aide
aide - مشاور
noun - اسم
UK :
US :
کسی که وظیفه اش کمک به کسی است که شغل مهمی دارد، به ویژه یک سیاستمدار
a person whose job is to help someone important such as a member of a government or a military officer of high rank
شخصی که کارش کمک به شخص مهمی است، مانند یکی از اعضای یک دولت یا یک افسر نظامی با رتبه بالا
اندرسون به مدت سه سال به عنوان دستیار شهردار کار کرده است.
یکی از دستیاران این هفته تایید کرد که رئیس جمهور برای انتخاب مجدد نامزد نخواهد شد.
دو دستیار رنگی و یک دستیار سفید با موهای بلوند مجعد ما را به سمت ساختمان اصلی میبرند.
These will be resolved or abandoned in the course aide time and in the meantime will have no moral standing.
اینها در دوره کمکی حل یا رها می شود و در این بین هیچ جایگاه اخلاقی نخواهد داشت.
دستیاران کاخ سفید این گزارش را تکذیب کردند.
Bernstein was trying to explain his headline problems to Ruby when Gerstein strode past with a retinue of aides.
برنشتاین در تلاش بود تا مشکلات سرفصل خود را برای روبی توضیح دهد که گرشتاین با تعدادی از دستیارانش گام برداشت.
In 1972 his own principle aide General Oufkir, who ruled the country in the king's name attempted a coup.
در سال 1972 دستیار اصلی خودش، ژنرال اوفکر، که به نام پادشاه کشور را اداره می کرد، اقدام به کودتا کرد.
آملیا به عنوان کمک پرستار در بخش کودکان بیمارستان مشغول به کار شد.
یک دستیار پرستار
من به عنوان دستیار معلم، به تماشای بچهها کمک میکنم و کارهای معلم را انجام میدهم.
دستیاران کاخ سفید
او به عنوان دستیار رئیس جمهور سابق خدمت می کرد.
سال بعد به عنوان دستیار ریاست جمهوری منصوب شد.
یک دستیار ارشد دولت
دستیار نخست وزیر
سناتور از یکی از دستیاران خواست تا نسخه هایی از سخنرانی او را توزیع کند.
دستیار
قائم مقام
helper
یاور
adjutant
آجودان
lieutenant
ستوان
coadjutor
همیار
دومین
subordinate
تابع
adjunct
کمکی
مشاور
کمک
apprentice
شاگرد کارآموز
attendant
خدمتکار
auxiliary
گروه
cohort
محرم
confidante
فلانکی
flunkey
پیرو
henchman
جوان
دبیر، منشی
شخص همکار و زیردست
sidekick
زیردست
underling
کمک کننده
abettor
متصدی
acolyte
همراه و همدم
coadjutant
همکار
companion
جلسه کمکی
helpmate
لاکی
helpmeet
رفیق
lackey
بال مرد
mate
wingman
رئیس
رهبر
superior
برتر
دشمن
foe
مدیر
استاد
آنتاگونیست
antagonist
حریف
مخالف
بدخواه
opposer
ارشد
detractor
کارفرما
سرپرست
adversary
کارگردان
فرمانده
supervisor
کوریفئوس
اصلی
سر
coryphaeus
دانشجو
شاگرد
انسداد
مانع
pupil
جراحت
obstruction
غریبه
hindrance
گفر
معشوقه
blockage
رئيس جمهور
gaffer
mistress