official authority
پذیرش رسمی اینکه یک سازمان، دولت و غیره دارای اختیارات قانونی یا رسمی هستند
قبول کردن و اعتراف به اینکه چیزی درست است
برای نشان دادن چیزی با مبلغی خاص، به شیوه ای خاص و غیره در حساب های یک شرکت
شناختن کسی یا چیزی چون قبلاً او را دیده یا شنیده اید یا تجربه کرده اید
پذیرش اینکه چیزی قانونی، درست یا مهم است
اگر دستاوردهای یک فرد به رسمیت شناخته شود، تایید رسمی برای او نشان داده می شود
شناختن شخص یا چیزی چون قبلاً آن شخص یا چیزی را دیده یا تجربه کرده اید
پذیرش اینکه چیزی درست، مهم یا قانونی است
To recognize is also to show public appreciation for the achievements of someone or a person or group
به رسمیت شناختن همچنین نشان دادن قدردانی عمومی از دستاوردهای یک فرد، یک فرد یا گروه است
to know what something is because you have seen it before or because you have heard or read about it
دانستن اینکه چیزی چیست زیرا قبلاً آن را دیده اید یا در مورد آن شنیده یا خوانده اید
پذیرش اینکه چیزی درست یا مهم است
ستایش یا پاداش دادن به کسی برای کاری که انجام داده است
to accept officially that a person or an organization has authority to do things, usually because they can achieve an acceptable standard
به طور رسمی بپذیرند که یک شخص یا یک سازمان اختیار انجام کارها را دارد، معمولاً به این دلیل که می توانند به استاندارد قابل قبولی دست یابند
اگر یک ماشین چیزی را تشخیص دهد، می تواند آن را به صورت الکترونیکی بخواند و اطلاعات را به دست آورد
to calculate a number or amount in a particular way so that it can be included in a company's accounts
برای محاسبه یک عدد یا مبلغ به روشی خاص به طوری که بتوان آن را در حساب های یک شرکت درج کرد
Aaron was humming a tune I didn't recognize.
هارون آهنگی را زمزمه می کرد که من نمی شناختم.
مدارس دولتی ملزم به شناسایی هیچ سازمان دانش آموزی فوق برنامه نیستند.
در میان این عوامل، درمان با سالیسیلات رایج ترین علت شناخته شده هیپواوریسمی است.
به محض اینکه وارد اتاق شد او را شناختم.
آیا این آهنگ را می شناسید؟
شما ممکن است نام را تشخیص ندهید اما چهره او را خواهید شناخت.
بلافاصله صدا را شناختم.
من او را از موهای قرمزش شناختم.
من او را از روی عکس روی کاغذ شناختم.
او این مرد را یکی از افسران پلیس تشخیص داد.
آنها نیاز به جدی گرفتن مشکل را تشخیص دادند.
بسیاری از ما اهمیت رژیم غذایی را درک می کنیم.
دولت ارزش هنر را در این کشور به رسمیت می شناسد.
شما باید این واقعیت را درک کنید که وضعیت تغییر کرده است.
در آن زمان مواد مخدر به عنوان یک مشکل شناخته نشد.
هیچ کس متوجه نشد که وضعیت چقدر اضطراری است.
ما متوجه شدیم که کار ساده نیست.
به طور گسترده ای شناخته شده است که خستگی راننده یک مشکل در بزرگراه ها است.
مشخص شد که این راه حل فقط می تواند موقتی باشد.
بریتانیا از به رسمیت شناختن رژیم جدید خودداری کرده است.
این مدارک در سراسر اتحادیه اروپا به رسمیت شناخته شده است.
These qualifications are recognized throughout the EU.
حقوق بشر به رسمیت شناخته شده بین المللی
internationally recognized human rights
دادگاه به صراحت حق وجود این گروه را به رسمیت شناخت.
این سازمان به طور رسمی به عنوان یک اتحادیه صنفی به رسمیت شناخته نشده است.
این گونه جنایات توسط حقوق بین الملل به عنوان جنایت علیه بشریت شناخته می شوند.
او به عنوان رهبر طبیعی آنها شناخته می شود.
این کتاب اکنون به عنوان یک کتاب کلاسیک شناخته شده است.
او یک مرجع شناخته شده در این موضوع است.
خدمات او به ایالت با اعطای نشان شوالیه شناخته شد.
او توانست مهاجم خود را شناسایی کند.
هنوز نام قربانی اعلام نشده است.
من فقط می توانستم یک شکل را در تاریکی تشخیص دهم.
بلافاصله ساختمان را شناختم.
I immediately recognized the building.
شناسایی کنید
محل
دانستن
به خاطر آوردن
یاد آوردن
recollect
به یاد بیاور
تمیز دادن
espy
جاسوسی
انگشت
اطلاع
peg
گیره
pinpoint
مشخص کردن
نقطه
agnize
برافروختن
descry
شرح دادن
determinate
تعیین کنند
diagnose
تشخیص دادن
diagnosticate
تشخیص دهد
ken
کن
nail
ناخن - میخ
tab
برگه
tag
برچسب زدن
verify
تایید کنید
درست کردن
انتخاب کردن
آشنا باش
دکمه پایین
به ذهن زنگ بزن
flash on
فلاش روشن
از روی دید بشناسید
نامی برای
فراموش کردن
نادیده گرفتن
disremember
اشتباه به خاطر می آورد
misrecollect
به خاطر نیاوردن
obliviate
به یاد نمی آورد
بگذار بلغزد
پاک فراموش کن
not recollect
به فراموشی سپرده شود
از ذهن دور کن
یک جای خالی بکش
consign to oblivion
ناتوانی در به یاد آوردن
موفق به به خاطر سپردن
از بین رفتن
قادر به تصویر کردن نیست
قادر به یادآوری نیست
قادر به یادآوری نباشند
ناتوان از فکر کردن
بگذار از حافظه بگذرد
قادر به احضار نباشند
نمی تواند به ذهن بیاورد
قادر به یادآوری به ذهن نباشند
بد به یاد آوردن
misremember