special
special - خاص
adjective - صفت
UK :
US :
تخصص/تخصص
تخصص
تخصصی
مخصوصا
---
---
معمولی یا معمولی نیست، اما به نوعی متفاوت است و اغلب بهتر یا مهمتر است
به خصوص برای کسی مهم است و سزاوار توجه، عشق و غیره است
a special position or job has a particular purpose or aim and continues only until that purpose or aim is achieved
یک موقعیت یا شغل خاص هدف یا هدف خاصی دارد و تنها تا زمانی ادامه می یابد که آن هدف یا هدف محقق شود
بیش از معمول
چیزی که معمول یا معمولی نیست و برای هدف خاصی ساخته یا انجام می شود
قیمت پایین تر از حد معمول برای یک محصول خاص برای مدت زمان کوتاه
برای توصیف شخصی استفاده می شود که موقعیت ویژه ای برای آنها ایجاد کرده است
معمولی یا معمولی نیست
به خصوص عالی یا مهم، یا داشتن کیفیتی که اکثر چیزها یا افراد مشابه آن را ندارند
داشتن یک هدف خاص
یک برنامه تلویزیونی که به دلیل یا مناسبت خاصی ساخته می شود و جزء یک سریال نیست
having a particular purpose
غذایی که در یک روز خاص در رستوران موجود است که معمولاً در دسترس نیست
محصولی که برای مدت کوتاهی با قیمت پایین به فروش می رسد
خاص همچنین می تواند به معنای فوق العاده بزرگ یا مهم باشد
چیزی که معمولا در دسترس نیست
ویژه نیز فروش کالا با قیمت کاهش یافته است
آیا این آخر هفته کاری انجام می دهی؟ نه، چیز خاصی نیست.
از 9 مدال طلای من، این یکی خاص ترین است.
من یک عروسی معمولی نمی خواهم. من یه چیز خاص میخوام
هیچ چیز خاصی در مورد زندگی او در اردوگاه های تفریحی وجود نداشت. فقط مرگ او خاص بود.
آخر هفته کار خاصی انجام دادی؟
از آنجایی که ساسکس مستقیم ترین خط ارتباطی را با نرماندی ارائه می کرد، توجه ویژه ای به آن جلب شد.
یک پسر خاص وجود دارد که به او اهمیت می دهم.
Since Sussex offered the most direct line of communication with Normandy, it received special attention.
زندانیان فقط در شرایط خاص مجاز به ملاقات با خانواده خود هستند.
کمیته ویژه ای برای مطالعه طرح های مختلف پل تشکیل شد.
پزشک لیان او را تحت رژیم غذایی خاصی قرار داد و به او گفت که به طور منظم ورزش کند.
باب از زمان حمله قلبی رژیم غذایی خاصی داشت.
اگر نیازهای غذایی خاصی دارید از قبل به ما اطلاع دهید.
تلاش ویژه ای کردم تا با او مهربان باشم.
مدرسه فقط در شرایط خاص این اجازه را می دهد.
درخواست مرخصی ویژه برای تجدید نظر در دیوان عالی کشور ارائه شده است.
برخی از مسئولان دارای امتیازات ویژه هستند.
چیز خاصی در مورد این مکان وجود دارد.
این نوع چوب نیاز به درمان خاصی دارد.
علایق خاص شما چیست؟
مهمان ویژه ما در برنامه هفته آینده…
یک مناسبت خاص
نسخه ویژه بیستمین سالگرد این فیلم
این فیلمی است که جایگاه ویژه ای در قلب من دارد.
چیزی که او را به عنوان یک کارگردان خاص می کند، هوش آشکار اوست.
او به من احساس خاص بودن می دهد.
او یک دوست بسیار خاص است.
Don't lose it—it's special.
آن را از دست ندهید - این خاص است.
نیروهای ویژه بریتانیا در عملیات های پنهان کاری به کار گرفته شدند.
یک رویداد/گزارش/تیم ویژه
تقریبا هیچ ویژگی خاصی در این DVD وجود ندارد.
این معلمان نیاز به آموزش ویژه دارند.
Dr Pearce is the special adviser on environmental issues.
دکتر پیرس مشاور ویژه در مسائل زیست محیطی است.
فرستاده ویژه سازمان ملل
این ادغام در جلسه فوق العاده صاحبان سهام تصویب شد.
او روش خاصی برای لبخند زدن دارد.
او سخنرانی های خود را با طنز خاص خود زنده می کند.
او پیام ویژه ای برای مردان فرستاد.
او به عنوان تک فرزند مورد توجه ویژه قرار گرفت.
تشکر ویژه از داوطلبان بسیاری که در سازماندهی رویدادهای جمع آوری کمک های مالی کمک کردند.
افرادی که اشیا را پرورش می دهند رابطه خاصی با زمین دارند.
لطفا به آن توجه ویژه ای داشته باشید.
پلیس به ساکنان توصیه کرد که به دلیل افزایش سرقت ها اقدامات احتیاطی ویژه ای انجام دهند.
در شرایط خاص، نامزدهای بدون این شرایط ممکن است در نظر گرفته شوند.
به خبرنگاران هیچ امتیاز خاصی داده نشد.
منحصر بفرد
متمایز
distinctive
ناهمسان
مشخصه
distinguished
سفارشی
سفارشی انگلستان
سفارشی ایالات متحده
customisedUK
متمایز کردن
customizedUS
انحصاری
distinguishing
شخصی
exclusive
رمان
اصلی
خاص
شخصی سازی شده انگلستان
شخصی سازی شده ایالات متحده
personalisedUK
امضا
personalizedUS
تخصصی انگلستان
signature
تخصصی ایالات متحده
specialisedUK
عجیب و غریب
specializedUS
نادر
peculiar
غیر معمول
ناهنجار
uncommon
غیرطبیعی
غیر عادی
aberrant
مخالف
abnormal
کنجکاو
anomalous
atypical
bizarre
contrary
مشترک
مرسوم
expected
انتظار می رود
عمومی
استاندارد
معمولی
banal
پیش پا افتاده
indistinctive
نامشخص
predictable
قابل پیش بینی
undistinguished
غیر اصلی
unoriginal
مشخصه
طبیعی
میانگین
یکنواخت
monotonous
جلگه
کهنه
plain
معمول
stale
بی تنوع
کلیشه ای
unvaried
ناچیز
stereotyped
آشنا
trivial
عادی
پسندیدن
commonplace
مشابه
منظم
اجرا شده از آسیاب
زود زود
run-of-the-mill
روال
customary