user

base info - اطلاعات اولیه

user - کاربر

noun - اسم

/ˈjuːzər/

UK :

/ˈjuːzə(r)/

US :

family - خانواده
usage
استفاده
use
استفاده کنید
disuse
استفاده نکردن
misuse
سوء استفاده
reuse
استفاده مجدد
usefulness
مفید بودن
uselessness
بی فایده بودن
reusable
قابل استفاده مجدد
disused
بلا استفاده
useful
مفید
useless
قابل استفاده
usable
به درد نخور
unusable
بی فایده
usefully
---
uselessly
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [user] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • road users


    کاربران جاده

  • The service allows users to download and read a wide collection of books for no charge.


    این سرویس به کاربران این امکان را می دهد که مجموعه گسترده ای از کتاب ها را بدون پرداخت هزینه دانلود و مطالعه کنند.

  • computer/internet/mobile phone users


    کاربران کامپیوتر/اینترنت/تلفن همراه

  • wheelchair users


    کاربران ویلچر

  • Service users can now get help 365 days a year.


    کاربران خدمات اکنون می توانند 365 روز در سال کمک دریافت کنند.

  • Our advice to companies and home users is to waste no time in implementing this security patch.


    توصیه ما به شرکت ها و کاربران خانگی این است که وقت خود را برای اجرای این وصله امنیتی تلف نکنند.

  • a site with more than 2 million registered users


    سایتی با بیش از 2 میلیون کاربر ثبت شده

  • Many of the centre's regular users were mothers with young children.


    بسیاری از کاربران دائمی این مرکز مادرانی بودند که فرزندان خردسال داشتند.

  • The average user spends 40 minutes a day on unnecessary email.


    کاربر به طور متوسط ​​40 دقیقه در روز را صرف ایمیل های غیر ضروری می کند.

  • We're always working to improve the user experience.


    ما همیشه در حال تلاش برای بهبود تجربه کاربر هستیم.

  • We're expecting the user base to expand significantly.


    ما انتظار داریم پایگاه کاربران به طور قابل توجهی گسترش یابد.

  • Although the sites don't charge user fees, some make money by selling ads.


    اگرچه سایت‌ها هزینه‌ای از کاربر دریافت نمی‌کنند، اما برخی از آنها با فروش تبلیغات درآمد کسب می‌کنند.

  • The site enables users to access census data.


    این سایت به کاربران امکان دسترسی به داده های سرشماری را می دهد.

  • The service is designed to let users share large files.


    این سرویس به گونه ای طراحی شده است که به کاربران امکان می دهد فایل های بزرگ را به اشتراک بگذارند.

  • The main users of this service are government departments.


    کاربران اصلی این سرویس ادارات دولتی هستند.

  • A special entrance is being built for wheelchair users.


    ورودی ویژه ای برای استفاده کنندگان از ویلچر در حال ساخت است.

  • Existing users will be able to upgrade their software at a reduced price.


    کاربران موجود قادر خواهند بود نرم افزار خود را با قیمتی کمتر ارتقا دهند.

  • The larger users of the service have to pay more.


    کاربران بزرگتر این سرویس باید هزینه بیشتری بپردازند.

  • These security holes allow malicious users to hijack your account.


    این حفره های امنیتی به کاربران مخرب اجازه می دهد تا حساب شما را ربودند.

  • They offer a short course to first-time users of the software.


    آنها دوره کوتاهی را به کاربرانی که برای اولین بار از نرم افزار استفاده می کنند ارائه می دهند.

  • We'll have about 500 million wireless users accessing the internet.


    ما حدود 500 میلیون کاربر بی سیم خواهیم داشت که به اینترنت دسترسی دارند.

  • a casual user of cocaine


    یک مصرف کننده معمولی کوکائین

  • a computer intended for business and home users


    کامپیوتری که برای کاربران تجاری و خانگی در نظر گرفته شده است


  • نظرسنجی از کاربران خدمات سلامت

  • heavy users of credit


    استفاده کنندگان سنگین اعتبار

  • a user manual


    یک کتابچه راهنمای کاربر

  • Users need to be suspicious of all unsolicited email.


    کاربران باید به همه ایمیل های ناخواسته مشکوک باشند.

  • new security features designed to help users protect their accounts against hackers


    ویژگی های امنیتی جدید طراحی شده برای کمک به کاربران برای محافظت از حساب های خود در برابر هکرها

  • Unemployed people are the main users of this advice centre.


    استفاده کنندگان اصلی این مرکز مشاوره افراد بیکار هستند.

  • drug users


    مصرف کنندگان مواد مخدر

  • Her last boyfriend was such a user.


    آخرین دوست پسر او چنین کاربری بود.

synonyms - مترادف

  • اپراتور

  • handler


    کنترل کننده


  • کارگر


  • کارفرما

  • conductor


    رهبر ارکستر


  • راننده

  • operant


    عامل

antonyms - متضاد
  • seller


    فروشنده

  • marketer


    بازاریاب


  • مالک


  • مدیر

  • merchandiser


    مخالفت


  • بدخواه

  • detractor


    حریف


  • دشمن


  • کارمند


لغت پیشنهادی

narrowing

لغت پیشنهادی

marches

لغت پیشنهادی

haired