employer

base info - اطلاعات اولیه

employer - کارفرما

noun - اسم

/ɪmˈplɔɪər/

UK :

/ɪmˈplɔɪə(r)/

US :

family - خانواده
employee
کارمند
employment
استخدام
unemployment
بیکاری
unemployed
بیکار
employ
استخدام کردن
employable
قابل استخدام
unemployable
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [employer] در گوگل
description - توضیح

  • شخص، شرکت یا سازمانی که افراد را استخدام می کند


  • شخص یا شرکتی که به افراد پول می دهد تا برای آنها کار کنند


  • شخص یا سازمانی که افراد را استخدام می کند


  • شخص، شرکت یا سازمانی که به افراد پول می دهد تا برای آنها کار کنند


  • رضایت مشتری، همانطور که توسط نظرسنجی های والدین و کارفرما اندازه گیری می شود، بهبود یافته است.

  • Customer satisfaction as measured by parent and employer surveys, has improved.


    اکثر آنها هرگز از سوی کارفرمایان با فرصت های شغلی برای فارغ التحصیلان دبیرستان ملاقات نکرده بودند.

  • Most had never received visits from employers with job openings for high school graduates.


    او به کارفرمای خود درخواست داد تا حقوق مازاد بر کار را بپردازد، اما او رد شد.

  • She applied to her employer for a redundancy payment but she was refused.


    شيوه نظافت شيشه ها توسط كارفرمايان شاكي به شيوه نظافت شيشه ها آموزش داده شده است.

  • The plaintiff window cleaner was instructed by his employers in the sill method of cleaning windows.


    او مردی سخت کوش، صرفه جو و صرفه جو بود که برای خرید یک کلبه کوچک از صاحب کارش پس انداز می کرد.

  • He was a hardworking, frugal and thrifty man who was saving to buy a small cottage from his employer.


    قبل از اینکه بتوانیم قراردادی را برای شما بفرستیم، به یک مرجع از آخرین کارفرمای شما نیاز داریم.


  • به عنوان مثال، اقداماتی را برای کشف آنچه کارفرمایان و مشاغل محلی از کارکنان خود نیاز دارند و می خواهند انجام می دهد.

  • For example it is taking steps to discover what local employers and businesses need and want from their employees.


    به گفته آقای مصدوکی، در عمل، 70 درصد کارفرمایان به کارگران خود کمتر از حداقل دستمزد قانونی حقوق می دهند.

  • In practice 70 percent of employers pay their workers less than the legal minimum wage according to Mr Masduki.


    مشروط کردن متقاضیان یا کارمندان به معاینات پزشکی تنها وسیله ای نیست که کارفرمایان برای غربالگری کارمندان معلول استفاده کرده اند.

  • Subjecting applicants or employees to medical examinations is not the only means that employers have used to screen out disabled employees.


example - مثال
  • They're very good employers (= they treat the people that work for them well).


    آنها کارفرمایان بسیار خوبی هستند (= با افرادی که برای آنها کار می کنند خوب رفتار می کنند).

  • They're one of the largest employers in the area.


    آنها یکی از بزرگترین کارفرمایان در منطقه هستند.

  • These skills are highly regarded by potential employers.


    این مهارت ها بسیار مورد توجه کارفرمایان بالقوه است.

  • A prospective employer will want to see your portfolio.


    یک کارفرمای احتمالی می خواهد نمونه کار شما را ببیند.

  • They had sought references from his former employer before hiring him.


    آنها قبل از استخدام او از کارفرمای سابقش درخواست مراجعات کرده بودند.

  • The law requires employers to offer a safe work environment.


    قانون کارفرمایان را ملزم به ارائه یک محیط کار امن می کند.

  • He sued his employer for personal injuries.


    او از کارفرما به دلیل جراحات شخصی شکایت کرد.

  • The action forced the employers to improve their pay offer.


    این اقدام کارفرمایان را مجبور به بهبود پیشنهاد پرداخت خود کرد.

  • The hotel prides itself on being a good employer that treats its staff well.


    این هتل به خود افتخار می کند که کارفرمای خوبی است که با کارکنان خود به خوبی رفتار می کند.

  • employer contributions to pension plans


    سهم کارفرما در طرح های بازنشستگی

  • employer sanctions that penalize employers who hire unauthorized workers


    تحریم های کارفرما که کارفرمایانی را که کارگران غیرمجاز استخدام می کنند جریمه می کند

  • one of the region's major employers


    یکی از کارفرمایان اصلی منطقه

  • the use of illegal workers by unscrupulous employers


    استفاده از کارگران غیرقانونی توسط کارفرمایان بی‌وجدان

  • The relationship between employees and employers has to be a partnership.


    رابطه بین کارمندان و کارفرمایان باید مشارکتی باشد.

  • If your employer provides a pension scheme take advantage of it.


    اگر کارفرمای شما یک طرح بازنشستگی ارائه می دهد، از آن استفاده کنید.

  • More than 3 400 public and private employers provide such benefits.


    بیش از 3 400 کارفرمای دولتی و خصوصی چنین مزایایی را ارائه می دهند.

  • Are employers paying more for people than they should?


    آیا کارفرمایان بیش از آنچه باید برای مردم پرداخت می کنند؟

  • salaries and benefit packages offered by employers


    بسته های حقوق و مزایا ارائه شده توسط کارفرمایان


  • ما به یک مرجع از کارفرمای سابق شما نیاز داریم.

  • The Air Force is the largest employer in this area.


    نیروی هوایی بزرگترین کارفرما در این زمینه است.

  • The telecommunications giant currently provides over 2000 jobs and is the largest employer in the region.


    این غول مخابراتی در حال حاضر بیش از 2000 شغل ایجاد می کند و بزرگترین کارفرما در منطقه است.

  • Public sector employers account for the majority of jobs in health and education.


    کارفرمایان بخش دولتی بیشترین مشاغل را در حوزه بهداشت و آموزش به خود اختصاص می دهند.

  • a previous/current/new employer


    کارفرمای قبلی / فعلی / جدید

  • The purpose of a CV is to reveal your accomplishments and qualifications to a potential employer.


    هدف از رزومه نشان دادن دستاوردها و صلاحیت های شما برای یک کارفرمای بالقوه است.

  • Statutory maternity pay is available to those who have worked for their employer for at least 26 weeks.


    حقوق قانونی زایمان برای کسانی که حداقل 26 هفته برای کارفرمای خود کار کرده اند در دسترس است.

synonyms - مترادف

  • رئیس


  • مدیر


  • کارگردان


  • مالک

  • patron


    حامی


  • فرماندار


  • سر


  • رهبر

  • manageress


    کاپیتان

  • proprietor


    اجرایی

  • skipper


    گفر


  • استاد


  • سرپرست

  • gaffer


    مدیر اجرایی


  • سرکارگر


  • هونچو

  • superintendent


    شاه سنجاق

  • supervisor


    ناظر


  • رئيس جمهور

  • foreman


    اصلی

  • honcho


    baas

  • kingpin


    مدیر عامل

  • overseer


    پادرون


  • sachem


  • شرنگ

  • baas


    مرد رئیس

  • managing director


  • padrone


  • sachem


  • sherang



antonyms - متضاد

  • کارمند


  • کارگر

  • follower


    دنباله رو

  • servant


    خدمتگزار

  • subordinate


    تابع

  • apprentice


    شاگرد کارآموز

  • minion


    مینیون

  • underling


    زیر دست

  • lackey


    لاکی

  • commoner


    معمولی


  • علاقه


  • موضوع


  • مشاور


  • قائم مقام


  • دستیار

  • subaltern


    برده


  • رعیت

  • serf


    پیرو

  • henchman


    جوان


  • یاور

  • helper


    استاد


  • peon

  • peon


    زیر بند

  • understrapper


    گوفر

  • gofer


    فلانکی

  • flunkey


    آجودان

  • adjutant


    شلخته

  • flunky


    زن دست راست

  • right-hand woman


    مرد دست راست

  • right-hand man


    دوم در فرماندهی


لغت پیشنهادی

risk

لغت پیشنهادی

baller

لغت پیشنهادی

affiliate