diverse

base info - اطلاعات اولیه

diverse - گوناگون، متنوع

adjective - صفت

/daɪˈvɜːrs/

UK :

/daɪˈvɜːs/

US :

family - خانواده
diversification
تنوع بخشی
diversity
تنوع
diversify
متنوع کردن
google image
نتیجه جستجوی لغت [diverse] در گوگل
description - توضیح

  • بسیار متفاوت از یکدیگر


  • از جمله انواع مختلفی از افراد یا چیزها


  • متنوع یا متفاوت

  • varied or different


    من هرگز متوجه نشدم که زمین در آفریقا اینقدر متنوع است.

  • I never realized that the terrain in Africa is so diverse.


    بخش تجاری متنوع ترین و پراکنده ترین بخش از سه بخش درگیر در ارائه فرصت های ورزشی است.

  • The commercial sector is the most diverse and fragmented of the three sectors involved in the provision of sporting opportunities.


    هدف کالج موسیقی تشویق استعدادهای مختلف مانند اعضای ارکسترهای سمفونیک و گروه های پاپ است.

  • The music college aims to encourage talents as diverse as members of symphony orchestras and pop groups.


    اقامتگاه ها به اندازه پارک متنوع هستند: .

  • The lodges are as diverse as the park: .


    طبقه بندی پستانداران شامل موجوداتی به تنوع نهنگ، فیل و انسان است.

  • The category of mammals contains creatures as diverse as whales, elephants, and human beings.


    افراد همفکر متوجه این موضوع شده اند و نتیجه آن این است که همیشه مخاطبان مختلفی را به خود جذب کرده اند.

  • Like-minded people have noticed this with the results that they've always drawn diverse audiences.


    نیویورک یکی از متنوع ترین شهرهای جهان از نظر فرهنگی است.

  • New York is one of the most culturally diverse cities in the world.


    این پروژه یک گروه متنوع متشکل از 20000 نوجوان از 9 دبیرستان را مورد مطالعه قرار داد.

  • The project studied a diverse group of 20,000 teenagers from nine high schools.


    و سطح سواد پایه برای گروه متنوع تری از جوانان بالاتر است.

  • And basic literacy levels are higher for a more diverse group of young people.


    ما معتقدیم که کمیته باید ساختار متنوع جامعه ما را منعکس کند.


  • طراحی برنامه ای که نیازهای متنوع همه کاربران ما را برآورده کند دشوار است.


  • اقتصاد منطقه در حال حاضر نسبت به 10 سال پیش متنوع تر است.

  • The region's economy is more diverse now than it was 10 years ago.


    دیدگاه های سیاسی متنوع


  • این قلعه تبدیل به یک پست تجاری شد که جمعیت متنوع مذهبی را به خود جذب کرد.

  • The fort became a trading post that attracted a religiously diverse population.


    افراد از طیف متنوعی از زمینه های اجتماعی، اقتصادی و آموزشی وارد سازمان می شوند.


  • بابون ها حیوانات بسیار باهوشی هستند و یاد می گیرند که نیازهای بیولوژیکی خود را به روش های اغلب متنوع برآورده کنند.

  • Baboons are highly intelligent animals and learn to satisfy their biological needs in many often diverse ways.


example - مثال
  • People from diverse cultures were invited to the event.


    مردمی از فرهنگ های مختلف به این مراسم دعوت شده بودند.

  • My interests are very diverse.


    علایق من بسیار متنوع است.

  • The school is a richly diverse community.


    مدرسه یک جامعه بسیار متنوع است.

  • an ethnically diverse population


    یک جمعیت از لحاظ قومیتی متنوع

  • The US is a vast and diverse country.


    ایالات متحده یک کشور وسیع و متنوع است.

  • Students from countries as diverse as Colombia and Lithuania use Cambridge textbooks.


    دانش آموزان کشورهای مختلف مانند کلمبیا و لیتوانی از کتاب های درسی کمبریج استفاده می کنند.

  • New York is a very culturally/ethnically diverse city.


    نیویورک از نظر فرهنگی/قومی شهری بسیار متنوع است.

  • We hold very diverse views on the topic.


    ما نظرات بسیار متنوعی در مورد موضوع داریم.

  • Lowell, Massachusetts, is noted for its diverse ethnic communities, among them French-Canadians, English, Irish, Greeks, Poles, and Cambodians.


    لاول، ماساچوست، به دلیل جوامع قومی مختلف، از جمله فرانسوی-کانادایی، انگلیسی، ایرلندی، یونانی، لهستانی و کامبوجیایی مورد توجه است.

synonyms - مترادف
  • varied


    متنوع

  • assorted


    متفرقه

  • miscellaneous


    مختلف


  • مختلط

  • mixed


    متنوع شده است

  • diversified


    تعداد زیاد و متنوع

  • sundry


    رنگارنگ

  • manifold


    ناهمگون

  • motley


    التقاطی

  • heterogeneous


    متفاوت است

  • variegated


    بی تفاوت

  • eclectic


    گونه

  • varying


    همه کاره

  • indiscriminate


    متضاد

  • variant


    چند وجهی

  • omnifarious


    رنگارنگ انگلستان

  • contrastive


    رنگارنگ آمریکا

  • multifaceted


    بی رویه

  • colourfulUK


    بسیار و متنوع

  • colorfulUS


    ناهمسان

  • varicolored


    غواصان

  • irregular


    متعدد


  • زیاد

  • multifarious


    چندین


  • divers


  • disparate


  • multitudinous





antonyms - متضاد

  • یکسان


  • مشابه

  • alike


    استوار


  • دقیق


  • همسان

  • identical


    غیر قابل تشخیص

  • indistinguishable


    پسندیدن


  • منظم


  • بی تاثیر

  • unaffected


    بدون تغییر

  • unaltered


    بی تنوع

  • unchanged


    همگن

  • unvaried


    مربوط

  • homogeneous


    استاندارد شده انگلستان

  • related


    ایالات متحده استاندارد شده

  • standardisedUK


    غیر متغیر

  • standardizedUS


    لباس فرم

  • unchanging


    مطابق

  • unvarying


    خویشاوندان


  • موازی

  • conforming


    خویشاوندی

  • kin


    تنها

  • parallel


    ثابت

  • kindred


    استاندارد


  • یک دست


  • هماهنگ

  • changeless


    زوج


  • unmixed


  • harmonious



لغت پیشنهادی

correlated

لغت پیشنهادی

basked

لغت پیشنهادی

brushwork