main
main - اصلی
adjective - صفت
UK :
US :
بزرگتر یا مهمتر از همه چیزهای دیگر، ایده ها و غیره از همین نوع است
بزرگتر یا مهمتر از بقیه
مهمترین. رئیس و مدیر بیشتر رسمی هستند تا اصلی و اغلب در زبان انگلیسی نوشتاری استفاده می شوند
خیلی مهم یا جدی
از همه مهمتر، یا چیزی که همه چیز یا هر کس دیگری به آن وابسته است
most important or best – this phrase sounds a little informal and it is used especially in spoken English
مهمترین یا بهترین - این عبارت کمی غیر رسمی به نظر می رسد و به خصوص در گفتار انگلیسی استفاده می شود
most important – used especially about the most important aim role cause or concern. Primary is more formal than main
مهمترین - به ویژه در مورد مهم ترین هدف، نقش، علت یا نگرانی استفاده می شود. اولیه بیشتر رسمی است تا اصلی
very important or most important – used especially about the most important reason cause or aim or about the most likely target or suspect. Prime is more formal than main
بسیار مهم یا مهم ترین - به ویژه در مورد مهم ترین دلیل، علت، یا هدف، یا در مورد محتمل ترین هدف یا مظنون استفاده می شود. Prime بیشتر رسمی است تا اصلی
از همه مهمتر - به ویژه در مورد چیزهایی که مردم باید بیشتر به آنها توجه کنند استفاده می شود
مهمتر از هر چیز دیگری تاثیر دارد
رایج ترین، معمولی یا مهم ترین
لوله یا سیم بزرگی که منبع عمومی آب، برق یا گاز را حمل می کند
جایی روی دیوار که می توانید چیزی را به منبع برق وصل کنید
گاز، آب یا برق که از طریق لوله یا سیم به یک ساختمان می رسد
بزرگتر، مهمتر یا تأثیر بیشتری نسبت به سایر هم نوعان دارد
a large pipe that carries water or gas or a wire carrying electricity from one place to another to which a house can be connected
لوله بزرگی که آب یا گاز یا سیم حامل برق را از مکانی به مکان دیگر حمل می کند و می توان خانه ای را به آن وصل کرد.
the system of pipes or wires that carry water or electricity into a house or the pipes that carry sewage away from a house
سیستم لولهها یا سیمهایی که آب یا برق را به خانه منتقل میکنند یا لولههایی که فاضلاب را از خانه دور میکنند.
the place at which outside pipes or wires carrying water electricity etc. connect with the system inside a house or building
محل اتصال لوله ها یا سیم های بیرونی حامل آب، برق و غیره با سیستم داخل خانه یا ساختمان
the largest or most important part of a meal when the different parts of the meal are served separately
بزرگترین یا مهم ترین قسمت یک وعده غذایی زمانی که قسمت های مختلف غذا به طور جداگانه سرو می شود
به طور کلی یا بیشتر
مهمترین یا بزرگتر
یک لوله بزرگ که بخشی از سیستم است که آب یا گاز را از مکانی به مکان دیگر حمل می کند
بزرگترین یا مهم ترین
جیجی در صندوق اصلی کار خواهد کرد.
دغدغه اصلی ما این بود که چه اشتباهی کردیم؟
این مطالعه به دو نتیجه اصلی رسید.
این احتمال وجود دارد که او از گذرگاه پایین آمده و از در اصلی وارد شده باشد.
از پله ها به سمت ورودی اصلی ساختمان رفتیم.
این فصل خلاصهای از یافتههای اصلی بررسی مقاصد اولیه را ارائه میکند.
شما باید ایده اصلی خود را در ابتدای مقاله به وضوح بیان کنید.
او پس از یک هفته کار موفق به ساخت تابلوی منطق اصلی شد.
در عبور از جاده اصلی مراقب باشید.
غذای اصلی (= یک وعده غذایی)
ما وعده غذایی اصلی خود را هنگام ناهار می خوریم.
پذیرش در ساختمان اصلی است.
مسکن بد و بیکاری مشکل اصلی است.
از دست دادن زیستگاه دلیل اصلی کاهش این پرنده است.
نکته اصلی حفظ آرامش است.
او نقش مهمی در راه اندازی این سیستم داشت.
او یک چهره کلیدی در مبارزات انتخاباتی بود.
مسئله اصلی نژادپرستی گسترده است.
دلیل اصلی این حذف کمبود وقت است.
بیکاری عامل اصلی فقر بود.
دغدغه اصلی من حفاظت از اموالم است.
لطفا از ورودی اصلی استفاده کنید.
دغدغه اصلی ما ایمنی است.
سه حزب سیاسی اصلی در کشور وجود داشت.
شخصیت اصلی این فیلم لاکی، تنظیم کننده ایرلندی است.
سعی کنید نکات اصلی بحث خود را خلاصه کنید.
پیش از رویداد اصلی، چهار مبارزه، از جمله یک مبارزه تایتل پنج راند، برگزار میشود.
نکته اصلی این است که نگران نباشید.
یکی از دلایل اصلی آمدن من به انگلیس، مطالعه زبان بود.
نکات اصلی پیشنهاد من را در گزارش خواهید یافت.
هدف/هدف اصلی ما بهبود بهره وری شرکت است.
مشکل اصلی کمبود منابع است.
نگرانی اصلی من در مورد مهاجرت به سانفرانسیسکو هزینه مسکن است.
یک گاز اصلی
سرمای شدید باعث ترکیدن یک لوله آب و آبگرفتگی خیابان شد.
خانه روی برق نیست
قبل از شروع کار، برق را در شبکه برق قطع کنید.
هر کدام از ما ورودی های متفاوت و شبکه های اصلی متفاوتی داشتیم.
رئیس
منتهی شدن
مرکزی
سر
premier
نخست وزیر
اولیه
اصلی
foremost
در درجه نخست
عمده
نخست
paramount
برترین
supreme
عالی
cardinal
کلید
غالب
predominant
بحرانی
ضروری است
استاد
حیاتی
سرمایه، پایتخت
اولین
کانونی
بزرگ
اساسی
focal
فراگیر
برجسته
حکم می کند
overriding
خاص
pre-eminent
بالا
ruling
trivial
ناچیز
جزئی
collateral
وثیقه
inconsequential
بی اهمیت
inconsiderable
غیر قابل ملاحظه
کمترین
negligible
قابل اغماض
آخر
auxiliary
کمکی
وابسته
insignificant
کمتر
lesser
ثانوی
secondary
تابع
subordinate
شرکت فرعی
subsidiary
مشترک
unimportant
اضافی
غیر ضروری
پست تر
inessential
معمولی
inferior
پیرامونی
nonessential
غیر مرتبط
فرعی
unnecessary
پایین تر
سطحی
peripheral
مکمل
irrelevant
ancillary
trifling
superficial
supplementary