mostly

base info - اطلاعات اولیه

mostly - اغلب

adverb - قید

/ˈməʊstli/

UK :

/ˈməʊstli/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [mostly] در گوگل
description - توضیح
  • used to talk about most members of a group most occasions, most parts of something etc


    برای صحبت در مورد اکثر اعضای یک گروه، بیشتر موقعیت ها، بیشتر قسمت های چیزی و غیره استفاده می شود


  • به طور عمده


  • در درجه یا مقدار زیاد

  • I drink sugar-free colas, mostly.


    من بیشتر نوشابه های بدون قند می نوشم.

  • In fact Owen was thinking mostly about Zeinab.


    در واقع اوون بیشتر به زینب فکر می کرد.

  • The people at the theater were mostly college students.


    افراد حاضر در تئاتر بیشتر دانشجویان دانشگاه بودند.

  • Most homes in town get some water in their basements, mostly due to seepage from the rain.


    بیشتر خانه‌های شهر در زیرزمین‌های خود مقداری آب دریافت می‌کنند که بیشتر به دلیل نشت باران است.

  • The 11 men they arrested were mostly footsoldiers: the generals were among the 12 women also caught.


    11 مردی که آنها دستگیر کردند اکثراً سرباز بودند: ژنرال ها در میان 12 زن دستگیر شده بودند.

  • The fog now had mostly lifted.


    مه در حال حاضر بیشتر برداشته شده بود.

  • The computer mostly makes the choice.


    کامپیوتر بیشتر انتخاب می کند.

  • It's mostly old people which means our communities are dying.


    بیشتر افراد مسن هستند، یعنی جوامع ما در حال مرگ هستند.

  • I do mostly secretarial-type work.


    من بیشتر کارهای منشیری انجام می دهم.

  • The birds are mostly static, and still shown in profile - a single figure on each page with no background.


    پرندگان اغلب ثابت هستند و همچنان در نمایه نشان داده می شوند - یک شکل در هر صفحه بدون پس زمینه.

  • The students here are mostly Swiss and German, but sometimes we get a few Japanese, too.


    دانش‌آموزان اینجا بیشتر سوئیسی و آلمانی هستند، اما گاهی اوقات ما چند ژاپنی هم می‌گیریم.

  • But mostly the songs are universal enough to apply to lots of people.


    اما بیشتر آهنگ‌ها به اندازه‌ای جهانی هستند که برای بسیاری از مردم کاربرد دارند.


  • بیشتر در مورد بچه ها صحبت می کنیم.

  • He mostly writes novels, but he's published a book of poetry too.


    او بیشتر رمان می نویسد، اما کتاب شعر هم منتشر کرده است.

example - مثال
  • The sauce is mostly cream.


    سس بیشتر خامه ای است.

  • We're mostly out on Sundays.


    ما اکثرا یکشنبه ها بیرون هستیم.

  • Revenue grew by 18 per cent, mostly due to the opening of 33 new stores.


    درآمد 18 درصد رشد کرد که بیشتر به دلیل افتتاح 33 فروشگاه جدید بود.

  • The paintings consist mostly of still lifes.


    نقاشی ها بیشتر از طبیعت بی جان تشکیل شده اند.

  • Disposal of hazardous waste is mostly handled by the public sector.


    دفع زباله های خطرناک بیشتر توسط بخش دولتی انجام می شود.

  • Here the vines are mostly grown at below 100 metres above sea level.


    در اینجا انگورها بیشتر در ارتفاع زیر 100 متر از سطح دریا رشد می کنند.

  • Mostly he eats in a restaurant.


    بیشتر در رستوران غذا می خورد.

  • People mostly grew their own vegetables.


    مردم بیشتر سبزیجات خود را پرورش می دادند.

  • She mostly calls me by my last name.


    او بیشتر مرا با نام خانوادگی صدا می کند.

  • In the smaller towns, it's mostly (= usually) very quiet at nights.


    در شهرهای کوچکتر، اکثراً (= معمولاً) شبها بسیار ساکت است.

  • The band are mostly (= most of them are) teenagers.


    گروه اکثرا (= بیشتر آنها) نوجوان هستند.

  • The story seemed to be mostly true.


    به نظر می رسید که داستان عمدتاً واقعی است.

  • The group is mostly teenagers, with a few younger children.


    این گروه اکثراً نوجوانان و با چند فرزند کوچکتر هستند.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد
  • infinitesimally


    بی نهایت

  • insignificantly


    به طور ناچیز

  • marginally


    در حاشیه

  • minimally


    حداقل

  • negligibly


    بطور ناچیز

  • nominally


    به صورت اسمی


  • اندکی

  • triflingly


    به ندرت

  • scarcely


    فقط


  • باریک


  • تاحدی

  • narrowly


    کمی


  • تا حدی


  • در مقیاس کوچک



لغت پیشنهادی

ad lib

لغت پیشنهادی

christianity

لغت پیشنهادی

consensus