list

base info - اطلاعات اولیه

list - فهرست

noun - اسم

/lɪst/

UK :

/lɪst/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [list] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • The guest list includes numerous celebrities.


    لیست مهمانان شامل افراد مشهور متعددی است.

  • Is your name on the list?


    آیا نام شما در لیست است؟

  • I'll add you to the email list.


    من شما را به لیست ایمیل اضافه می کنم.

  • Her novel shot to the top of the bestseller list.


    رمان او در صدر فهرست پرفروش ترین ها قرار گرفت.

  • He plays drums, guitar, piano flute, the list goes on.


    او درام، گیتار، پیانو، فلوت می نوازد، لیست ادامه دارد.

  • a list of names/candidates/questions


    لیستی از اسامی / نامزدها / سوالات

  • I made a list of things to do.


    فهرستی از کارهایی که باید انجام داد تهیه کردم.

  • They compiled a list of all the items they'd need.


    آنها فهرستی از تمام اقلام مورد نیاز خود تهیه کردند.


  • برای تهیه لیست

  • Going to the bank tops my list of priorities today.


    امروز رفتن به بانک در صدر فهرست اولویت های من قرار دارد.

  • Having to wait hours came high on the list of complaints.


    ساعت ها انتظار در لیست شکایات مطرح شد.

  • The ship had a noticeable list to the starboard side.


    کشتی فهرست قابل توجهی در سمت راست داشت.


  • برای اطلاعات بیشتر، به فهرست خواندن در انتهای فصل مراجعه کنید.

  • Her teacher scanned the list of students' names.


    معلمش لیست اسامی دانش آموزان را اسکن کرد.

  • It was on the New York Times bestseller list for 25 weeks.


    به مدت 25 هفته در فهرست پرفروش ترین های نیویورک تایمز قرار داشت.

  • Names of past members are not included in the list.


    نام اعضای قبلی در لیست موجود نیست.

  • The play has an impressive cast list.


    این نمایشنامه فهرست بازیگران قابل توجهی دارد.

  • The restaurant is required to post a list of all the prices.


    رستوران موظف است لیست تمام قیمت ها را ارسال کند.

  • The show always featured an impressive list of guest stars.


    این نمایش همیشه فهرستی چشمگیر از ستاره های مهمان را به نمایش می گذاشت.

  • They have narrowed their list of suspects to six.


    آنها فهرست مظنونان خود را به شش نفر کاهش داده اند.

  • There's an alphabetical list of department stores at the back of the book.


    در پشت کتاب فهرستی از فروشگاه‌های بزرگ وجود دارد.

  • They were asked to add their names to the bottom of the list.


    از آنها خواسته شد تا نام خود را به انتهای لیست اضافه کنند.


  • یک لیست خرید

  • I've made a list of places I'd like to visit while we're in Paris.


    من فهرستی از مکان‌هایی که می‌خواهم تا زمانی که در پاریس هستیم از آنها بازدید کنم، تهیه کرده‌ام.

  • I've listed some useful reading material on the handout.


    من برخی از مطالب خواندنی مفید را در جزوه فهرست کرده ام.

  • The tanker is listing badly and liable to sink at any moment.


    تانکر در فهرست بدی قرار دارد و هر لحظه ممکن است غرق شود.

  • Last year eight new companies were listed on the Lahore stock exchange.


    سال گذشته، هشت شرکت جدید در بورس لاهور پذیرفته شد.

  • The actor has listed his 5,000-sq.-ft. house and plans to find a new place in the Los Angeles area.


    این بازیگر 5000 فوت مربع خود را فهرست کرده است. خانه و قصد دارد یک مکان جدید در منطقه لس آنجلس پیدا کند.

  • If you look on the internet, you'll find the product listed on several websites.


    اگر به اینترنت نگاه کنید، محصولی را که در چندین وب سایت فهرست شده است، پیدا خواهید کرد.

  • The real estate agent suggested we list at $700,000.


    مشاور املاک به ما پیشنهاد داد 700000 دلار لیست کنیم.

  • I have a long list of things we need to get for our new house.


    من یک لیست طولانی از چیزهایی دارم که باید برای خانه جدیدمان تهیه کنیم.

synonyms - مترادف
  • listing


    فهرست کردن


  • ثبت نام

  • catalogueUK


    کاتالوگ انگلستان

  • inventory


    فهرست


  • رکورد


  • رول

  • catalogUS


    کاتالوگ ایالات متحده

  • checklist


    چک لیست

  • directory


    فهرست راهنما


  • فهرست مطالب


  • سلسله


  • برنامه


  • جدول

  • tally


    شمارش

  • enumeration


    فایل


  • ثبت

  • registry


    جدول بندی

  • tabulation


    منو


  • کانون

  • roster


    اسکله

  • canon


    لیتانی

  • docket


    سرفصل دروس

  • listicle


    بلیط

  • litany


    حساب

  • syllabus


    دستور جلسه


  • بایگانی


  • بولتن


  • اجازه دهید

  • archive


  • bulletin


  • leet


antonyms - متضاد
  • disorganisationUK


    سازماندهی بریتانیا

  • disorganizationUS


    بی سازمانی ایالات متحده


  • بی نظمی

  • keeping


    نگه داشتن

  • retention


    حفظ


  • توافق


  • سرگرمی


  • سخن، گفتار

  • fun


    سرگرم کننده


  • شخصی

  • one-off


    یکباره

لغت پیشنهادی

bedclothes

لغت پیشنهادی

dick

لغت پیشنهادی

aphid