deputy
deputy - قائم مقام
noun - اسم
UK :
US :
someone who is directly below another person in rank and who is officially in charge when that person is not there
کسی که مستقیماً از نظر رتبه پایین تر از شخص دیگری است و زمانی که آن شخص در آنجا نیست، رسماً مسئول است
کسی که کارش کمک به یک کلانتر در ایالات متحده است
عضو پارلمان در برخی کشورها، به عنوان مثال فرانسه
someone in an organization who is immediately below the rank of another important person and who is officially in charge when that other person is not there
شخصی در یک سازمان که بلافاصله زیر رتبه یک شخص مهم دیگر قرار دارد و زمانی که آن شخص دیگر در آنجا نیست رسماً مسئول است.
a person who is given the power to do something instead of another person or the person whose rank is immediately below that of the leader of an organization
فردی که به جای شخص دیگری به او قدرت انجام کاری داده می شود، یا فردی که رتبه او بلافاصله پایین تر از رهبر یک سازمان است.
فردی که به او این قدرت داده می شود که به جای انجام کار شخص دیگری یا کمک به انجام کار او
a person whose rank is immediately below that of the head of an organization or a department and who is in charge when the head is not there
شخصی که مرتبه او بلافاصله کمتر از رئیس یک سازمان یا یک اداره است و در صورت نبود رئیس در آنجا مسئول است.
ریچارد، 32 ساله، معاون مدیر یک مرکز ورزشی، به خانه خود در لیدز بازگشت.
Rose said the staffing level proposed by the sheriff would put 64 deputies on site with only 140 inmates.
رز گفت که سطح کارکنان پیشنهادی کلانتر 64 معاون را با تنها 140 زندانی در محل مستقر می کند.
از آن زمان، مایکل چندین بار معاون خزانه داری و یک بار در سال 1975 رئیس هیئت مدیره بوده است.
In addition to intuitive judgements a head deputy and other colleagues need to make sense to outsiders.
علاوه بر قضاوتهای شهودی، یک رئیس، معاون و سایر همکاران باید برای افراد خارجی معنا داشته باشند.
او در سن 36 سالگی معاون اف بی آی شد.
معاونت مجاز است در غیاب مدیر اقدام کند.
معاون دادستان منطقه
معاون قاضی استنباط کرد که متوفی در مورد میزان دارایی خود دچار سردرگمی جدی شده است.
من تا زمان بازگشت مدیر به عنوان معاون عمل می کنم.
او به عنوان معاون مدرسه منصوب شد.
23 زن در بین 77 نماینده انتخاب شده بودند.
هنوز معاون جدیدی تعیین نشده است.
او به عنوان معاون رئیس هیئت مدیره فعالیت می کند.
معاون سابق رئیس حزب دمکرات
من می خواهم شما آن گرگوری، معاون من را ملاقات کنید.
من به عنوان معاون عمل می کنم در حالی که رئیس نیست.
معاون مدیر / سردبیر / کلانتر
او معاون (رئیس) یک مدرسه بزرگ شمال لندن است.
یک نایب رئیس
معاون سردبیر
یک معاون کلانتری
او به عنوان معاون رئیس دفتر در پاریس منصوب شد.
شما باید در غیاب مدیر فروش به عنوان معاون عمل کنید.
deputy chairman/director
نایب رئیس / مدیر
دستیار
مشاور
helper
یاور
adjutant
آجودان
sidekick
شخص همکار و زیردست
apprentice
شاگرد کارآموز
helpmate
همکار
subordinate
تابع
mate
رفیق
lieutenant
ستوان
coadjutor
همیار
کمک
adjunct
کمکی
helpmeet
جلسه کمکی
henchman
پیرو
جوان
دومین
underling
زیردست
auxiliary
دما
temp
معاون
subaltern
PA
vice
جایگاه
PA
مرد دست راست
locum
دوم در فرماندهی
right-hand man
نفر دوم
شماره دو
second-in-command
دختر جمعه
مرد جمعه
girl Friday
دستیار شخصی
man Friday