message

base info - اطلاعات اولیه

message - پیام

noun - اسم

/ˈmesɪdʒ/

UK :

/ˈmesɪdʒ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [message] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • There were no messages for me at the hotel.


    هیچ پیامی برای من در هتل وجود نداشت.

  • I never got your message.


    من هرگز پیام شما را دریافت نکردم

  • We've had an urgent message saying that your father's ill.


    ما یک پیام فوری دریافت کرده ایم که می گوید پدرت بیمار است.

  • Jenny's not here at the moment. Can I take a message?


    جنی در حال حاضر اینجا نیست. میتوانم یک پیام بگذارم؟

  • I left a message on her voicemail.


    در پست صوتی او پیام گذاشتم.

  • I've been trying to get you all day—don't you ever listen to your messages?


    من تمام روز سعی کرده ام به شما کمک کنم - آیا هرگز به پیام های خود گوش نمی دهید؟

  • Messages of support have been arriving from all over the country.


    پیام های حمایت از سراسر کشور رسیده است.

  • a televised message from the president to the American people


    پیام تلویزیونی رئیس جمهور به مردم آمریکا

  • A radio message was sent out to all ships in the area.


    یک پیام رادیویی برای همه کشتی‌های منطقه ارسال شد.

  • an email/a text/an SMS message


    یک ایمیل / یک متن / یک پیام کوتاه

  • There were four messages in my inbox.


    چهار پیام در صندوق ورودی من بود.

  • He sent me a message.


    او به من پیام داد.

  • I turned on my cell phone to check my messages.


    موبایلم را روشن کردم تا پیام هایم را چک کنم.

  • Fans post messages on her website.


    طرفداران پیام هایی را در وب سایت او ارسال می کنند.

  • I keep getting an error message when I try to connect to the internet.


    وقتی می‌خواهم به اینترنت وصل شوم، مدام پیام خطا دریافت می‌کنم.


  • فیلمی با پیام مذهبی قوی

  • The campaign is trying to get the message across to young people that drugs are dangerous.


    این کمپین سعی دارد این پیام را به جوانان برساند که مواد مخدر خطرناک هستند.

  • The clear message coming from the government is that they are getting tough on crime.


    پیام روشنی که از سوی دولت می رسد این است که آنها در برابر جرم و جنایت سخت گیری می کنند.


  • فکر می کنم این فیلم پیام اشتباهی به طرفداران جوان او می دهد.

  • He uses his art to convey a political message.


    او از هنر خود برای انتقال یک پیام سیاسی استفاده می کند.

  • The message arrives in your brain in a fraction of a second.


    پیام در کسری از ثانیه به مغز شما می رسد.

  • to do the messages


    برای انجام پیام ها

  • to go for the messages


    برای رفتن به دنبال پیام ها

  • You can leave your messages (= the things that you have bought) here.


    می توانید پیام های خود (= چیزهایی که خریداری کرده اید) را در اینجا بگذارید.

  • When he started looking at his watch I got the message and left.


    وقتی شروع به نگاه کردن به ساعتش کرد، پیام را دریافت کردم و رفتم.

  • Could I speak to Jay Black please?


    آیا می توانم با جی بلک صحبت کنم، لطفا؟

  • Could you give him a message?


    میشه بهش پیام بدی


  • آیا زمانی وجود دارد که برای من خوب باشد که دوباره او را امتحان کنم؟

  • Can you let him know I’ll call back?


    آیا می توانید به او بگویید که من دوباره تماس خواهم گرفت؟

  • Could you ask him to call me back? My number is…


    آیا می توانید از او بخواهید که با من تماس بگیرد؟ شماره من است…

  • I called him and received a message on my voice mail the next day.


    با او تماس گرفتم و فردای آن روز پیامی در پست صوتی ام دریافت کردم.

synonyms - مترادف

  • ارتباط


  • توجه داشته باشید

  • bulletin


    بولتن

  • dispatch


    ارسال


  • کلمه


  • حرف

  • memo


    یادداشت

  • memorandum


    ارسالی

  • missive


    اطلاعیه

  • communiqué


    اعلامیه

  • announcement


    اطلاع


  • گزارش


  • اطلاعات


  • هوش


  • خط


  • اخبار


  • بخشنامه

  • tidings


    تلقین

  • directive


    ارسال کردن

  • intimation


    پیش بینی کردن

  • notification


    گوش شنوا

  • posting


    پست الکترونیک

  • dope


    اشاره

  • earful


    سیم

  • email


    رساله


  • پارهای از اطلاعات


  • متن

  • epistle


    پیامک



  • SMS


antonyms - متضاد
  • heedlessness


    بی توجهی

  • ignorance


    جهل

  • neglect


    سکوت


  • کل


  • سخن، گفتار


لغت پیشنهادی

franz

لغت پیشنهادی

seaman

لغت پیشنهادی

Arian