vast
vast - وسیع
adjective - صفت
UK :
US :
بسیار بزرگ
فوق العاده بزرگ
اینها، به علاوه انبوهی از انتظارات مختلف، به ارتباطات گسترده ای نیاز دارند.
منطقه وسیعی از زمین های بایر
مناطق وسیعی از جنگل های بارانی آمازون نابود شده است.
رپرتوار کاراته دارای مجموعه وسیعی از ضربات فنی است.
فواصل زیاد یک جامعه منزوی را از دیگری جدا می کند.
ایالات متحده بیش از حد مشغول بهره برداری از امکانات بازار وسیع داخلی خود بود.
وسعت وسیع بیابان
یک پیشرفت گسترده
این یک قانون ساده است و برای 40 سال اکثریت قریب به اتفاق موسسات خیریه به شدت این ممنوعیت را رعایت کرده اند.
This is a simple rule and for 40 years the vast majority of charitable organizations have strictly observed the prohibition.
پناهجویان به تعداد زیادی از روستاهای سراسر مرز وارد شدند.
در مراسم عروسی مقدار زیادی غذا و نوشیدنی مصرف شد.
فناوری اختصاص داده شده است و بنابراین انتظار نمی رود که در طول عمر یک محصول کاهش زیادی در هزینه داشته باشد.
Technology is dedicated and therefore vast reductions in cost in the lifetime of a product are not to be expected.
منطقه وسیعی از جنگل
یک جمعیت گسترده
در اکثریت قریب به اتفاق موارد، این نباید مشکلی ایجاد کند.
آنها طیف وسیعی از محصولات را می فروشند.
حجم وسیعی از اطلاعات
هنگام غروب خفاش ها در تعداد زیادی ظاهر می شوند.
مقادیر زیادی غذا
امپراتوری تجاری او گسترده بود.
مبالغ هنگفت پول
جلوه های ویژه نسبت به فیلم اصلی پیشرفت زیادی داشتند.
او در مورد طیف وسیعی از موضوعات می نویسد.
این کشور بسیار غنی با منابع گسترده است.
کمک شما تفاوت زیادی ایجاد کرد.
ما یک خیمه شب بازی با هزینه هنگفت استخدام کرده ایم.
در جنوب منطقه وسیعی از بیابان قرار داشت.
جمعیت زیادی در مسیر ماراتن صف کشیده بودند.
مخاطبان زیادی این پخش را تماشا کردند.
حجم جزئیات کتاب بسیار زیاد است.
افرادی که از توصیه های ما استفاده کرده اند مبالغ / مبالغ هنگفتی برای خود پس انداز کرده اند.
اکثریت قریب به اتفاق کودکان در مدارس دولتی تحصیل می کنند.
اکثریت قریب به اتفاق دانشجویان ما - نزدیک به 90 درصد - در عرض چهار سال فارغ التحصیل می شوند.
من فکر می کنم فیلم اصلی نسبت به نسخه بازسازی شده بسیار برتر بود.
وسیع
elephantine
فیل
humongous
انبوه
mighty
توانا
astronomical
نجومی
colossal
غول آسا
عظیم
expansive
گسترده
gigantic
غول پیکر
بزرگ
غیر قابل محاسبه
immense
هیولا
incalculable
بسیار بزرگ و مهم
شگفت انگیز
monstrous
قابل توجه
monumental
ابدی
prodigious
کوهستانی
نامحدود
کافی
بی حد و مرز
eternal
جامع
gargantuan
ginormous
mega
mountainous
stupendous
unlimited
ample
boundless
کوچک
کم اهمیت
diminutive
کاهنده
minuscule
مقدار کمی
میکروسکوپی
microscopic
مینیاتوری
miniature
دقیقه
ضعیف
puny
ناچیز
insignificant
مینی
microscopical
حداقل
mini
محدود، تنگ
minimal
قابل اغماض
ریزه
negligible
پینتیز شده
petite
محصور
pintsized
ناچیز ایالات متحده
restricted
meagreUK
meagerUS
جیب
meagreUK
کوتاه
paltry
اندک
سرسری
گاز گرفتن
دیوونه
smallish
غیر قابل تقدیر
bantam
بی نهایت کوچک
bitesize
غیر قابل توجه
dinky
inappreciable
infinitesimal
insubstantial