such

base info - اطلاعات اولیه

such - چنین

determiner, pronoun - تعیین کننده، ضمیر

/sʌtʃ/

UK :

/sʌtʃ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [such] در گوگل
description - توضیح
example - مثال

  • این موضوع آنقدر اهمیت داشت که نمی توانستیم از آن چشم پوشی کنیم.

  • Why are you in such a hurry?


    چرا انقدر عجله داری؟

  • It's such a beautiful day!


    چنین روز زیبایی است!

  • Such is the elegance of this typeface that it is still a favourite of designers.


    ظرافت این فونت به حدی است که هنوز مورد علاقه طراحان است.

  • They had been invited to a Hindu wedding and were not sure what happened on such occasions.


    آنها به یک عروسی هندو دعوت شده بودند و مطمئن نبودند که در چنین مواقعی چه اتفاقی افتاده است.

  • He said he didn't have time or made some such excuse.


    او گفت که وقت ندارد یا چنین بهانه ای آورده است.

  • She longed to find somebody who understood her problems, and in him she thought she had found such a person.


    او آرزو داشت کسی را بیابد که مشکلات او را درک کند و فکر می کرد چنین شخصی را در او پیدا کرده است.

  • We were second-class citizens and they treated us as such.


    ما شهروند درجه دو بودیم و با ما اینطور رفتار می کردند.

  • Accountants were boring. Such (= that) was her opinion before meeting Ian!


    حسابداران خسته کننده بودند. این (= آن) نظر او قبل از ملاقات با ایان بود!

  • There is no such thing as a free lunch.


    هیچ چیزی به عنوان ناهار رایگان وجود دارد.

  • Such advice as he was given (= it was not very much) has proved almost worthless.


    چنین نصیحتی که به او داده شد (= خیلی زیاد نبود) تقریباً بی ارزش شده است.

  • The knot was fastened in such a way that it was impossible to undo.


    گره به گونه ای بسته شده بود که باز کردن آن غیرممکن بود.

  • The damage was such that it would cost thousands to repair.


    خسارت به حدی بود که تعمیر آن هزاران هزینه داشت.

  • The centre offers activities like canoeing and sailing and such.


    این مرکز فعالیت هایی مانند قایق رانی و قایقرانی و غیره را ارائه می دهد.

  • The new job is not a promotion as such but it has good prospects.


    شغل جدید به عنوان یک ارتقاء نیست، اما چشم انداز خوبی دارد.

  • ‘Well, did they offer it to you?’ ‘No, not as such but they said I had a good chance.’


    «خب، آیا آن را به شما پیشنهاد دادند؟» «نه، نه، اما آنها گفتند که من شانس خوبی دارم.»

  • Wild flowers such as primroses are becoming rare.


    گلهای وحشی مانند پامچال در حال نادر شدن هستند.

  • ‘There are loads of things to do.’ ‘Such as?’ (= give me an example)


    «کارهای زیادی برای انجام دادن وجود دارد.» «مانند؟» (= برای من مثال بزنید)

  • Opportunities such as this did not come every day.


    چنین فرصت هایی هر روز پیش نمی آمد.

  • The food such as it was, was served at nine o'clock.


    غذا، همان طور که بود، ساعت نه سرو شد.

  • The website has a variety of interactive exercises (e.g. matching games, crosswords and quizzes).


    این وب سایت دارای انواع تمرین های تعاملی (مانند بازی های تطبیق، جدول کلمات متقاطع و آزمون ها) است.

  • The website has a variety of interactive exercises, including matching games, crosswords and quizzes.


    این وب سایت دارای انواع تمرین های تعاملی، از جمله بازی های تطبیق، جدول کلمات متقاطع و آزمون ها است.

  • Internet technologies, such as wikis, blogs and social networking sites, have changed the way that people find information and interact with it.


    فن‌آوری‌های اینترنتی، مانند ویکی‌ها، وبلاگ‌ها و سایت‌های شبکه‌های اجتماعی، روشی را که مردم اطلاعات پیدا می‌کنند و با آن‌ها ارتباط برقرار می‌کنند، تغییر داده‌اند.

  • Many websites allow users to contribute information. A good example of this is the ‘wiki’, a type of website that anyone can edit.


    بسیاری از وب‌سایت‌ها به کاربران اجازه می‌دهند تا اطلاعات را به اشتراک بگذارند. نمونه بارز این «ویکی» است، نوعی وب‌سایت که هر کسی می‌تواند آن را ویرایش کند.

  • Wikis vary in how open they are. For example some wikis allow anybody to edit content while others only allow registered users to do this.


    ویکی ها از نظر باز بودن متفاوت هستند. برای مثال، برخی ویکی‌ها به هر کسی اجازه ویرایش محتوا را می‌دهند، در حالی که برخی دیگر فقط به کاربران ثبت‌نام شده اجازه می‌دهند این کار را انجام دهند.

  • Wikis vary in how open they are. Some wikis, for example/for instance allow anybody to edit content while others only allow registered users to do this.


    ویکی ها از نظر باز بودن متفاوت هستند. برخی از ویکی‌ها، برای مثال/مثلا، به هر کسی اجازه ویرایش محتوا را می‌دهند، در حالی که برخی دیگر فقط به کاربران ثبت‌نام شده اجازه می‌دهند این کار را انجام دهند.


  • افراد بیشتری اخبار خود را در اینترنت می خوانند. برای مثال، بیش از 14 میلیون نفر اکنون نسخه آنلاین آکسفورد هرالد را می خوانند.

  • Online newspapers are now more popular than paper ones. ‘The Oxford Herald’ is a case in point. Its print circulation has fallen in recent years, while its website attracts millions of users every month.


    روزنامه‌های آنلاین در حال حاضر محبوب‌تر از روزنامه‌های کاغذی هستند. «آکسفورد هرالد» نمونه‌ای است. تیراژ چاپ آن در سال های اخیر کاهش یافته است، در حالی که وب سایت آن هر ماه میلیون ها کاربر را جذب می کند.

  • That's such a good film.


    خیلی فیلم خوبیه


  • به نظر می رسد برای یک روز رانندگی بسیار طولانی است.

  • You're such an idiot!


    تو خیلی احمقی!

synonyms - مترادف

  • این


  • که


  • اینها


  • آن ها


  • آنها

  • dem


    دم

  • dat


    داده

  • dis


    دیس


  • خاص

  • the above-mentioned


    ذکر شده در بالا

antonyms - متضاد

  • ناهمسان

  • dissimilar


    غیر مشابه


  • گوناگون، متنوع

  • unakin


    ناخوشایند


  • بر خلاف

  • unalike


    مشابه

  • disparate


    مختلف


  • متمایز

  • contrasting


    متضاد

  • distinguishable


    قابل تشخیص

  • contrary


    مخالف

  • contrasted


    متضاد شد

  • divergent


    واگرا

  • heterogeneous


    ناهمگون

  • contrastive


    متناقض

  • conflicting


    ناسازگار

  • opposed


    درگیری

  • incompatible


    گونه

  • inconsistent


    ناهماهنگ

  • clashing


    غیر مرتبط

  • variant


    ناهمخوان

  • antithetical


    غیر صمیمی

  • mismatched


    متفاوت است

  • discrepant


    غیر یکسان

  • unrelated


    نامناسب

  • incongruous



  • varying


  • discordant


  • non-identical


  • ill-matched


لغت پیشنهادی

tabulation

لغت پیشنهادی

publishers

لغت پیشنهادی

approver