pocket - جیب
noun - اسم
UK :
US :
یک نوع کیف کوچک در یا روی کت، شلوار و غیره که می توانید پول، کلید و غیره را در آن قرار دهید
مقدار پولی که باید خرج کنید
کیسه کوچک یا تکه ای از مواد که به چیزی بسته شده تا بتوانید چیزها را در آن قرار دهید
یک ناحیه یا مقدار کوچکی از چیزی که با آنچه در اطراف آن قرار دارد متفاوت است
یک تور کوچک روی میز استخر، اسنوکر یا بیلیارد که سعی میکنید توپها را به آن بزنید.
برای گذاشتن چیزی در جیبت
to steal money especially money that you are responsible for
برای سرقت پول، به خصوص پولی که شما مسئول آن هستید
to get a large amount of money win a prize etc especially in a way that seems very easy or slightly dishonest
به دست آوردن مقدار زیادی پول، بردن جایزه و غیره، به خصوص به روشی که بسیار آسان یا کمی نادرست به نظر می رسد
زدن توپ به جیب در بازی استخر، اسنوکر یا بیلیارد
به اندازه کافی کوچک که بتوان آن را در جیب خود حمل کرد
برای اشاره به مقدار پولی که مردم برای خرج کردن در دسترس دارند استفاده می شود
یک منطقه کوچک یا بخشی از چیزی که در آن موقعیت با سایر مناطق یا بخشها بسیار متفاوت است
پس از یک رویداد مانند یک معامله تجاری، کمتر از آنچه باید داشته باشید، پول داشته باشید
برای دادن پول به کسی که به آن نیاز دارد
به خصوص با استفاده از روش های غیرمنصفانه پول زیادی به دست آورید
یک ماشین حساب، فرهنگ لغت و غیره که به اندازه کافی کوچک است تا در جیب خود حمل کنید
برای به دست آوردن پول، به خصوص به روشی کمی غیر صادقانه یا زمانی که لیاقت آن را ندارید
to steal money especially money you are responsible for
برای سرقت پول، به خصوص پولی که مسئول آن هستید
a small bag for carrying things in made of cloth and sewn into the inside or onto the outside of a piece of clothing
یک کیسه کوچک برای حمل اشیاء، ساخته شده از پارچه و دوخته شده به داخل یا خارج از یک تکه لباس
a container usually made of cloth, that is sewn into or onto a bag or attached to a seat or door in a vehicle
ظرفی که معمولاً از پارچه ساخته میشود و داخل یا روی یک کیسه دوخته میشود یا به صندلی یا در یک وسیله نقلیه متصل میشود.
یکی از چندین سوراخ اطراف لبه میز بیلیارد یا اسنوکر که توپ ها به آن ضربه می زنند.
مقدار پولی که کسی برای خرج کردن دارد
گروه، ناحیه یا توده ای از چیزی که جدا و متفاوت از آنچه در اطراف آن قرار دارد
a space between the teeth and the gums (= the firm pink flesh inside the mouth covering the bones into which the teeth are fixed) that can contain bacteria that cause disease
فضایی بین دندانها و لثهها (= گوشت صورتی سفت داخل دهان که استخوانهایی را که دندانها در آن ثابت شدهاند میپوشاند) که میتواند حاوی باکتریهایی باشد که باعث بیماری میشوند.
برای زدن توپ بیلیارد یا اسنوکر به جیب
گرفتن چیزی برای خود، به خصوص غیر صادقانه
برای توصیف چیزی استفاده می شود که به اندازه کافی کوچک است که در جیب خود قرار دهید یا مرتباً آن را در جیب خود حمل می کنید
used to describe something that is small enough to put in your pocket or that you regularly carry in your pocket
کوچکتر از حد معمول
کیسه کوچکی که معمولاً از پارچه ساخته می شود و در داخل یا خارج لباس دوخته می شود و برای نگهداری اشیاء کوچک استفاده می شود.
a small bag usually made of cloth, sewn on the inside or outside of a piece of clothing and used to hold small objects
جیب نیز ظرف کوچکی است که بخشی از چیز دیگری است یا به آن متصل است
یک ژاکت / کت / پیراهن / جیب شلوار
یک پشت / یک باسن / یک جیب داخلی
یادداشت را در جیبم گذاشتم.
ما سه تایی اونجا ایستاده بودیم و دست در جیب بودیم و منتظر بودیم.
دستش را در جیبش برد و گوشی اش را بیرون آورد.
دست هایت را از جیب بیرون بیاور!
جیب های خود را بچرخانید (= جیب های خود را خالی کنید).
دیکشنری جیبی (= دیکشنری که به اندازه کافی کوچک باشد که در جیب شما قرار گیرد)
اطلاعات مربوط به مراحل ایمنی در جیب جلوی شما (= در هواپیما) است.
پاسپورت های جعلی در یک جیب مخفی در چمدان پیدا شد.
یک کوله پشتی 20 لیتری با یک جیب برای بطری آب و نقشه
ما برای هر جیبی تعطیلات داریم.
او قصد نداشت هزینه غذا را از جیب خودش بپردازد.
پرونده افترا در جیب او سنگینی می کرد.
tourists with bulging pockets
گردشگران با جیب های برآمده
هنوز چند جیب منزوی از مقاومت در برابر رژیم جدید وجود دارد.
این کشور دارای جیب های بیکاری زیادی است.
یک جیب هوا
زمین شناسان چند محفظه باقی مانده از سنگ آهن پیدا کرده اند.
او مجبور شد برای پرداخت هزینه تعمیرات، در جیب خود فرو برود.
ما در این معامله در جیب هستیم.
همین یک اشتباه هزاران پوند از جیبش بر جای گذاشت.
بر اساس این گزارش، خدمات بهداشتی جیب شرکت های دارویی را بسته اند.
جیب پشت شلوار جین راحت ترین انتخاب است.
شنیده ام که دوست ندارد دستش را در جیبش بگذارد.
همانجا ایستاده بود، دست در جیب.
تمام جیب هایش را به دنبال کلیدش رفت.
لیست را از جیبم بیرون آوردم.
موبایلم زنگ خورد و دستی به جیبم زدم دنبالش.
جیبهایم از خردهفروشی شل شده بود.
کیف پولم در جیب پشت شلوار جینم بود.
pouch
کیسه
compartment
محفظه
receptacle
ظرف
sack
گونی
حفره
cavity
توخالی
hollow
محفظه - اتاق
سوراخ
سوکت
socket
اتاقک
cubicle
اسلات
جعبه
slot
بهم زدن
خلیج
poke
موقعیت مناسب، جایگاه
bay
سلول
niche
فرورفتگی
sac
گوشه
کابین
recess
سوراخ توله
nook
مکعب
enclosure
بخش
کارل
cubbyhole
قفسه
cube
کبوتر چاله
غرفه
carrel
locker
pigeonhole
stall