characteristic
characteristic - مشخصه
noun - اسم
UK :
US :
تعیین مشخصات
بی خاصیت
بی شخصیت
غیر مشخصه
---
کیفیت یا ویژگی چیزی یا شخصی که خاص آنهاست و به راحتی قابل تشخیص است
چیزی که برای کسی یا چیزی خاص است و تشخیص آنها را آسان می کند
a characteristic of a person especially a good one such as kindness or intelligence
یک ویژگی یک فرد، به ویژه یک ویژگی خوب مانند مهربانی یا هوش
ویژگی مهم یا جالب چیزی
a characteristic of a substance or object for example hardness or elasticity, or how it behaves – used especially in scientific contexts
مشخصه یک ماده یا جسم، به عنوان مثال سختی یا خاصیت ارتجاعی، یا نحوه رفتار آن - به ویژه در زمینه های علمی استفاده می شود.
یک ویژگی خوب یا مفید
ویژگی های خوب یا بد – زمانی استفاده می شود که فردی یا چیزی دارای ویژگی های خوب و بد باشد
بسیار معمولی برای یک چیز خاص یا شخصیت کسی
کیفیت معمولی یا قابل توجه کسی یا چیزی
معمولی یک شخص یا چیز
یک ویژگی معمولی یا قابل توجه کسی یا چیزی
Their acidic characteristics makes them particularly suitable for the dairy industry breweries and soft drink manufacturers.
ویژگیهای اسیدی آنها آنها را بهویژه برای صنایع لبنی، کارخانههای آبجوسازی و تولیدکنندگان نوشابه مناسب میسازد.
همه رهبران بزرگ ویژگی های خاصی دارند که باید به عنوان کلید موفقیت آنها در نظر گرفته شود.
یکی از ویژگیهای اصلی انزواطلبی این است که خیلی به آنچه در جاهای دیگر اتفاق میافتد اهمیت نمیدهد.
رالف گاهی اوقات می تواند بسیار بدجنس باشد. این یکی از ویژگی های کمتر دوست داشتنی اوست.
In this chapter we have seen that growth is an inherent characteristic of both the Kingdom and the Church.
در این فصل دیدیم که رشد ویژگی ذاتی پادشاهی و کلیسا است.
ویژگی های اصلی سرمایه داری مالکیت خصوصی سرمایه و آزادی سرمایه گذاری است.
بریتانیا ویژگی های بسیاری با دیگر کشورهای اروپایی دارد.
این دو بیماری دارای تعدادی ویژگی مشترک هستند.
اما در واقع وکلا از نظر ویژگی های شخصیتی خود با یکدیگر تفاوت دارند.
می توانید مشخصات ظاهری سارق را توضیح دهید؟
The second characteristic of my industrial world is that it is incredibly international.
دومین ویژگی دنیای صنعتی من این است که بین المللی است.
The most striking characteristic of Morris's designs is a sensuous vitality derived from his deep love of nature.
بارزترین ویژگی طرح های موریس، سرزندگی حسی ناشی از عشق عمیق او به طبیعت است.
These are also the characteristics of good citizenship, and they should be emphasized in the teaching of all subjects.
اینها نیز از ویژگی های شهروندی خوب است و باید در تدریس همه دروس بر آن تاکید کرد.
رهبری و صداقت از ویژگی های یک مدیر خوب است.
یکی از ویژگی های این گونه، نشانه های آبی تیره در پشت آن است.
ما به عنوان مربی، به ویژگی های یادگیرندگان و محیط آنها توجه داریم.
در خصوصیات ظاهری برادران شباهت کمی وجود داشت.
همه زبانهای انسانی دارای ویژگیهای مشترکی هستند.
دو گروه از کودکان ویژگی های کاملا متفاوتی دارند.
ویژگی های شخصی مانند سن و جنس در نظر گرفته می شود.
genetic characteristics
ویژگی های ژنتیکی
The need to communicate is a key characteristic of human society.
نیاز به برقراری ارتباط یکی از ویژگی های اصلی جامعه بشری است.
a defining characteristic of contemporary American culture
ویژگی تعیین کننده فرهنگ معاصر آمریکا
Mobility is the defining characteristic of modern life.
تحرک ویژگی تعیین کننده زندگی مدرن است.
این دو گونه دارای چندین ویژگی مشترک هستند.
رای دهندگان در درجه اول جذب کاریزما یا ویژگی های شخصی یک نامزد می شوند.
ملودیهای او ویژگیهای متمایزی دارند که آنها را فوراً قابل شناسایی میسازد.
متأسفانه بینی بزرگ یک ویژگی خانوادگی است.
احساساتی بودن ویژگی همه نویسندگان آن دوره به نظر می رسد.
پرنده نر چندین ویژگی دارد که او را از ماده متمایز می کند.
با مهمان نوازی بسیار مشخص این افراد، آنها خانه خود را به روی بیش از 50 مهمان باز کردند.
She behaved with characteristic dignity.
او با وقار خاصی رفتار کرد.
خاصیت خامه ای بودن پنیر این منطقه است.
خامه ای بودن آن مشخصه پنیر این منطقه است.
موهای مجعد یکی از خصوصیات خانوادگی من است.
Her distinguishing characteristic is perseverance.
ویژگی بارز او پشتکار است.
distinctive
متمایز
distinguishing
متمایز کردن
شخصی
خاص
peculiar
عجیب و غریب
مفرد
انحصاری
singular
منحصر بفرد
especial
تشخیصی
exclusive
تبعیض آمیز
شناسایی
diagnostical
نشان دهنده
discriminating
مناسب
امضا
identifying
نمادین
indicative
غیر قابل اشتباه
متمایزکننده
signature
درست شد
symbolic
فردگرا
unmistakable
فردی کردن انگلستان
differentiating
فردی کردن ایالات متحده
discriminative
مشخص شده است
emblematic
اصلی
fixed
خصوصی
individualistic
individualisingUK
individualizingUS
marked
uncharacteristic
بی خاصیت
غیر معمول
atypical
غیر معمولی
nontypical
نادر
untypical
غیر نماینده
مشترک
unrepresentative
عجیب و غریب
خارجی
eccentric
عمومی
نامعین
معمولی
indefinite
مشابه
استاندارد
بی اهمیت
فرد
غیرطبیعی
uncommon
عجیب
unimportant
خارق العاده
غیر عادی
مفرد
abnormal
منحصر بفرد
نابهنجار
peculiar
استثنایی
anomalous
singular
bizarre
aberrant
exceptional
weird