tend

base info - اطلاعات اولیه

tend - تمایل

verb - فعل

/tend/

UK :

/tend/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [tend] در گوگل
description - توضیح

  • مراقبت از کسی یا چیزی


  • برای حرکت یا توسعه در یک جهت خاص


  • احتمال دارد رفتار خاصی داشته باشد یا ویژگی خاصی داشته باشد


  • مراقبت از چیزی یا کسی


  • احتمال وقوع یا داشتن یک ویژگی یا اثر خاص

  • Jose was outside tending the garden when the fire broke out.


    ژوزه بیرون از باغ مشغول مراقبت از باغ بود که آتش گرفت.

  • Jose Aburto Cortez, 57, was outside tending the garden when the fire broke out.


    خوزه آبورتو کورتز، 57 ساله، بیرون از باغ مشغول مراقبت از باغ بود که آتش سوزی شروع شد.

  • The process of distillation tends to alter the aroma to a degree.


    فرآیند تقطیر تمایل دارد تا عطر را تا حدی تغییر دهد.

  • Departments with an eye to the ratings tend to appoint established researchers with proven records, rather than younger, unpublished candidates.


    گروه‌هایی که به رتبه‌بندی‌ها توجه دارند، به جای نامزدهای جوان‌تر و منتشرنشده، تمایل دارند پژوهشگران با سابقه‌ای ثابت شده را منصوب کنند.

  • Smaller, start-up companies last year tended to be in the business of technology.


    شرکت‌های کوچک‌تر و تازه‌کار در سال گذشته تمایل داشتند در تجارت فناوری باشند.

  • It tends to be the brighter kids who get all the teacher's attention.


    این بچه‌های باهوش‌تر هستند که همه توجه معلم را به خود جلب می‌کنند.

  • In other words, your transcription tends to become more phonemic without being systematically so.


    به عبارت دیگر، رونویسی شما تمایل دارد بدون اینکه به طور سیستماتیک چنین باشد، بیشتر آوایی می شود.

  • Young children tend to get sick more often than adults.


    کودکان خردسال بیشتر از بزرگسالان بیمار می شوند.

  • What tends to happen is that the poorest families end up in the worst housing.


    چیزی که معمولاً اتفاق می افتد این است که فقیرترین خانواده ها در بدترین مسکن قرار می گیرند.

  • First he tends to have relatively better visual-spatial abilities.


    اول، او تمایل دارد که توانایی های بصری-فضایی نسبتاً بهتری داشته باشد.

  • Mom was usually busy tending to my younger sisters.


    مامان معمولاً مشغول مراقبت از خواهرهای کوچکترم بود.

  • Such people tend to perform marginal tasks and to enter and leave the workforce at random intervals.


    چنین افرادی تمایل به انجام وظایف حاشیه ای و ورود و خروج از نیروی کار در فواصل زمانی تصادفی دارند.

example - مثال
  • Women tend to live longer than men.


    زنان بیشتر از مردان عمر می کنند.

  • People tend to be happier if they are in a long-term relationship.


    اگر افراد در یک رابطه طولانی مدت باشند، تمایل بیشتری به خوشحالی دارند.

  • When I'm tired I tend to make mistakes.


    وقتی خسته هستم، معمولا اشتباه می کنم.

  • It tends to get very cold here in the winter.


    در زمستان در اینجا بسیار سرد است.


  • مردم تمایل دارند فکر کنند که مشکل هرگز بر آنها تأثیر نخواهد گذاشت.

  • I tend to agree with many of the points you make.


    من تمایل دارم با بسیاری از نکاتی که شما می گویید موافق باشم.

  • I tend to focus on dance but acting and singing are equally important to me.


    من تمایل دارم روی رقص تمرکز کنم، اما بازیگری و خوانندگی برای من به یک اندازه مهم هستند.


  • اندازه کلاس بزرگ باعث افزایش استفاده از سخنرانی می شود.

  • His views tend towards the extreme.


    دیدگاه های او به سمت افراط گرایش دارد.

  • Prices have tended downwards over recent years.


    قیمت ها در سال های اخیر روند نزولی داشته است.

  • a shepherd tending his sheep


    چوپانی که گوسفندانش را می‌چرخاند

  • Doctors and nurses tended the injured.


    پزشکان و پرستاران از مجروحان مراقبت کردند.

  • well-tended gardens


    باغ های خوش مراقبت

  • Ambulance crews were tending to the injured.


    خدمه آمبولانس در حال رسیدگی به مجروحان بودند.

  • He had a job tending bar in San Francisco.


    او یک بار در سانفرانسیسکو داشت.

  • Women generally earn less than men.


    زنان معمولا کمتر از مردان درآمد دارند.

  • Generally speaking, jobs traditionally done by women are paid at a lower rate than those traditionally done by men.


    به طور کلی، مشاغلی که به طور سنتی توسط زنان انجام می شود با نرخ کمتری نسبت به مشاغلی که به طور سنتی توسط مردان انجام می شود، پرداخت می شود.

  • In general/By and large women do not earn as much as men.


    به طور کلی/به طور کلی، زنان به اندازه مردان درآمد ندارند.

  • Certain jobs, like nursing and cleaning, are still mainly carried out by women.


    برخی مشاغل مانند پرستاری و نظافت هنوز عمدتاً توسط زنان انجام می شود.

  • Senior management posts are predominantly held by men.


    پست های مدیریت ارشد عمدتاً در اختیار مردان است.

  • Most senior management posts tend to be held by men.


    اکثر پست‌های مدیریت ارشد معمولاً در اختیار مردان است.

  • Women are, for the most part still paid less than men.


    زنان در اکثر موارد هنوز کمتر از مردان حقوق می گیرند.

  • Economic and social factors are, to a large extent responsible for women being concentrated in low-paid jobs.


    عوامل اقتصادی و اجتماعی تا حد زیادی مسئول تمرکز زنان در مشاغل کم درآمد هستند.

  • They helped the farmers tend their cattle.


    آنها به کشاورزان کمک می کردند تا از دام های خود مراقبت کنند.

  • She lovingly tended her garden.


    او با عشق از باغ خود مراقبت می کرد.

  • He tended to her every need.


    او به هر نیاز او توجه کرد.

  • We tend to get cold winters and warm dry summers in this part of the country.


    ما در این بخش از کشور زمستان های سرد و تابستان های گرم و خشک داریم.

  • He carefully tended his sunflower plants.


    او با دقت از گیاهان آفتابگردان خود مراقبت می کرد.

  • The nurse gently tended the patient's cuts and bruises.


    پرستار به آرامی بریدگی ها و کبودی های بیمار را مراقبت کرد.

  • We tend to eat at home.


    ما تمایل داریم در خانه غذا بخوریم.

  • Children tend to be like their parents.


    کودکان تمایل دارند مانند والدین خود باشند.

synonyms - مترادف

  • لاغر

  • gravitate


    جاذبه


  • روند

  • be inclined


    تمایل داشته باشد

  • incline


    متمایل شدن

  • be apt


    مناسب باشد

  • be biased


    مغرضانه باشد

  • be liable


    مسئول باش


  • محتمل باشد

  • be prone


    مستعد باشد

  • be disposed


    دور ریخته شود

  • have a leaning


    تمایل داشته باشید

  • have an inclination


    تمایل دارند

  • have a propensity


    تمایل نشان می دهد


  • مستعد بودن


  • به احتمال زیاد

  • be apt to


    عادت داشته باشد


  • عادت داشتن

  • be wont to


    متمایل به


  • انجام دادن


  • اراده


  • کنار گذاشته شود


  • مقید هستند

  • do


    تمایل به


  • be disposed to


  • are bound to



antonyms - متضاد

  • رها کردن

  • dislike


    دوست نداشتن

  • dissuade


    منصرف کردن


  • دنبال کردن


  • صدمه


  • چشم پوشی

  • obey


    اطاعت کن

  • shun


    اجتناب کنید


  • گرفتن

  • neglect


    بی توجهی


  • اجازه

  • comply


    رعایت کنند

  • mismanage


    سوء مدیریت


  • موافق


  • خدمت

  • consent


    رضایت


  • شکست

  • acquiesce


    رضایت دادن


  • ترک کردن


  • بازده


  • مجوز

  • surrender


    تسلیم شدن


  • راه دادن

لغت پیشنهادی

depot

لغت پیشنهادی

right

لغت پیشنهادی

self-actualization