generally
generally - بطور کلی
adverb - قید
UK :
US :
تعمیم
عمومیت
تعمیم یافته است
تعمیم دادن
---
considering or relating to the whole of a thing or group rather than to details or specific cases or parts
در نظر گرفتن یا مربوط به کل یک چیز یا گروه، به جای جزئیات یا موارد خاص یا بخشهای خاص
توسط یا برای اکثر مردم
معمولا یا بیشتر اوقات
در نظر گرفتن کل کسی یا چیزی، و نه فقط بخش خاصی از او، او یا آن
معمولاً یا در بیشتر موقعیت ها
توسط اکثر مردم، یا برای اکثر مردم
به گونه ای که شامل اکثر افراد، چیزها یا شرایط یا بیشتر اوقات می شود
بیست و پنج ماده این فرمان گسترده و عموماً سودمند بود.
بسیار خوب، بنابراین به طور کلی زمینه داستان را به ما می دهد.
کیفیت غذا در اینجا به طور کلی خوب است.
اولین سال او به عنوان رئیس جمهور به طور کلی به عنوان یک موفقیت در نظر گرفته شد.
موریسون به طور کلی به عنوان بهترین بازیکن دفاعی نیویورک در نظر گرفته می شود.
Looking at the administrative and financial arrangements more generally the diminution of political concern is remarkable.
با نگاهی کلی تر به ترتیبات اداری و مالی، کاهش نگرانی سیاسی قابل توجه است.
به طور کلی، تیم در خانه موفقتر بوده است.
مشوق های مالیاتی به طور کلی برای همه پذیرش ها، خارجی و داخلی اعمال می شود.
مالیات یا مالیات بر انرژی عموماً رویکردهای ممکن بود.
The initiative was generally considered a success.
این ابتکار عموماً موفقیت آمیز تلقی می شد.
او را به طور کلی مهمترین نقاش آمریکایی نسل خود می دانند.
در سال 1908 اهمیت فروید به طور کلی شناخته شد.
این طرح به طور کلی مورد استقبال قرار گرفت.
عموماً پذیرفته شده/موافق/باور بر این است که…
داروی جدید به طور کلی از ژانویه در دسترس خواهد بود.
او برای کاپیتان انتخابی نامحبوب بود.
من معمولا ساعت شش بیدار می شوم.
این سیستم ها عموما از انرژی خورشیدی استفاده می کنند.
نر به طور کلی بزرگتر با منقار کوتاه تر است.
به طور کلی، مجرمانی که برای اولین بار در سنین 13 و 14 سال سن دارند، نباید در بازداشت نگهداری شوند.
Let's talk just about investment generally.
بیایید فقط در مورد سرمایه گذاری به طور کلی صحبت کنیم.
زنان معمولا کمتر از مردان درآمد دارند.
Generally speaking, jobs traditionally done by women are paid at a lower rate than those traditionally done by men.
به طور کلی، مشاغلی که به طور سنتی توسط زنان انجام می شود با نرخ کمتری نسبت به مشاغلی که به طور سنتی توسط مردان انجام می شود، پرداخت می شود.
به طور کلی/به طور کلی، زنان به اندازه مردان درآمد ندارند.
برخی مشاغل مانند پرستاری و نظافت هنوز عمدتاً توسط زنان انجام می شود.
Senior management posts are predominantly held by men.
پست های مدیریت ارشد عمدتاً در اختیار مردان است.
اکثر پستهای مدیریت ارشد معمولاً در اختیار مردان است.
زنان در اکثر موارد هنوز کمتر از مردان حقوق می گیرند.
Economic and social factors are, to a large extent responsible for women being concentrated in low-paid jobs.
عوامل اقتصادی و اجتماعی تا حد زیادی مسئول تمرکز زنان در مشاغل کم درآمد هستند.
گاهی اوقات به تعمیرات نیاز است اما به طور کلی دستگاه کاملاً قابل اعتماد است.
پرداخت ها به طور کلی به صورت سالانه انجام می شود.
علائم جت لگ عموماً پس از پرواز به سمت شرق بدتر می شود.
سلامتی شما به طور کلی خوب است، اما چند مشکل جزئی دارید.
او میخواهد پول بیشتری به هنر داده شود.
من اکنون نکته قبلی خود را به طور کلی تر توسعه خواهم داد (= برای گفتن بیشتر در مورد آنچه که شامل می شود).
نوزاد به طور کلی سه بار در طول شب از خواب بیدار می شود.
خوب، به طور کلی (= در بیشتر موقعیت ها)، در حمل و نقل عمومی سریعتر است.
در آن زمان عموماً اعتقاد بر این بود که هر دو نفر مقصر هستند.
این پیشنهاد عموماً با واکنش مثبت روبرو شده است.
نوزاد به طور کلی (= معمولاً) دو بار در طول شب از خواب بیدار می شود.
به طور معمول
اغلب
به طور عمده
معمولا
عمدتا
commonly
به طور منظم
ordinarily
بر حسب عادت
predominantly
اصولا
به صورت متعارف
customarily
به طور کلی
habitually
تا حد زیادی
principally
در درجه اول
conventionally
به طور طبیعی
تاریخی
chiefly
به طور استاندارد
به طور سنتی
در بیشتر موارد
routinely
اغلب اوقات
بیشتر اوقات
historically
به طور متوسط
standardly
روی هم رفته
traditionally
در اصل
در کل
تقریبا همیشه
unusually
غیرعادی
abnormally
غیر عادی
atypically
غیر معمول
extraordinarily
فوق العاده
گاه و بیگاه
uncommonly
به ندرت
untypically
دقیقا
به ویژه
گاهی
به طور مشخص
seldom
به صورت دوره ای
به طور نامنظم
استثنایی
periodically
به طرز عجیبی
infrequently
بیش از حد
بسیار
irregularly
به صورت متناوب
exceptionally
به صورت نامتناسب
strangely
به صورت پراکنده
overly
به صورت منفرد
oddly
به طور خاص
به طرز شگفت انگیزی
intermittently
بخصوص
excessively
disproportionately
bizarrely
sporadically
singularly
peculiarly
prodigiously