list
list - فهرست
noun - اسم
UK :
US :
a set of names, numbers etc usually written one below the other for example so that you can remember or check them
مجموعهای از نامها، اعداد و غیره، که معمولاً یکی زیر دیگری نوشته میشوند، بهعنوان مثال، برای اینکه بتوانید آنها را به خاطر بسپارید یا بررسی کنید
مجموعه ای از نام ها، مکان ها، کارهایی که باید انجام دهید و غیره که یکی زیر دیگری نوشته شده اند
a list of things you need or things you have to do which you keep in order to help you remember them
لیستی از چیزهایی که نیاز دارید یا کارهایی که باید انجام دهید و نگه دارید تا به شما کمک کند آنها را به خاطر بسپارید
فهرستی از مناسبترین افراد برای یک شغل یا جایزه، انتخاب شده از میان گروه بزرگتری از افراد
an official list containing the names of all the people organizations, or things of a particular type
فهرستی رسمی حاوی نام همه افراد، سازمانها یا چیزهایی از نوع خاصی
a list of all the activities or events that have been planned, especially one that shows when each event will happen
فهرستی از تمام فعالیت ها یا رویدادهایی که برنامه ریزی شده اند، به ویژه لیستی که نشان می دهد هر رویداد چه زمانی رخ خواهد داد
فهرستی از موضوعاتی که در جلسه مورد بحث قرار خواهند گرفت
an alphabetical list of names and subjects at the back of a book that shows which page they are mentioned on
فهرستی بر اساس حروف الفبا از نام ها و موضوعات در پشت یک کتاب، که نشان می دهد در کدام صفحه ذکر شده است
فهرستی از همه چیز در یک خانه، کارخانه یا مغازه، نوشته شده است تا دقیقا بدانید در آنجا چه چیزی وجود دارد
برای نوشتن یک لیست، یا ذکر موارد یکی پس از دیگری
قرار دادن کسی در لیست رسمی، به ویژه در لیست بیمارستان یا دادگاه
اگر کشتی لیست شود، به یک طرف خم می شود
a set of items such as figures, names etc that belong to a particular group written down one after the other
مجموعه ای از موارد مانند شکل ها، نام ها و غیره که متعلق به یک گروه خاص است که یکی پس از دیگری نوشته می شود
برای قرار دادن مواردی مانند شکل ها، نام ها و غیره در یک گروه
برای در دسترس قرار دادن سهام و سهام به طور رسمی در بازار سهام
if something is listed at a particular amount or lists for a particular amount that is the price asked for it
اگر چیزی با مقدار مشخصی فهرست شده باشد یا برای مقدار خاصی فهرست شده باشد، این قیمت درخواستی برای آن است
a record of short pieces of information such as people's names, usually written or printed with a single thing on each line and often ordered in a way that makes a particular thing easy to find
سابقه ای از اطلاعات کوتاه، مانند نام افراد، که معمولاً با یک چیز در هر خط نوشته یا چاپ می شود و اغلب به گونه ای سفارش داده می شود که یافتن یک چیز خاص را آسان می کند.
اگر یک کشتی فهرستی داشته باشد، به یک طرف خم می شود.
برای تهیه فهرست، یا گنجاندن چیزی در فهرست
(کشتی) به یک طرف خم شدن مخصوصاً در اثر آسیب
برای در دسترس قرار دادن سهام یک شرکت در یک بازار مالی خاص
در دسترس قرار دادن چیزی، به ویژه ملکی برای خرید مردم
a record of short pieces of information usually arranged one below the other so that they can be read easily or counted
رکوردی از اطلاعات کوتاه که معمولاً یکی زیر دیگری مرتب می شوند تا بتوان آنها را به راحتی خواند یا شمارش کرد
(به ویژه کشتی) به یک طرف خم شدن
to make a record of short pieces of information usually arranging one below the other so that they can be read easily or counted
برای ثبت اطلاعات کوتاه، معمولاً یکی زیر دیگری مرتب می شود تا بتوان آنها را به راحتی خواند یا شمارش کرد.
برای در دسترس قرار دادن سهام یک شرکت در یک بازار سهام خاص
وقتی چیزی با قیمتی خاص فهرست می شود یا فهرست می شود، با آن قیمت برای فروش است
آیا می توانم لیستی از هتل های بورنموث و مناطق اطراف آن را داشته باشم؟
فهرستی از تمام کارهایی که آن روز باید انجام می دادم تهیه کردم.
فهرستی از تمام کارهایی که باید در خانه انجام می دادم تهیه کردم.
لیستی از رقبا در تابلوی اعلانات اصلی درج خواهد شد.
لیست مهمانان شامل افراد مشهور متعددی است.
آیا نام شما در لیست است؟
من شما را به لیست ایمیل اضافه می کنم.
رمان او در صدر فهرست پرفروش ترین ها قرار گرفت.
او درام، گیتار، پیانو، فلوت می نوازد، لیست ادامه دارد.
لیستی از اسامی / نامزدها / سوالات
فهرستی از کارهایی که باید انجام داد تهیه کردم.
آنها فهرستی از تمام اقلام مورد نیاز خود تهیه کردند.
برای تهیه لیست
امروز رفتن به بانک در صدر فهرست اولویت های من قرار دارد.
ساعت ها انتظار در لیست شکایات مطرح شد.
کشتی فهرست قابل توجهی در سمت راست داشت.
برای اطلاعات بیشتر، به فهرست خواندن در انتهای فصل مراجعه کنید.
معلمش لیست اسامی دانش آموزان را اسکن کرد.
به مدت 25 هفته در فهرست پرفروش ترین های نیویورک تایمز قرار داشت.
نام اعضای قبلی در لیست موجود نیست.
The play has an impressive cast list.
این نمایشنامه فهرست بازیگران قابل توجهی دارد.
رستوران موظف است لیست تمام قیمت ها را ارسال کند.
این نمایش همیشه فهرستی چشمگیر از ستاره های مهمان را به نمایش می گذاشت.
آنها فهرست مظنونان خود را به شش نفر کاهش داده اند.
در پشت کتاب فهرستی از فروشگاههای بزرگ وجود دارد.
از آنها خواسته شد تا نام خود را به انتهای لیست اضافه کنند.
یک لیست خرید
من فهرستی از مکانهایی که میخواهم تا زمانی که در پاریس هستیم از آنها بازدید کنم، تهیه کردهام.
من برخی از مطالب خواندنی مفید را در جزوه فهرست کرده ام.
تانکر در فهرست بدی قرار دارد و هر لحظه ممکن است غرق شود.
سال گذشته، هشت شرکت جدید در بورس لاهور پذیرفته شد.
این بازیگر 5000 فوت مربع خود را فهرست کرده است. خانه و قصد دارد یک مکان جدید در منطقه لس آنجلس پیدا کند.
اگر به اینترنت نگاه کنید، محصولی را که در چندین وب سایت فهرست شده است، پیدا خواهید کرد.
مشاور املاک به ما پیشنهاد داد 700000 دلار لیست کنیم.
من یک لیست طولانی از چیزهایی دارم که باید برای خانه جدیدمان تهیه کنیم.
listing
فهرست کردن
ثبت نام
catalogueUK
کاتالوگ انگلستان
inventory
فهرست
رکورد
رول
catalogUS
کاتالوگ ایالات متحده
checklist
چک لیست
directory
فهرست راهنما
فهرست مطالب
سلسله
برنامه
جدول
tally
شمارش
enumeration
فایل
ثبت
registry
جدول بندی
tabulation
منو
کانون
roster
اسکله
canon
لیتانی
docket
سرفصل دروس
listicle
بلیط
litany
حساب
syllabus
دستور جلسه
بایگانی
بولتن
اجازه دهید
archive
bulletin
leet
disorganisationUK
سازماندهی بریتانیا
disorganizationUS
بی سازمانی ایالات متحده
بی نظمی
keeping
نگه داشتن
retention
حفظ
توافق
سرگرمی
سخن، گفتار
سرگرم کننده
شخصی
one-off
یکباره